۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

جنبشهای سیاسی ایران و مشکلی به نام بلوغ اجتماعی


امروز سراغ وبلاگ که آمدم به این فکر بودم که به جلسه سئوال و جوابی که اخیرا با شرکت آقایان مجتبی واحدی و اردشیر امیر ارجمند انجام شده (اینجا) بپردازم، و احتمالا طبق روال اخیر خودم شروع به گلایه کنم که چرا بعضی اصلاح طلب ها (از جمله شورای هماهنگی و جناب امیر ارجمند) تلاش میکنند جلوی عوض شدن سیستم سیاسی ایران از جمهوری اسلامی را بگیرند. اما همان اول که مروری کردم بر جلسه فکرم عوض شد و به نظرم رسید شاید مفید تر باشد اگر راجع به این مسئله ای که تیتر کرده ام، یعنی بلوغ فردی/اجتماعی به عنوان یک معضل اساسی در راه موفقیت جنبش های سیاسی آزادی خواهی و رشد دموکراسی ایرانی بنویسم.

مدتی قبل از این نوشته بودم که چرا فکر میکنم بخش عمده ای از این مسئله پراکندگی و عدم همکاری و اتحاد بین گروههای مخالف جمهوری اسلامی و در نتیجه طولانی و مشکل شدن پیروزی های سیاسی ما متاثر است از ترومای جمعی و تاریخی که ناشی شد از خیانت شخص روح الله خمینی و نظام «جمهوری اسلامی» به امیدها و باورهای مردمی که در سال ۱۳۵۷ انقلاب را پیروز کردند و با اعتماد کامل سکان کشور را به دست او و همدستانش سپردند.

بدون شک معتقدم قضیه این تروما و تاثیرات سوء آن بر ایرانیان مسئله ای بسیار واقعی و بسیار مهم است که لازم است مورد تحقیق جدی و نزدیک قرار بگیرد، و چه بسا خود من اگر فرصتی دست بدهد به آن بپردازم.

اما یک واقعیت دیگری که این وسط وجود دارد و کار را برای موفقیت حرکتهای «آزادی» گرایانه یا دموکراتیک بسیار سخت میکند، مسئله بلوغ اجتماعی است (یا بهتر بگویم، عدم آن) که اگر عملا مشکل ترین مسئله اجتماعی ما نباشد، به هر حال با یکی از عمده ترین مسائل اجتماعی و فرهنگی ما، یعنی عدم رشد اجتماعی فردی، و بخصوص رشد نیمه کاره ماندهٔ‌ «فردیت» در مقابل و در ارتباط با مفهوم «جامعه»، ارتباطی تنگاتنگ دارد. اما منظورم چیست از این حرف. اینجا وارد جزئیات نخواهم شد، اما خلاصه اش: اشاره ام به این امر است که به نظر میرسد جامعه ما در حال گذار باشد از یک سیستم چند هزار ساله که در آن «فرد» تنها به عنوان جزئی از یک کل تعریف میشده است و یا خودش را تجربه میکرده است، به سیستم جدیدی که در آن فرد نه به عنوان جزئی از یک کل، بلکه به عنوان عضوی در یک جمع تعریف میشود و «وجود» خودش را نه «به واسطهٔ»، بلکه «در ارتباط با» و یا حتی «در تضاد با» جمع ادراک و تجربه میکند. در حالی که در مدل اول جزء بدون کل ناقص است، در مدل دوم آن جزء در غیاب آن کل هم کامل محسوب میشود، و بر عکس، آن کل است که در غیاب اجزایش ناقص محسوب میشود.

البته این گذآر و زایشی است که برای کشور ما در عمل بسیار دردناک و اهسته بوده است، به طوری که حکایتش گستره ای به طول تقریبی یکصد سال گذشته در پهنه تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران را میپوشاند. اما به هر حال، گذاری است جدی و حقیقی که سر انجام تکمیل خواهد شد، و اگر «دیر یا زود» هم داشته باشد، «سوخت و سوز» ندارد --مگر اینکه اصولا جامعه ای به نام «ایران» از هم پاشیده شود. همانطور که میبینید این حرفها هر کلمه و جمله اش در واقع نیازمند چندین صفحه تحقیق و بحث و کاوش است، اما به هر حال اینجا یک وبلاگ است و بیشتر از این مناسب نخواهد بود.

