۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

به نوبه خود از آقایان موسوی و کروبی متشکرم

از آنجا که دو روز پیش در یادداشتی به عنوان عضو کوچکی از جنبش سبز و به عنوان صدای بسیاری از دوستان سبزم از دوستان گرامی آقایان موسوی و کروبی تقاضا کرده بودم تا با حضور و مدیریت خود جنبش را از بلاتکلیفی رها کنند، بدینوسیله تشکر میکنم، از جانب خودم و میلیونها انسان دیگر که همانند خود من امید عمیق و فراوانی به ادامه، تعمیق و پیروزی نهائی جنبش سبز در استقرار یک نظام دموکراتیک در ایران بسته اند، تشکر میکنم از جنابان موسوی و کروبی که با حضور به موقع و روشن خود جنبش را از خطری بسیار جدی نجات دادند و جلوی ایجاد شکافهای بزرگ و سوء استفاده کودتاگران از ابهام و سرگردانی مردم را گرفتند.

متن نامه ای که دیشب از جانب این دو عزیز منتشر شده است را در زیر میبینید (برای نسخه واضحتر روی تصویر کلیک کنید).

با احترام فراوان.





رژیم ولائی ایران و رژیم صهیونیستی اسرائیل: دو خار در چشمان صلح و آرامش جهان


جای تاسف است که آنچنان در بدبختی های خودمان با این رژیم فلاکت اسلامی در ایران درگیریم که فرصتی نیست که به وضعیت اسرائیل بپردازیم، اما لااقل این یادداشت کوچک را میخواستم اینجا گذاشته باشم که اگرچه این دو رژیم حقیقتا موجب شرم هستند برای انسانیت امروز، اما از آن درد آورتر این است که هر دوشان هم مثل یکجور دمل پر چرک در واقع عفونتهای قرنها درد و ستم انسانی را یکجا جمع کرده اند و دارند بیرون میریزند.

گفتم «درد آور تر»، چون ببینید، اگر میشد اینها را به عنوان دوتا «آنومالی»، دو تا خرق عادت بشری به حساب آورد که به حکم تصادف روزگار به قدرت رسیده اند و کارهائی که میکنند را میکنند این شاید دردش کمتر بود. اما دردآورتر است که متوجه باشیم که اینها و آنچه هستند و آنچه میکنند نه اتفاقی است و نه تصادفی، بلکه عصاره ای است از ظلم و جور و جفای انسانی که میماند و از نسلی به نسلی منتقل میشود تا روزی که یکجا جمع شود و در قالب اینطور مرضهای تلخی بیان شود.

زیاد جای نوشتن دارد این حرف من، که چگونه مسئله هائی مثل اسرائیل یا جمهوری اسلامی یا طالبان اینها در واقع ارواح ترسناکی هستند از اعمال و رفتارهای خودمان، خودمان به عنوان نوع بشر، و ارواحی که از قبرهای قرون برمیگردند و بلای جانمان میشوند. ما بدی میکنیم، هر کدام از ما اندکی بدی میکند، و اینها جمع میشود و جامعه مان را «بد» میکند، خشن میکند، ظالم میکند، دروغگو میکند، قاتل میکند، ضد زندگی میکند. اما از این بدتر اینکه همیشه این بدی همان آن برنمیگردد تا یقه خود ما را بگیرد، بلکه اغلب بچه هامان را و بچه های بچه هامان را قربانی میکند. همین جمهوری اسلامی را ببینید، مگر الزاما حاصل «بدی» های همین نسل است فقط؟ خیر، جمهوری اسلامی حاصل و عصاره ظلم ها و مظلومیت ها، و خشونتها و قربانی شدن های چندین نسل و چندین قرن است که الان فوران کرده. و من درست همانطوری که جمهوری اسلامی را یک نوع بیماری و پیامد کمابیش قابل توضیح چندین قرن بیداد و ظلم و فقر ناشی از ترکتازی و حرص قدرت شرقی ها و غربی ها در ایران و منطقه میبینم، اسرائیل و رفتار تلخش را هم یک نوع بیماری و پیامد کمابیش قابل توضیحی میبینم نه تنها از قرنها جفا و ستم بر یهودیان در اروپا، بلکه بخصوص آن زشت ترین حکایت تاریخ انسانیت که هیتلر و آلمانها بر آنها روا داشتند، که همین دیروز بود. . . .

