دو سه روز پیش منتنی به قلم «ژیژک» به اینترنت تزریق شد که تحسین برانگیز بود. خیلی جالب بود برایم که بدون حضور نزدیک در ایران، چه الان و چه قبل از این، ژیژک با اینهمه موفقیت جریانات در حال اتفاق را تحلیل کرده باشد، و خیلی هم امیدوارم کرد به خط تحقیق و نوشتنی که خودم انتخاب کرده ام، یعنی تلاش به سوی یک تئوری حاصل از امتزاج روانکاوی، فرهنگ و سیاست.
متن انگلیسی ژیژک را میتوانید اینجا بخوانید. وبلاگ فارسی «پله برقی» متعلق به «بهمن هاتفی» هم یک ترجمهٔ بسیار خوب از متن را انجام داده است که توصیه میکنم حتما بخوانید، و چون متن ارزشش را دارد، با اجازه آقا یا خانم هاتفی اینجا هم برایتان کپی میکنم.
متن فارسی تحلیل «سلاووی ژیژک»، کپی شده از وبلاگ «پله برقی»:
آیا گربه به دره سقوط خواهد کرد؟
نوشته اسلاوی ژیژک
هنگامی که حکومتی خودکامه به بحران آخرین خود نزدیک میشود، مراحل اضمحلالش قاعدتاًً در دو مرحله اتفاق میافتد. پیش از فروپاشی نهایی، گسستگی اسرار آمیز به وقوع میپیوندد: به یکباره مردم در مییابند که بازی تمام شده است، آنها به سادگی دیگر نمیترسند. قضیه فقط این نیست که رژیم مشروعیتش را از دست میدهد، بلکه اعمال قدرتش به خودی خود به عنوان واکنشی از سر ناتوانی و ترس تعبیر میشود. همه ما با این صحنه کلاسیک کارتونی آشنایی داریم: گربه به پرتگاهی میرسد، اما به راه رفتنش ادامه میدهد، و این حقیقت را که دیگر زمینی زیر پایش نیست نادیده میگیرد؛ فقط هنگامی افتادنش آغاز میشود که به پایین نگاه میکند و ژرفای دره را میبیند. رژیمی که اقتدارش را از دست میدهد، شبیه همان گربه بالای پرتگاه است: برای افتادن فقط کافیست که یادش بیاندازید به پایین نگاهی بیاندازد...
در کتاب شاه شاهان، که شرح کلاسیکی از انقلاب خمینی است، ریژارد کاپوشینسکی لحظه دقیق این گسست را نشان میدهد: بر سر چهارراهی در تهران، هنگامی که پلیس بر سر تظاهرکنندهای داد کشید که حرکت کند و او از جایش تکان نخورد، پلیس شرمنده صرفاً از خیر او گذشت؛ یکی دوساعت بعد، همه تهران این داستان را میدانستند و اگرچه درگیریهای خیابانی هفتههای متمادی ادامه داشت، همه به نوعی میدانستند که بازی دیگر تمام شده است. آیا اکنون هم اتفاق مشابهی در حال وقوع است؟
روایتهای مختلفی از اتفاقات تهران وجود دارد. برخی در این اعتراضات اوج "حرکت اصلاحگرایانه" هوادارغرب را می بینند که در همان جهت انقلابهای "نارنجی" در اوکراین، گرجستان و غیره بود - واکنشی سکولار به انقلاب خمینی. ایشان این اعتراضات را به عنوان نخستین گامها در جهت ایرانی جدید، سکولار و لیبرال دمکرات می بینند که از بنیادگرایی اسلامی آزاد شده است. این تعبیراز سوی شکاکانی خنثی میشود که باور دارند احمدینژاد واقعا برنده شده است: او صدای اکثریت است ، در حالی که هواداران موسوی از میان طبقه متوسط و فرزندان نازپرورده آنان میآیند. به طور خلاصه میگویند: بیایید توهمها را به کناری بگذاریم و با این حقیقت روبرو شویم که، با احمدینژاد، ایران رییس جمهوری دارد که لایق آن است. در مرحله بعد، کسانی هستند که موسوی را بهخاطر تعلقش به نظام روحانی حاکم رد میکنند که تنها قیافه ظاهریاش از احمدینژاد بهتر است: موسوی هم قصد دارد برنامه انرژی هستهای را ادامه بدهد، مخالف به رسمیت شناختن اسرائیل است، به علاوه به عنوان نخست وزیر درسالهای جنگ با عراق از حمایت کامل خمینی برخوردار بوده است.