نکته این بود که اگرچه جامعه ما در حال چنین گذاری است، اما واقعیت این است که درست همانطور که اندیشه و درکی از «دموکراسی» به عنوان یک پدیده و تفکر سیاسی/اجتماعی در ایران هنوز نهادینه نشده است، اندیشه و تجربه فردیت بالغ به عنوان انسانی که مسئول رفتارهای خود و دارای ظرفیت قبول مسئولیت رفتارهای خود در قبال جامعه میباشد نیز در جامعه ما به آنچنان نهادینگی نرسیده است که بتواند نقشی تعیین کننده در شکل دهی به رفتارهای فردی و بخصوص رفتارهای فردی ما در رابطه با اجتماع ایفا کند. و یک حقیقت دیگر هم، که باز کردنش نیازمند بحث بسیار بیشتری است، این است که این دو مسئله (یعنی نایل شدن اجتماع به تفکر و مدل حقوقی «دموکراتیک» در صحنه سیاست، و به وجود آمدن ظرفیتی برای ایجاد و ابقای یک فضای باز برای اندیشه و گفتگو مبنی بر احترم متقابل به حقوق و حدود یکدیگر در عین احترام به قواعد بازی اجتماعی در صحنه جمعی)‌ در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر، و در واقع جنبه های مختلف یک پروسه میباشند، یعنی همان که اینجا به عنوان پروسهٔ بلوغ اجتماعی یا تبلور «فردیت» مطرح كرده ام.

بگذریم، اجازه بدهید بیشتر از این ننویسم و در عوض بخشی از جلسه پرسش و پاسخی که عرض کردم را به شما نشان بدهم که مرا تحریک کرد بیایم اینها را بنویسم. صحنه ای که مشاهده میکنید آغاز بخش پرسش و پاسخ است، که علی افشاری از سه نفر که اسمشان را نوشته بوده اند که «سئوال دارند» دعوت میکند بیایند و به ترتیب سئوالهایشان را بپرسند. این جلسه ای است که خدا میداند چندین ده نفر در همان محل حاضرند، و صدها نفر هم به شکل «زنده» مشغول تماشای آن هستند. به عبارت دیگر این جلسه ای است با صدها (و البته هزاران، با توجه به طبیعت اینترنت) شرکت کننده که آمده اند وقت گذاشته اند تا به سئوال و جوابهای مهمی با این افراد مهم در این روزهای مهم گوش کنند.

اسم نمیبرم از کسی، اما خواهش میکنم خودتان ببینید و هنگام تماشا چند نکته را در ذهن داشته باشید. توجه کنید که این سه نفر اولی که دعوت میشوند که سئوالهای خودشان را مطرح کنند چه نوع رفتاری از خودشان نشان میدهند، و به این بیاندیشید که این چند دقیقه مشتی است از خروار، نمونه ای کوچک از مسائلی که جامعه ایرانی دائما با آن دست به گریبان است. همچنین فراموش نکید که اینها افرادی هستند که نه تنها آمده اند و شرکت کرده اند در این جلسه، بلکه خودشان اسم نوشته اند و نوبت گرفته اند برای دو دقیقه سئوال پرسیدن، به این معنی که قاعده بازی این جلسه را قبول کرده اند که بیایند دو دقیقه وقت بگیرند و سئوالشان را از جانب همه حضار (در واقع از جانب همه جامعه ایرانی) از این دو فرد بپرسند. و بالاخره
این را هم به خاطر داشته باشید که اینها جزء نخبه گان جامعه ما محسوب میشوند.