و آنوقت همین دور تسلسل است که باقی میماند و از نسلی به نسل بعد و از گروهی به گروه بعد به ارث میرسد. مسلمانهای ایران و مستعمرات پر از عقده میشوند، حقیر میشوند، خشن میشوند، پر میشوند از توهم توطئه و به انتقام از دنیا برمیخیزند، حزب الله میشوند و طالبان میشوند و مُشتهای درد و نفرت و حقارت اعصار را برسر بیچاره مردمشان فرو میآورند. یهودی ها پر از خشم و درماندگی و وحشت و هراس میشوند، پر میشوند از انزجار و تنفر، اسرائیل میشوند و آن همه را بر سر یک مشت عرب بیچاره آوار میکنند... و دور تسلسل درد است که باقی میماند. بچه های جمهوری اسلامی بزرگ میشوند، مریض میشوند، درنده میشوند، معتاد میشوند، متجاوز میشوند... بچه های فلسطینی بزرگ میشوند، دیوانه میشوند، خشمشان جنون و جنونشان مرض میشود، جنگجو میشوند، آدم کش میشوند... و دور تسلسل درد است که باقی میماند...

یکی از چیزهائی که باعث شد این چند سطر را بنویسم کامنتی بود که در یک بحث دریافت کردم، که در اعتراض به اینک گفته بودم ادعای انساندوستی دولت اسرائیل فقط به همان اندازه قابل قبول است که ادعای دموکراتیک بودن جمهوری اسلامی، دوستی نوشته بود: «متاسفانه تحلیل سیاست خارجی جنبشی های سبز در سطح بسیار نازلی قرار داره. جهان رو همونطور میبینن که ج.ا به خوردشون داده.» مطمئن نیستم نیازی به پاسخ دادن به این حرف هست یا نیست، اما منطق جزمی و زشتی در آن است که نتوانستم ازش بگذرم. منطقی که میگوید تنها یک امکان هست که کسی سیاستها و یا جنایتهای اسرائیل مخالفت کند، و آن هم اینکه آن فرد ذهنش کوچک و مهندسی شده توسط جمهوری اسلامی باشد. نه، فکر نمیکنم ارزش جواب داشته باشد، گرچه از به هر حال ظاهرا همه این متن را در جواب آن نوشتم!

بگذریم...


۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

فیلمی 80 ساله از آرشیو دانشگاه شیکاگو در بارهٔ اکتشافات در تخت جمشید

این فیلم که در سالهای 1931-1932 میلادی، یعنی بین سالهای 1309-1310 هجری شمسی ساخته شده است، متعلق به آرشیو های انستیتوی شرق شناسی دانشگاه شیکاگو است، و تحت نظارت شرق شناس مشهور جیمز هنری برستد James Henry Breasted ساخته شده است، و متن آن و احتمالا بیشتر فوتج مورد استفاده نیز متعلق به پسر او، چارلز برستد است (مقاله پائین صفحه را ببینید). طول این فیلم حدود 18 دقیقه است.