دست آخر، غمانگیز ترین این مواضع متعلق به "چپ گرایان" طرفدار احمدینژاد است: مهمترین مسئله برای ایشان استقلال ایران است. احمدی نژاد برای این پیروز شد که برای استقلال کشور ایستادگی کرد، فساد نخبگان سیاسی را نشان داد و سرمایه نفت را درجهت ارتقای درآمد اکثریت فقیر به کار برد - احمدی نژاد واقعی این است ، یا اقلا به ما اینگونه می گویند، که زیر تصویرمتحجر و منکرهولوکاست که رسانههای غربی از او ساختهاند، پنهان است. بر اساس این دیدگاه، آنچه اکنون در ایران در حال وقوع است تکرار واقعه برکناری مصدق در۱۹۵۳ است - کودتایی با خرج غربیان برعلیه رییسجمهورمشروع و قانونی. مشکل این دیدگاه فقط انکار مستندات نیست: مشارکت بالای راًیدهندگان ازمیزان معمول ۵۵ درصد به ۸۵ درصد را فقط میتوان به عنوان رأی اعتراضی تعبیر کرد. به علاوه، این دیدگاه عدم درک خود را از نمایش اصیل اراده مردم به نمایش میگذارد، و قیم مآبانه میپندارد که برای ایرانیان عقبمانده، همان احمدینژاد مناسب است - اینها هنوز آنقدر به بلوغ نرسیدهاند که چپ سکولار بر ایشان حکومت کند.
این روایتها، با وجود تعارضات شدیدی که با هم دارند، همگی بر اساس محور تقابل بین تندروهای اسلامی با اصلاحگرایان لیبرال غربگرا بنا شدهاند. به همین دلیل است که نمی توانند جایگاه موسوی را تعیین کنند: آیا بالاخره موسوی اصلاح طلبی با پشتوانه غرب است که به دنبال آزادی فردی بیشتر و بازار آزاد است، یا عضوی از نظام روحانی حاکم که نهایتاً پیروزیاش هیچ تأثیر جدی در تغییرطبیعت رژیم ندارد؟ چنین نوسانات فاحشی در این تحلیلها نشانگر آن است که همگی از درک طبیعت حقیقی این اعتراضات عاجزند.
رنگ سبزی که هواداران موسوی اختیار کردهاند، فریادهای الله اکبری که از پشتبامهای تهران در تاریکی شب طنین انداز میشود، به وضوح نشان میدهد که ایشان این عمل خود را تکرار انقلاب ۱۹۷۹ خمینی میدانند، بازگشت به ریشههای آن و شرایط پیش از انحراف انقلاب . این بازگشت تنها شامل برنامهها نمیشود؛ حتی بیش از آن شیوه فعالیت جمع را مد نظر دارد، اتحاد راسخ مردم، اتفاق نظر و یکپارچگی فراگیرشان، خود-سازماندهی ابتکاریشان، شیوههای فیالبداهه برگزاری اعتراضاتشان، ترکیب منحصر به فردخود انگیختگی و نظم اشان، یا آن راهپیمایی تهدید آمیز هزاران-هزارشان در کمال سکوت. ما اینجا با خیزش مردمی اصیلی از طرفداران مغبونشده انقلاب خمینی سروکار داریم.
