۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

تحلیل بسیار واقعگرایانه «سردار» سعید قاسمی - در تاریخ بماند!


دیشب در برنامه «دیروز، امروز، فردا» که اخیرا از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش میشود، «سردار بسیجی» سعید قاسمی طی یک تحلیل بسیار واقعگرایانه دلایل و چگونگی مرگ قریب الوقوع جمهوری اسلامی را پیشگوئی کرد:





حرفهای «سردار سعید قاسمی» بسیار روشنگر است، و شاید نقطه بازگشت خوبی برای شمائی باشد که سالها بعد از این علاقه مند به بررسی دینامیک های فروپاشی جمهوری اسلامی هستید.

تحلیل بسیار واقعگرایانه «سردار» نشان از این دارند که به روشنی متوجه مسئله و عمق و گستردگی آن است و مرگ نحله فکری حزب الله را دیده است، و در عمل میداند که موجی که در مقابل آنها برخاسته است نه ساختهٔ امریکاست و نه ساختهٔ چند جوان ایرانی، بلکه این موجی است برخاسته از فرایند ناگزیر تکامل طبیعی. موجی که در قالب گسترش و استحاله ابعاد مختلف روابط و اندیشه انسانی در ارتباط با (و متاثر از) تکنولوژیها و توانمندی های جدید و ساختارهای اجتماعی حاصل از آن ابراز میگردد. اما چیزی که جناب سردار متوجه نیست اینست که در واقع ان چیزی که خودشان «اراده خدا» میخوانند همین موج است، نه آنکه از دهانه تفنگ بسیجی های جاهل احساساتی خارج میشود.

اما از طرف دیگر متاسفانه محتوای این صحبتهای سردار نشان از لجاجت خطرناکی هم دارد، چرا که با وجود وقوف کامل بر گستردگی موج تغییری که بر ساحل (تخیلی) سلامت جمهوری اسلامی در حال فرود آمدن است، و با وجود وقوف ذهنی بر بیهودگی مقاومت در مقابل این موج، از لحاظ روانی و اجتماعی جناب «سردار» مثل خیلی دیگر از دگماتیست های معمولی حزب الله، قادر به این نبوده که خودش را به قانون طبیعت تسلیم کند، که همین اینها را خیلی خطرناک میکند چون میتوانند لگد های مخربی درست قبل از بای بای گفتن بزنند و دور و بر خودشان را به هم بریزند.

اگر دقت کنید مثلا ایشان جریان ذهنی مدرنیته (که اول خیلی قشنگ با مثالهای مختلف مثل «السلام علیک یا سامسونگ» بر دروازه شهر، و غیره تشریح‌ میکنند) را به «سرطان» تشابه میدهد و میگوید حزب الله در شرف مرگ است، اما بعد سریع میچرخد و میگوید یک راه (و تنها یک راه) برای جلوگیری از مرگ حتمی آن وجود دارد، آنهم «جراحی و پاکسازی» است. واضح و مبرهن است است که وقتی از جراحی و پاکسازی میگوید اینها هردو رفتارهای بسیار خشونت آمیزی هستند، همجهت با قتل عامها(بخوانید پاکسازی ها)ی دهه شصت، بلکه بسیار هم وحشتناک تر چون در آن دوره جمهوری اسلامی به اندازه امروز احساس عجز نمیکرد...

اما خدمت دوستان غیر تاریخی خودمان هم، به نظرم خلاصه کلام و نتیجهٔ عاطفی و اخلاقی حکایت جناب سردار این است که اینها اگر بتوانند دوباره سر بلند کنند و نفس تازه کنند مانند افعی هائی از جهنم به جان مردم ما خواهند افتاد و پیر و جوان را خواهند کشت، پس بدانید و آگاه باشید که بایستی سعی کنیم اکنون که برزمین افتاده اند مجال بلند شدن مجدد به آنها ندهیم.



3 نظرات:

Anonymous گفت...

سلام بر صادق عزیز،

میشه لطفاّ درمورد: «السلام علیک یا سامسونگ» بیشتر توضیح بدهید. در ضمن با قسمت آخر مطلب شما بسیار موافقم.

موفق باشید.

Sadeq Rahimi گفت...

دوست ناشناس گرامی،

اگر از دقیقه ۲ به بعد را نگاه کنید میبینید که ایشان صحبت از این میکنند که در حالی که قبلا بر دروازه های ورودی شهر ها تبلیغات و تفکرات و نمادهای مذهبی نصب میشد، اکنون بیلبوردهای تبلیغاتی بزرگ و رنگارنگ هستند که در کنار راههای ورودی توجه ها را به خود جلب میکنند. همانجاست که میگوید در حالی که قبلا بر سردروازه های ورودی شهر ها مینوشتند «السلام علیک یا فاطمه زهرا» یا «السلام علیک یا شاه چراغ»، امروز تابلوی تبلیغ سامسونگ و غیره را میزنند، که درواقع مثل اینست که نوشته باشند «السلام علیک یا سامسونگ.» به عبارت دیگر ایشان دارد اشاره به تغییرات ساختاری در اجتماع و فرهنگ مردم ایران میکند که در شکل آنچه که بر سردروازه های شهر نصب میشود منعکس شده است. وقتی جامعه عمیقا متاثر از مذهب بود و افکار مذهبی اسکلت و سیمان اجتماع را تشکیل میدادند، خواه نا خواه تابلوهای سر در شهر ها (که در واقع نشان دهنده هویت آن شهر ها هستند)‌ به نام دین و مذهب و قرآن و امام یا امام زاده ها و غیره نوشته میشد، اما اکنون که آن اهمیت متمرکز شده است بر افکار اقتصادی و وسائل و تکنولوژی و مصرف، این نشان دهنده اینست که هویت جامعه ما عمیقا و به نحوی ریشه ای تغییر کرده یا در حال تغییر است، و دین و مذهب آن قدرت و تاثیری که قبلا داشت را دیگر ندارد، و خواه ناخواه یک نتیجه آن هم این است که قدرت حکومتی را هم دیگر این دین و مذهب نیست که میتواند اداره کند، بلکه تکنولوژی، اقتصاد و مسائل مربوط به تکنولوژی های رفاهی و مصرفی هستند که حرف اول را میزنند. این یعنی دین و مذهب و تفکری که اصالت مذهبی را مبنا قرار میدهد کارش در جامعه به آخر رسیده است.

Anonymous گفت...

بعد از ۳۰ سال پرورش نسل انقلابی، حالا باید امثال سردار چماقدار بیایند و تئوریزه کنند که چرا باید همان نسل انقلابی را سلاخی کنند. چون اسلام و حکومتش نهایتا بازی را به نوکیا و تیسوت و سامسونگ (ترجمه سردار از دمکراسی و حقوق بشر) باخت. سردار سخنی از انتخابات و حق تعیین سرنوشت نمیگوید! انگار نه انگار...

ارسال یک نظر