دکتر برستد اگر چه اولین فرد امریکائی محسوب میشود که دکترای خود را در رشتهٔ «مصر شناسی» گرفته است، اما در واقع تخصص و آشنائی عمیقی با قسمتهای مختلفی از خاور میانه، بخصوص ناحیه ای که از مصر تا بین النهرین و ایران گسترده شده بود (ناحیه ای که وی اول بار به نام «هلال حاصلخیز» به دنیا معرفی کرد) داشت. وی در طول سالهای تحقیق، اکتشاف و نوشتن خود تلاش و تاکید داشت تا مخاطبان اروپائی و آمریکائی خود را آگاه سازد که تمدنهای خاور میانه در تشکیل و پیشرفت تمدنهای اروپا و امریکا نقش اساسی داشته اند. وی از اولین باستانشناسانی محسوب میشود که با استفاده از هواپیما به اکتشاف پرداخت، و بنا بر این قادر بود تا با استفاده از مزیت پرواز ابعاد جدیدی از بناهای مختلف باستانی را کشف کند که از زمین به راحتی قابل دیدن نبود. دکتر برستد در سال 1935 از دنیا رفت.



در صورت نیاز میتوانید فیلم فوق را از طریق این لینک دانلود کنید.


دوستانی که علاقه مند به جزئیات بیشتری در مورد این فیلم هستند ممکن است متن کوتاهی که تحت عنوان «Flying Archaeologist Makes Unique Picture Record» در بریدهٔ زیر آمده را مفید بیابند. این بریده را از ژورنالی به نام «خبر نامهٔ علم - The Science News Letter» گرفته ام، و این مقاله کوتاه در صفحهٔ 341 از شماره 581، جلد 21 این ژورنال، به تاریخ بیست و هشتم ماه مه سال 1932 چاپ شده است. برای دیدن نسخهٔ قابل خواندن میتوانید روی تصویر کلیک کنید.







۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

اسرائیل رسما اعلام کرد موشک اتمی دارد -و آنها را در خلیج فارس مستقر میکند!

تایمز لندن امروز گزارش داده که دولت اسرائیل اعلام کرده سه زیردریائی مجهز به موشکهای داری کلاهک اتمی را برای مقابله احتمالی با جمهوری اسلامی به خلیج فارس میفرستد، که اولین آنها نیز به خلیج فارس رسیده است!

به نظر میرسد این اولین باری باشد که اسرائیل رسما به وجود کلاهکهای اتمی در زرادخانه خود اذعان کرده است.

به گفته تایمز، این سه زیر دریائی، به نامهای دلفین Dolphin، تکوما Tekuma، و لویاثان Leviathan قبلا نیز به خلیج فارس آمده بودند، اما اینک اسرائیل تصمیم گرفته است تا حد اقل یکی از آنها را به طور دائم در آبهای خلیج فارس مستقر گردند.

طبق گزارشی که در تایمز منتشر شده، هر کدام از این زیردریائی ها 30 تا 50 خدمه دارد و به فرماندهی سرهنگی اداره میگردد که خود قادر به دادن حکم شلیک موشکهای اتمی میباشد.

طبق همان خبر این زیردریائیها هچنین به بالاترین ردهٔ موشکهای حامل کلاهک اتمی در ارتش اسرائیل مجهز میباشند. همچنین طبق این خبر ارتش اسرائیل اعلام کرده است که این موشکها تمام نقاط کشور ایران را در شعاع برد خود دارند و نیز تهدید کرده است که در صورت ادامه دادن تلاش جمهوری اسلامی برای دستیابی به بمب اتمی از این موشکها استفاده خواهد شد.


میر حسین و کروبی عزیز: خلاء حضور و مدیریت شما در این روزهای حساس خطرناک است


با عرض ادب و احترام فراوان،

جنابان میرحسین موسوی و مهدی کروبی گرامی، به عنوان عضو کوچکی از میلیونها اعضای جنبش مردمی میخواهم به عرض شما برسانم که احساس میکنم عدم حضور پررنگ و عدم مدیریت بی ابهام شما بخصوص در این روزهای حساس خردادماه میتواند ضررهای غیر جبرانی برای جنبش سبز به همراه داشته باشد، و میخواهم از شما استدعا کنم تا اجازه ندهید چنین شود.