چندین پیامد مهم از این دیدگاه نتیجه میشود. نخست، احمدی نژاد قهرمان اسلامگرایان فقیر نیست، بلکه یک پوپولیست واقعا فاسد اسلامو-فاشیست است، یک یرلوسکونی ایرانی که ترکیب رفتارهای دلقک مآبانه و اقتدارگرایی سیاسی ظالمانهاش حتی اکثریت آیتاللهها را هم معذب میکند. نان پخش کردنهای عوامفریبانهاش به فقرا نباید ما را بفریبد: پشت سراو نه فقط سازمانهای سرکوبگر پلیس ودستگاههای بسیار غربی شده روابط عمومی ، بلکه یک طبقه تازه بهدوران رسیده ثروتمند قوی ایستاده که در نتیجه فساد رژیم بهوجود آمده است ( سپاه پاسداران ایران نیروی شبه نظامی طبقه کارگر نیست، بلکه نهادی فوقالعاده فاسد و قدرتمندترین مرکز ثروت در کشور است).
ثانیاً، باید بتوان تفاوتی مشخص میان دو کاندیدای اصلی مقابل احمدینژاد، یعنی مهدی کروبی و موسوی، قائل شد: کروبی عملاً یک اصلاح طلب است، او اساساً نسخه ایرانی از هویتی سیاسی را ارئه میدهد که به همه گروهها قول مساعدت میدهد. موسوی کاملا با او متفاوت است: نام او مترادف بازدمیدن در رویایی عمومی است که انقلاب خمینی را به پیروزی رساند. حتی اگر این رویا یک "آرمانشهر" بود، باید در آن آرمانشهر اصیل انقلاب را جستجو کرد. این بدان معنی است که انقلاب ۱۹۷۹ خمینی را نمیتوان به جریان تندروی اسلامگرایی که قدرت را در دست دارد تقلیل داد - این انقلاب بسی فراتر از آن بود. اکنون زمان به یاد آوردن شور وشوق باورنکردنی سال اول پس از انقلاب است، به همراه انفجار نفس گیر خلاقیت سیاسی و اجتماعی، تجربههای تشکیلاتی و بحثهای میان دانشجویان و مردم عادی. این حقیقت که چنین انفجاری باید خاموش میشد، گواه آن است که انقلاب خمینی واقعه سیاسی اصیلی بود، یک "گشایش" موقتی که نیروهای بی سابقه تغییر اجتماعی را آزاد میساخت، لحظهای که در آن "هر چیز ممکن به نظر میرسید". آنچه به دنبال آن واقع شد، بسته شدنی تدریجی بود که از طریق بهدست گرفتن کنترل سیاسی توسط نظام اسلامی حاصل شد. به زبان فرویدی، باید گفت حرکت اعتراضی این روزها "بازگشت سرکوبشدگان" انقلاب خمینی است.
و دست آخر، این بدان معناست که در اسلام پتانسیلی حقیقی وجود دارد - برای یافتن یک "اسلام خوب" لازم نیست به قرن دهم بازگردیم، آن را همینجا در مقابل چشمانمان میتوانیم ببینم.
آینده نامشخص است - بسیار ممکن است آنانکه بر اریکه قدرتند جلوی انفجار تودهها را بگیرند، و گربه ما هم به قعر دره سقوط نکند، بلکه دوباره خود را بر زمین استوار بیابد. در هر صورت، رژیم ایران دیگرنه همان رژیم قبلی، بلکه قدرت خودکامه فاسدی میان بقیه خواهدبود. نتیجه هر چه شود، بسیار مهم است که به خاطر بسپاریم که هم اکنون شاهد واقعه عظیم رهاییبخشی هستیم که در قالب جدال میان لیبرالهای غربگرا و بنیادگرایان ضد غرب نمیگنجد. اگر واقعبینی منفی نگرمان سبب شود ظرفیت درک بعد رهایی بخشی آن را از دست بدهیم، باید گفت که ما در غرب عملا در حال ورود به دوره پسا-دموکراتیکی هستیم که در آن به انتظار احمدینژاد خودمان نشستهایم. ایتالیاییها اکنون نام او را میدانند: برلوسکونی. سایرین هم در صف منتظرند.