نفر اول بعد از اینکه نامش خوانده میشود بلند میشود و به جای اینکه برود به جائی که میکروفون گذاشته اند همانجا که هست میایستد، و در مقابل آقای افشاری هم که از او خواهش میکند بیاید پشت پودیوم و میکروفون بایستد و حرفش را بزند مقاومت میکند و میگوید از همین جا که هستم میتوانم حرفم را بزنم. و بعد بالاخره ایشان با اصرار علی افشاری راضی میشود که برود و جلوی میکروفون بایستد و سئوالش را بپرسد.

نفر دوم، به جای اینکه از زمانی که به او داده شده است کوچکترین استفاده سازنده ای بکند، شروع میکند به اعتراض، که «من میخواهم سئوال بکنم که به چه دلیلی من فقط باید سئوال بکنم، چرا نباید اظهار نظر بکنم؟»!! افشاری که مشخص است میخواهد به ایشان احترام بگذارد میگوید، «خوب حالا دو دقیقه را شما میتوانید اظهار نظرتون رو بفرمائید، ایرادی نداره.» بقیه بحث را اینجا نمینویسم چون طولانی میشود، اما خودتان ببینید که چقدر مضحک است و چقدر بدون احساس هیچ مسئولیتی وقت جلسه را با بحث پوچ به هدر میدهد این دوستمان، که تازه یک چهره شناخته شده هم هستند، و نهایتا هم پس از اتلاف اینهمه وقت بدون اینک سئوال یا به قول خودش «اظهار نظری» بکند، ایشان «قهر» میکند و میکروفون را رها میکند و میرود.

نفر سوم حرفش را بعد از سلام اینطور شروع میکند: «آقای افشاری منو سورپرایز کردند واقعا، من وقتی اسممو نوشتم انتظار نداشتم بخونند چون قبلا از این اتفاقا برای ما زیاد میافتاد، لجبازیای دوران بچه گیمون رو زیاد اینجا با هم دنبال میکردیم. ولی خوب ممنون آقای افشاری...» بقیه سئوالشون رو هم اتفاقا توصیه میکنم گوش کنید، و بخصوص دقت کنید که چه طنزی نهفته که همین دوست، پس از آغازی چنین کودکانه که نشان روشنی است از عدم توان ایشان در درک و اجرای رفتار مناسب جلسه ای عمومی با این اهمیت فرای مطالبات و مسائل فردی خودش ، آنوقت همین فرد شکایت از این میکنند که اصلاح طلب ها «تمامیت خواه» هستند. عرض کردم حتما گوش کنید، چون میخواستم بگویم حتما به پاسخ بسیار خوب آقای واحدی به ایشان هم توجه کنید که دقیقا انگشت خودشان را روی همین موضوع عدم بلوغ فردی در رابطه با اجتماع به عنوان یک مانع در راه پیشرفت یا بلوغ جمعی و سیاسی در کشور ما میگذارند، نکته ای که جا دارد همه مان بسیار بیشتر به آن فکر و اندیشه کنیم...

این صحنه آن سه سئوال اول است که عرض شد، و نیز پاسخ اول از آقای واحدی:






3 نظرات:

ناشناس گفت...

اگر روزی خدای ناکرده سایه رهبر از ایران کنار رود ، والله قسم ایران طالبان زیاد دارد که به ناموس احدی رحم نکنند……

http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=93:1389-10-08-06-19-44&catid=45:nazar-bozorgan

احمد دهقان آزاد گفت...