سروران گرامی، شک ندارم که خود نیز واقفید که در حال حاضر خلاء ناشی از غیاب، سکوت، و یا ابهام شما را متاسفانه تنها چند چیز ممکن است پر کنند: ۱) دوستان نادان و پرصدا، ۲) دشمنان هوشیار و مترصد، ۳) ابهام و سردرگمی، و ۴) ناامیدی و یاس. و نیازی به گفتن نیست که هر یک از این چهار گروه به روش خود به جنبش سبز لطمه وارد خواهد کرد.

سروران، از شما عاجزانه تقاضا میکنم تا در چند روزه مانده به بیست و دوم خرداد به نحوی واقعی، روشن و شفاف با مردم صحبت کنید و اجازه ندهید خلاء ناشی از این اطلاع رسانی به شکافتن صفوف ما منجر شود.

با احترام فراوان.


۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

بنی صدر:‌ اینکه این رژیم بتواند در مقابل مردم برپا بماند از محالات است


سخنان مفید و جالب ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران، در مورد مسائلی همچون وضعیت حال حاضر رژیم جمهوری اسلامی در مقابل جنبش مردمی، موضع گیریهای موسوی و کروبی، امکان پیشرفت جنبش سبز در چارچوب قانون اساسی، امکان انجام انتخابات آزاد، و راههای پیش روی جنبش مردمی. وی این سخنان را در مصاحبه ای که دیروز (پنج شنبه) با ستاره درخشش مجری برنامه تفسیر خبر صدای امریکا انجام داد ایراد کرد.

گفتگوی فوق را میتوانید در کلیپ زیر مشاهده کنید، و در پائین صفحه نیز گزیده های مختصری از برخی سخنان آقای بنی صدر در این مصاحبه را اضافه کرده ام.






گزیده هائی از صحبتهای بنی صدر:
عکس العمل و چاره های رژیم:
همین بودجه ای که احمدی نژاد برد به مجلس را ببینید. وقتی یک رژیم در بحران سخت اقتصادی است مافیاهای حاکم بر آن حاضر نشدند از میزان رانتهایشان مقداری کم کنند، این معناش این است که حاضر نیستند به جامعه فضا بدهند و از این راه با جامعه وارد رابطه جدیدی بشوند، برای اینکه میدانند به محض اینکه بخواهند فضا را باز کنند و این رابطه جدید برقرار کنند آن فضای جدید را حاکمیت مردم پر خواهد کرد، و در نتیجه از دید آنها سقوط رژیم را زودرس تر خواهد کرد. پس خود را در بن بست میبینند، این بن بست مانع شده که جز خشونت به روش دیگری متوسل بشوند . . . در واقع این رژیم خود را در زندان ناتوانی زندانی کرده و نمیتواند از آن بیرون بیاید.

قانون اساسی:
در این قانون اساسی اصل محوری ولایت مطلقه فقیه است، و اصول دیگر در رابطه با این اصل تنظیم شده اند، بنا بر این اینکه در محدوده این رژیم بتواند دولتی باشد که مسئولیت مستقیم در قبال مردم داشته باشد این یک تضاد است و حل شدنی هم نیست.

در مورد آنها که میگویند قانون اساسی باید بدون تنازل (بدون کم و کاست) به اجرا در بیاید: خدا نکند این قانون اساسی بدون تنازل به اجرا در بیاید! ولایت مطلقه فقیه به دلیل مقاومت فرهنگ ایران هنوز نتوانسته کامل اجرا بشود، اگر کامل به اجرا در بیاید این میشود فاجعه!


