«آيتالله محيالدين حائري شيرازي» در ارتباط با وقايع اخير ایران نامه ای به «آیت الله خامنه ای» نوشته است که در ایسنا منتشر شده است. این نامه را خدمتتان کپی میکنم، بدون اظهار نظر شخصی، چون به نظرم ارزش تاریخی دارد به عنوان نمونه روشنی از نوع پند و مشورت و پشتیبانی و توصیه هائی که «ولی فقیه» در دل این ناآرامیها از هم کاران و هم قطاران خود دریافت میکند، و نیز از آنجا که متنی است که تا حد زیادی منطق پنهان رفتارهای ایشان را به قلم میآورد و قابل مشاهده میکند.
محضر مبارك رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيتالله خامنهاي مدظله العالي
سلام عليكم بما صبرتم
خطبه اين هفته شما در تعقيب حضور 85 درصدي مردم در جمعه گذشته با آن آزادي مطلق و بالاتر از آن، آگاهي بيسابقه نشان از عبور امت با امام خود از مرحلهاي و كلاسي به كلاس بالاتر است. يادتان هست در روز قبول قطعنامه كه با دعوت شما در دفتر شما حاضر شديم و هر كس براي ثبت در تاريخ مطلبي گفت. عرض كردم اين امتحان اطاعت امت از امامت در چهره حسني است و بعد از پيروزي امت در هشت سال دفاع مقدس به عنوان اطاعت امت از امامت در چهره حسيني است.
قبل از آن در روز عزل بنيصدر در صحبت سه دقيقهاي كه مرحوم رجايي آن را بين هيات دولت توزيع كرده بود گفته شد،امت به تبعيت از امام در حال حركت است، هر كس حركت نكند جا ميماند و امت وقتي به او نرسيده و ميخواهد به او برسد او را روي دست بلند ميكند و روي سر ميگذارد وقتي به او رسيد نگاهش از وي بر ميگردد، وقتي از آن گذشت وي را پشت سر مياندازد و اين امت در گذشته كساني را روي سر گذاشته و بعد از عبور از آنها، آنها را زير پا نهاده است، در آينده هم كساني را روزي روي سر و زماني زير پا ميگذارند و از بيوفايي امت نيست، نتيجه حركت كردن امت و تعلق و وابستگي شخصيتهاست.
در روز شهادت شهيد رجايي كه با وي هفتگي كلاس داشتم گفتم عبور از هر مرحله مثل وضع حمل است و شيرازيهاي ما اين حالت درد كشيدن را كه ميبينند ميگويند (خدا بدتري بدهد) خدايش رحمت كند، يكهاي خورد اما خود را جمع كرد. نميدانم چه چيزي به يادش آمده بود.
آهني كه بايد از آن شمشيري ساخته شود زير ضربات پتك مرتبا از آن ريزش ميكند و از ماده آن كاسته ميشود اما صورت به رسالت و غايت كامل خود نزديك ميشود با هر ريزيشي برندگي و با هر ضربهاي صلابت آن بيشتر ميشود و با هر سفري بين آب و آتش آبديدهتر ميشود. امام در عبور از قائممقام خود روز سختي را ميگذارد كه من با كسي عقد اخوت نبستم. محرمانه اشك ريخت اما دستش نلرزيد. روز عبور امت از بستگان و دلبستگيهاست. آيتالله خزعلي عمل آيتالله گيلاني را تكرار ميكند. مگر نه اين است كه به سمت آن موعود ميرويم، پس بايد از نهر طالوت بگذريم. فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني. تعلق به خود و آبروي خود و بستگان نوعي شرب از نهر طالوت است. امام فرمود اگر احمد كاري كند كه مستوجب حكم باشد اجرا ميكنم و سر من ناراحت نميشود. شما براي حفظ عزت خود كاري نكردي، يادتان هست قبل از رحلت امام به يك ماه كمتر و يا بيشتر به شما عرض كردم رياستجمهوري تمام ميشود شما بعد از آن چه خواهيد كرد، گفتيد حوزه ميروم مگر اين كه امام نهيام كند. من بعد از رياست جمهوري اگر امام به من بگويد مسوول عقيدتي سياسي ژاندارمري يكي از روستاهاي سيستان و بلوچستان شوم ترديد نميكنم. شما رهبري را نخواستهايد رهبري شما را خواست. رسول خدا به عمويش فرمود: يا عم ان الاماره ان طلبتها وكلت اليها و ان طلبتك اعنت اليها.
از ياد نميبرم روز راي گيري براي رهبر را كه وقتي از شما نام برده شد ناراحتتر از هميشه بدون اجازه پشت تريبون رفتيد و اعتراض كرديد و شوراي نگهبان به شما گفت چرا جلوي اجراي قانون را ميگيريد و شما برگشتيد و به جاي خود نشستيد. رهبري شما را طلب كرده است و شما اعانت خواهيد شد. وعده خداوند حق است اگر قرار است قانون اجرا شود بايد از بزرگان كه قله اجتماع هستند آغاز شود. در كشاورزي مخزن آب را در مرتفعترين نقطه قرار ميدهند. آب از پايين به بالا نميرود. قانون هم از بالا به پايين حركت طبيعي آن است. و امرت ان اكون اول المسلمين.
آنكه بيش از هزار و صد سال است به هر كس ميگويد ايكم ياخذ جمره في كفه فيتركها حتي يبرد. تا بالاخره امام جمره سلطنت پهلوي را گرفت تا سرد شد، جمره حكومت بعثي را گرفت تا سرد شد. جمره استكبار جهاني در چهره اسراييل را حزبالله گرفت تا بعد از سي و سه روز سرد شد. حماس هم گرفت تا بعد از بيست و دو روز سرد شد.
مساله ، مساله گرفتن آتش در دست است و اين ايام آخرالزمان است كه ايمان در دل نگه داشتن از آتش در دست نگه داشتن سختتر است. اين همه شهدا سوختگيهاي دست امت است كه آتش استكبار را نگهداشته و تا كنون از نگهداشتن آن خم به ابرو نياورده است. اين آتش بالاخره سرد خواهد شد، همانطور كه شاه و صدام سرد شدند. امام با سرد شدن آتش شاه به ميان ما برگشت و آن منتظر با سرد شدن آتش استكبار است كه زيارتش ميكنيم.
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور .... كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
وين دل شوريده حالش به شود دل بد مكن .... وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن ...... چتر گل بر سر كشي اي مرغ خوشخوان غم مخور
انتهاي پيام
0 نظرات:
ارسال یک نظر