3 نظرات:
نترس نترس نترس. هر قطره خون ریخته شده تقاسش پس گرفته خواهد شد.هر جان داده شده هزارها جان دیگر را استقامت خواهد داد. در تاریخ دنیا هیچ دولتی با کشتن مردمش دوام نخواهد آورد حالا چطور این ظاهر مسلمانان دوام خواهند آورد .عزیزانم درخت آزادی با خون عزیزان و شهدا آبیاری میشود نه با آب. جنایات این قاتلان وسیلهٔ است برای آزادی مردم شجاع ایران. برای آزادی ملت ایران مقدس صد بار جان خواهم داد.
هموطنان عزیزم: حضرت محمد با کفار جنگید امام حسین با کفار جنگید، آیا مردم مسلمان ایران کافرند چرا مردم مسلمان ایران قتل عام میشوند. بسیجی،پاسدار،ارتشی،دانشجو،بازاری ما همه ایرانی و مسلمان هستیم. تاریخ نشان داده که هر دولتی که مردم خودش را به هر دلیلی کشت از کار بر خواهد افتاد و حضرت عظما،احمدینژاد،بسیج و غیره استثنا ندارند.خداوند از ظلم هیچ شخصی نخواهد گذشت. به نام اسلام جوانها کشته شدند به نام اسلام خانوادهها داغدار شدند حالا چطور میشه باور کرد که خدا وجود ندارد.بسیجیهای عزیز،پاسداران از راه بدر شده دستهاتون را آغشته به خون معصومین نکنید.آزادی کلام،آزادی فکر و بیان انسان را کافر نخواهد کرد به اسلام و مسلمانان رحم کنید تا خداوند به شما رحم نماید.چاره ای ندارم جز اینکه از ارتش مقدس بخواهم که این جنایات فقط به دست ارتش به انتها خواهد رسید.ای سرباز،ای نگهبان وطن ، به داد میهن و هموطنان برس.
نقش آیات قرانی در پیشگیری از ناهنجاریهای اجتماعی
گاهی در جامعه اتفاق می افتد که شاهدین یک امر بدون در نظر گرفتن رضایت خداوند ورعایت حق مردم از شهادت واقعی کتمان می کنند وبهانه آنها این است که اگر حق مردم هم تضییع می شود ولی آنها خودر ا به دردسر نیندازند در صورتیکه در ایات زیر اشاره شده که کتمان شهادت یک عمل طالح وزشت است :۱۴۰و۱۴۶و۲۸۳بقره و۱۰۶مائده و۳۳انعام
rooheneda@gmail.com
عجب روح سخنوری! بابای هاملت پیشش لنگ میاندازه.
سلام
بیشتر از سی سال پیش خونهای ملت ما درخت استقلال ، ازادی ، جمهوری اسلامی را میوه دا ر کرد ولی متاسفانه رهبران ما غصهٔ پول چینی ها و معاملات با اینها را میخورند و یا اینکه غصهٔ. این فلسطینیها و یا بدتر از همه حزب الهی ها را میخورند . هرکس ریش داره با یک اسلحه ادعای اسلامی بودن میکنه . من هزار با ر برای جمهوری اسلامی حقیقی جان میدهم ولی حاضر نیستم یک قطره خون برای این اسلام خراب کنها بدهم . امیدوارم این رهبران ما در روز سال گرد انقلاب فریاد االله و اکبر های مردم را دلیل بر اغتشاشگری تعبیر نکنند همین الله و اکبر های مردم بود که رهبران ما را بر کار گزا شت . بنده سی سال پیش در مدرسهٔ طلاب قم درس خواندم و دو سال و نیم زندان شاه بودم . الله و اکبر
ارسال یک نظر