انتخابات آزاد:
اگر امکان داشت که برگزار میشد! ثانیا صاحبان عقاید مختلف پیشکش، همونهائی که مسلمان مکتبی میدانند با این گزینش استصوابی امکان نامزد شدن ندارند، آنهائی هم که نامزد میشوند با تقلب انتخاباتی آنهائی که مورد تایید مافیای اقتصادی باشدن قبول میشوند و بقیه رد میشوند.
بر فرض که انتخابات آزاد هم شدنی باشد و بشود . . . خوب مجلس ششم، حالا به این آزادی نبود، اما اصلاح طلبان اکثریت داشتند. خوب چکار کردند؟ با یک حکم حکومتی آقای خامنه ای طرح مطبوعات را متوقف کردند، همین آقای کروبی متوقف کرد، بعد با یک حکم حکومتی ایشون مطبوعات یکجا توقیف شدند، بعد هم نمایندگان را تحت تعقیب قضائی قرار دادند، آخر سر هم امر عجیبی در دنیا اتفاق افتاد: نمایندگان مجلسی که به قول آقای خمینی بالاتر از همه امور بودند، در منتهای ناتوانی اعتصاب کردند! بعد به جرم اون اعتصاب برای همیشه سلب صلاحیت شد از اونها که در انتخابات شرکت کنند!


پیروزی جنبش:
سختگیر بودن یا نبودن رژیم ربطی ندارد. همه این جنبشهائی که یک رژیم را جانشین کرده اند با یک رژیم قانون مدار خوب با یک رژیم سختگیر روبرو بوده اند.... ویژگیهای جنبش باید اینها باشند:
  1. باید خارج از محدوده حاکمیت رژیم انجام بگیرد
  2. باید هدف روشن داشته باشد، و پیشنهاد میکنم با توجه به تاریخ ایران، هدف «استقرار ولایت جمهور مردم» باشد
  3. وسیله: یعنی شرکت جمهور مردم، که در آن همگان شرکت کنند
  4. شرکت جمهور و همگانی بودن نیاز دارد به قبول کثرت گرائی، یعنی قبول یکدیگر از همه رنگها در جهت آن هدف مشترک
  5. حضور و حاکمیت صاحب حق، یعنی مردم. اینکه حاکمیت متعلق به مردم است برای بسیاری از گرایش های سیاسی حل نشده هنوز، باید حل بشود.

رهبری جنبش:
تکلیف رهبری توسط عوامل پنجگانه فوق مشخص خواهد شد، رهبری متناسب با این پنج اصل باید پیدا شود توسط مردم در جریان پیشرفت جنبش.

موسوی و کروبی:
دو قسمت دارد. یکی استقامت است، که من استقامتشان را میستایم چون ارزش انسان به استقامتش است. اما محدوده عملی که برگزیده اند (در چارچوب قانون اساسی و ولایت فقیه) از دید من زندانی کردن خویش است و محکوم کردن خود به شکست، باید از این محدوده بیرون آمد و آمد درون مردم.

اصلاح طلبی:
دو نوع اصلاح طلبی داشتیم: اولی از نوعی بود که خاتمی انجام میداد، که در آن مردم وسیله فشار بودند، برای معامله و چانه زدن در بالا، که آن شکست خورد. دومی میگوید حاکمیت مال مردم است و میکوشد آن مستقر بشود. اگر این شد هدف، که مردم وسیله نبودند بلکه خودشان هدف و هدفساز بودند آنوقت انسان آزاد میشود و میتواند کارهائی کند که در حال حاضر از آن ناتوان است چنانکه این دو نفر از آن ناتوان هستند.





۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

مستند ایران و غرب، قسمت سوم: معمای اتمی تا ورود معجزهٔ هزاره سوم

این قسمت سوم از مستند بسیار خوب «ایران و غرب» ساخته شده توسط بی بی سی، است، که دیدن آن را به تمام دوستانی که به تاریخ معاصر ایران علاقه مند هستند توصیه میکنم. این مستند در سه قسمت تولید شده، که هر کدام حدود یک ساعت است.

این مستند که سال گذشته به مناسبت سی امین سالگرد انقلاب اسلامی در ایران پخش شد، پر است از مصاحبه با شخصیتهای مهم در تاریخ معاصر ایران، و قطعه فیلمهائی که بخصوص در این روزهای بازخوانی و بازیادگیری از انقلاب ۵۷ برای ما از اهمیت خاصی برخوردارند. قابل ذکر است که این مستند چند ماه پیش (در ماه دسامبر گذشته) موفق به دریافت جایزه بسیار پر اهمیت «گریرسون Grierson Award» به عنوان بهترین فیلم مستند سال گشت (اینجا را هم ببینید).

