۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

باز هم بحث شیرین بالاترین


داستان ما و بالاترین هم حکایتی شده برای خودش!

حتما مستحضر هستید که جناب یحیی نژاد مدتی است محتویات این وبلاگ ما را برای سایت بالاترین «خطرناک» و «مضر» تشخیص داده اند، و در نتیجه ما را آنجا فیلتر کرده اند، به طوری که هیچکس نمیتواند از این وبلاگ به بالاترین لینکی بدهد. به همین دلیل هم بود که من یک سایت دوم یا «آینه» درست کردم که هرچه اینجا مینویسم آنجا هم باشد که اگر کسی خواست بالاترین لینک کند بتواند (اینجاست).

اما جالبتر اینجاست که کاربران بالاترین، یعنی همان خلائقی که من تمام این مسائل را تحت عنوان «دفاع» از حق و حقوق آنها به جان خریدم هم
به دلیلی که من هنوز درست سر در نمیآورم هرچه رنگ و بوئی از من به خودش داشته باشد را ظاهرا طرد میکنند. البته شاید نباید بگویم «کاربران بالاترین» چون به هر حال اکثریت کاربران فکر نمیکنم دلیل خاصی برای چنین کاری داشته باشند، اما در هر حال واقعیت این است که اگرچه درست تا پیش از «ممنوعه» اعلام شدن این سایت هر لینکی که از اینجا در بالاترین میرفت تعداد بسیار زیادی رای میآورد، اما از آن روز به بعد لینکهائی که با نام من به آنجا میروند اغلب سریع مورد حمله قرار میگیرند، و بسیار به ندرت هم «داغ» میشوند، بخصوص اگر محتوایشان مخالف با سیاستهای اصلاح طلبان حکومتی باشد (که ظاهرا دست بسیار سنگینی در بالاترین پیدا کرده اند پس از کودتایی که آنجا شد).

به هر حال «سیاست» همین است، پدر و مادر هم ندارد و توقعی بیشتر از این نمیشود داشت، اما مسئله اینجاست که هر چند وقت اتفاقاتی میافتند که در زمینه این وضع غیر عادی کمی بیش از معمول جالب میشوند. برای مثال، همین چند وقت پیش که موضوع «مدحی» سرزبانها افتاد، و چشمها به مطلب هشدار آمیزی که من یکی دو سال پیش در مورد ایشان در همین وبلاگ نوشته بودم برگشت، و لینک قدیمی در بالاترین هم که دویست و خورده ای رای آورده بود دوباره برگشت و شد بحث روز بالاترین، در حالی که مطلبی که همان روز در مورد همان قضیه اینجا نوشته بودم را کسی حق نداشت در بالاترین لینک کند، و وقتی هم یک نفر مطلب را از سایت آینه لینک کرد، تنها هفت رای آورد!

اما یکی دیگر از همان اتفاقات جالب هم طی همین یکی دو روز گذشته افتاد، که موجب شد بیایم این را بنویسم. این بار در مورد مطلبی بود که در رابطه با صحبتهای اخیر خاتمی نوشته بودم (اینجا). خوب، اصل مطلب از اینجا که در بالاترین کسی مجاز نیست لینک کند. اما لطف حکایت اینجاست که این مطلب در همین یکی دو روزی که میگذرد حد اقل سه بار توسط کاربرهای مختلف در بالاترین لینک شده، به شرحی که عرض میشود.

این مطلب بار اول توسط یک کاربر مستقیا از سایت آینه لینک شده بود (اینجا)، که طبعا اسم و رسم من را با خودش دارد، و آن لینک تنها 13 رای آورد. کمی بعد تر، یک نفر مطلب را در سایت Iran Global کپی کرده بود و در پائین متن اسم سایت آینه را هم ذکر کرده بود، البته بدون اینکه لینک بدهد به متن و سایت مرجع، و بعد آن را در بالاترین لینک کرده بود. این لینک دوم در بالاترین موفق شد «داغ» بشود، و پنجاه و خورده ای هم رای آورد (اینجا).

اما این مطلب یک بار سومی هم به بالاترین لینک شد. اینبار از یک وبلاگ تحت نام «شهرام خالدی» با تیتر «بلاگدونی»، که عین مطلب را بدون کم و کاستی کپی کرده است اما ذکری نه از وبلاگ کالچراللاجیک یا سایت آینه اش کرده، و نه اسمی از نویسنده مطلب برده. حالا جالب اینجاست که اگر نگاه کنید میبینید که این یکی لینک در بالاترین (اینجا) نه تنها به سرعت زیاد، یعنی ظرف کمتر از یک ساعت، «داغ» شده، بلکه سریع به لیست بهترین لینکهای روز هم پیوسته، و در حال پیشرفت به سوی صدر آن فهرست است، به طوری که تا این لحظه که تنها ۱۲حدود ساعت از فرستادنش گذشته بیشتر از 130 رای مثبت آورده!

اجازه بدهید داستان را بیشتر از این کش ندهم و حرفم را با دو نتیجه اخلاقی و ادبی به پایان برسانم...

  1. نتیجه اخلاقی: اگر میخواهی مطلبت در بالاترین رای بیاورد دقت کن هیچ ارتباطی با صادق رحیمی نداشته باشد!

  2. نتیجه ادبی: خواندن داستان «دشمن مردم» (An Enemy of the People) نوشته هنریک ایبسن به همه دوستان توصیه میشود :)


1 نظرات:

ناشناس گفت...

صادق جان
دنیا همینه به قول حافظ بزرگ
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طبیعت ما کافریست رنجیدن !!

ارسال یک نظر