دوست عزیز لطفا یک بار دیگرنوشته اتان ر ا بخوانید به شما ایرادی وارد نیست روشنفکری بد بلائیست چون معنا ومفهومش را از دست داده چندین سال است که روشنفکران در دو شکل خودشان را به مردم عرضه میکنند مثلا در حوضه شعر وشاعری یکی هست احمد رضا احمدی ویکی هست به نام احمد شاملو آن یکی مثلا شعری میگوید که فقط خواننده اش ودرک کننده اش شخص شخیص خودشان هستند وبه واسطه همین چرت گوئی ونفی فهم عامه برای خودش در میان قشر مقلد که الا ماشاالله کم هم نیستند محلی دست وپا کرد ه وشد شاعر تا حافظ اگر زنده بود از خجالت بمیرد واحمد شاملوهم شاعریست که حرف های آنچنانی دارد ولی فارغ ودور از درک عام نیست حالا برگردیم به مورد دعوت من از شما برای خواندن دوباره مطلب خودتان که بنظر میرسد یک بحث عرفانی را لباس روشنفکری امروزی به تنش کرده وبا نثر مطنطن سعی در ابراز موضوعی ساده را داشته اید که میشد خیلی راحت آن رابیان کرد نه این که المعنی فی بطن گوینده منجمد شود حال نمیدانم شما از کدام دسته هستید؟ این سوئی یا.....
حضرتعالی آمده اید برای فردیت انسان بابی را گشوده اید که تقریبا از اواخر قرن 16 واوایل قرن هفده آن را گشوده ومدتیست کنار گذاشته اند پس بهتر است ما حال را از قال جدا کنیم وراستا وبی پیچ وخم مطلبمان را بگوئیم وسپاس خدای را که امروز هم با سوادان میتوانند مطلبشان را عرضه کنند وهم امثال من ودیگر زمینه نوشتن از تیول خواص خارج شده وبه راحتی میتوان به هر سخنی پاسخ داد
مهم اینست که ما در دنیائی زندگی میکنیم که حکومت ها همه نانجیبند وملت ها همه آلت دست وارزش های فردی اگر نه به صورت علنی بلکه در لفافه دمکراسی آن هم در کشور های معدودی ظاهرا ارزش پیدا میکنند که حساب کشور های دارای حکومت های خود کامه از این بحث جداست شما موجودیت کل را به فرد وابسته دانسته اید این موضوع چیزی در حد شوخیست اصلا فرد در جهان امروز نه ارزشش ونه انسانیتش ونه موجودیتش برای خواص محلی از اعراب ندارد انسان منکوب قدرت است به عینه اسارت اروپائی را دردست حکومت ناظر هستم اگر کسی هم ابراز وجودی کند چنانچه سخنش کوچکترین تضادی با منافع خواص داشته باشد هزار برچسب کوچک وبزرگ به همه چیزش می چسبانند که نمی فهمد از کجا خورده این جا آن جا وهمه جا به دنبال گوسفندانی مطیع میگردند وباید جامعه در نظم مقرر سردمداران حرکت کند ومردم ما تنها میتوانند پس از تلاش بسیار به جوامع متمدن وچگونگی زندگی آنان دست پیدا کنند که تازه آن وقت خواهند فهمید همیشه بدنه مطیع جوامع یک فرم زندگی دارند و تنها مدتی در اوایل رسیدن به وضعی تازه سرگیجه نوع جدید زندگی را پیدا میکنند وبعد هیچ

هم اکنون در دنیای غرب چه مردم بخواهند وچه نخواهند در اسارت سکس حاکم فرموده هستند وهمچنین نا امنی زندگی خانوادگی که این دو مورد وبسیاری موارد دیگر را به نام آزادی به مردم حقنه کرده اند وبه قول معروف غلط مصطلح شده درست وگرنه این جا و آن جا ندارد
وتنها یک جامعه و فردیت افراد آن جامعه زمانی حفظ میشودکه بدون بستن در ورودی به روی فرهنگها در داخل پشه بندی خود را مصون از نیش پشه ها نگهدارد وهم از هوای مطلوب بهره ببرد که بنظرم امر تقریبا محالی وخواص فرصت این کار را به مردم عادی نمیدهند از دست من ویا هرکس دیگر کاری بر نمی آید و
سخنم نفی شما را در خود ندارد فقط خواستم آینه را در حد توانم گرد گیری کنم تا چشمی دیگر را به پیرامونمان بگشائیم پایدار باشید

Sadeq Rahimi گفت...

ممنون از شما دوست گرامی، جناب دهقان آزاد. البته از آنجا که سئوال خاصی مطرح نکرده اید من هم طبعا پاسخ بخصوصی به ذهنم نمیرسد، اما در هر صورت از به قول خود شما گردگیری که فرموده اید بسیار سپاسگزارم.

ارسال یک نظر