قسمت سوم با تقابل و کشمکشهای ایران و امریکا در عراق و افغانستان در دوره خاتمی آغاز میشود و با مرور بر اتفاقاتی همچون مشکلات داخلی خاتمی، حمله القاعده به برجهای دوقلو، کشف برنامه های اتمی ایران و مشکلات دیپلماتیک ناشی از آن ادامه میابد تا به ورود احمدی نژاد به صحنه سیاسی و تاثیر مخرب آن بر روابط بین المللی ایران ختم شود.

توصیه میکنم فیلم را در حالت تمام صفحه (full screen) ببینید. اگرچه اغلب مصاحبه ها به فارسی میباشند، متاسفانه زبان اصلی فیلم انگلیسی است.



در صورت نیاز میتوانید فیلم فوق را از طریق این لینک دانلود کنید



مستند ایران و غرب، قسمت دوم:‌ از گروگانهای امریکائی و جنگ عراق تا خاتمی و انرژی هسته ای

این قسمت دوم از مستند بسیار خوب «ایران و غرب» ساخته شده توسط بی بی سی، است، که دیدن آن را به تمام دوستانی که به تاریخ معاصر ایران علاقه مند هستند توصیه میکنم. این مستند در سه قسمت تولید شده، که هر کدام حدود یک ساعت است.

این مستند که سال گذشته به مناسبت سی امین سالگرد انقلاب اسلامی در ایران پخش شد، پر است از مصاحبه با شخصیتهای مهم در تاریخ معاصر ایران، و قطعه فیلمهائی که بخصوص در این روزهای بازخوانی و بازیادگیری از انقلاب ۵۷ برای ما از اهمیت خاصی برخوردارند. قابل ذکر است که این مستند چند ماه پیش (در ماه دسامبر گذشته) موفق به دریافت جایزه بسیار پر اهمیت «گریرسون Grierson Award» به عنوان بهترین فیلم مستند سال گشت (اینجا را هم ببینید).

این قسمت مروری دارد بر جنبه های مختلف جنگ ایران و عراق، از جمله تاثیر آن بر روابط ایران و غرب، نقش ایران در لبنان، تاسیس حزب الله به فرمان خمینی، مشارکت ایران در عملیات مختلف تروریستی بر علیه نیروهای امریکائی از جمله بمبگذاری ها و گروگان گیری ها توسط نیروهای لبنانی و نقش و تاثیر ایران بر سیاستهای داخلی فرانسه و آمریکا، جرائم جنگی صدام حسین در طول جنگ با ایران و دلایل غرب برای بستن چشم خود بر آن جنایات، نوشیدن جام زهر توسط خمینی و مرگ او در مدت کوتاهی پس از آن، به قدرت رسیدن خامنه ای و نقش رفسنجانی، تلاشهای رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری خود برای بهبود روابط با امریکا، حمله امریکا به عراق پس از اشغال کویت توسط صدام، و ورود خاتمی به صحنه سیاسی و آغاز دورهٔ گفتگوی بین تمدنها...

توصیه میکنم فیلم را در حالت تمام صفحه (full screen) ببینید. اگرچه اغلب مصاحبه ها به فارسی میباشند، متاسفانه زبان اصلی فیلم انگلیسی است.





در صورت نیاز فیلم فوق را میتوانید از طریق این لینک دانلود کنید.


<-- قسمت اول .. .. .... .... ... . . . . . . قسمت سوم -->



مستند عالی BBC از سی سال انقلاب در ایران. قسمت اول:‌ از شاه و سلطنت تا خمینی و ولایت فقیه

این قسمت اول از مستند بسیار خوب «ایران و غرب» ساخته شده توسط بی بی سی، است، که دیدن آن را به تمام دوستانی که به تاریخ معاصر ایران علاقه مند هستند توصیه میکنم. این مستند در سه قسمت تولید شده، که هر کدام حدود یک ساعت است.

این مستند که سال گذشته به مناسبت سی امین سالگرد انقلاب اسلامی در ایران پخش شد، پر است از مصاحبه با شخصیتهای مهم در تاریخ معاصر ایران، و قطعه فیلمهائی که بخصوص در این روزهای بازخوانی و بازیادگیری از انقلاب ۵۷ برای ما از اهمیت خاصی برخوردارند. قابل ذکر است که این مستند چند ماه پیش (در ماه دسامبر گذشته) موفق به دریافت جایزه بسیار پر اهمیت «گریرسون Grierson Award» به عنوان بهترین فیلم مستند سال گشت (اینجا را هم ببینید).

قسمت اول حکایت را با مبارزه قدرت بین خمینی و شاه آغاز میکند، و جزئیات انقلاب ۵۷ را از دوسوی معادله، و همچنین از دید و خاطرهٔ دولتهای غربی بررسی میکند، و با مروری بر اتفاقات پس از پیروزی انقلاب، از جمله گروگان گیری کارکنان سفارت امریکا در ایران و پیامدهای آن از قبیل مسدود شدن دارائی های ایران و حصر اقتصادی و تسلیحاتی و آغاز جنگ ایران و عراق تا آزاد شدن گروگانها و تاثیر آن داستان بر انتخابات ریاست جمهوری امریکا میپردازد.

توصیه میکنم فیلم را در حالت تمام صفحه (full screen) ببینید. اگرچه اغلب مصاحبه ها به فارسی میباشند، متاسفانه زبان اصلی فیلم انگلیسی است.



در صورت نیاز میتوانید این فیلم را از طریق این لینک دانلود کنید.







۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

فیلم تاریخی از ایران سال ۱۳۲۳

سال ۱۳۲۳ (مصادف با 1944) و دو سه سال قبل و بعدش سالهای پر فراز و نشیبی بودند، برای دنیا، و برای ایران. جنگ دوم جهانی در حال شعله کشیدن بود، و نیروهای انگلیس از جنوب و روسیه از شمال علیرغم اعلام بیطرفی ایران به ایران لشکر کشیده بودند و کشور را به اشغال نظامی خودشان در آورده بودند. حمله مشترک روسیه و انگلیس منجر به سقوط رضا شاه و فرستاده شدنش (یا به هر حال رفتنش) به تبعید شد (که طاقت غربت هم نداشت و در همین سال ۱۳۲۳ فوت کرد)، و پسر جوانش محمد رضا، همان «شاه» مشهور خودمان، جانشین او شد، یعنی همان حکایات «شهریور ۲۰» که میگویند...

این فیلم، که از آرشیو ارتش فرانسه بیرون آمده است، در آن سالها گرفته شده. فیلم با صحنه هائی از تهران سال ۱۳۲۳ شروع میشود، و سپس به دشت و بیابانها میرود تا سربازان فرانسوی و روسی را در حال تمرین و نقل و انتقال و نیز در حال تعلیم دادن سربازان ایرانی نشان بدهد. فیلم همچنین شامل صحنه هائی است از ملاقات چند تن از فرماندهان انها با محمد رضا شاه جوان در محوطه کاخ او. لطفا توجه کنید که فیلم صامت است (صدا ندارد).




در صورت نیاز فیلم فوق را میتوانید از طریق این لینک دانلود کنید.

اما بعد از دیدن فیلم این هم یکی دو نکته کوچک در مورد سال ۱۳۲۰ و اتفاقات دیگری که در آن سال افتاد:
در آن سال در پی گردن زدن یک ایرانی در هنگام مراسم حج ایران همه زوار را در میان حج به کشور برگرداند و روابط ایران و عربستان به قطعی کامل رسید. اما دلیل گردن زدن زائر ایرانی؟ چون این زائر بیچاره، به نام ابوطالب یزدی، در هنگام طواف کعبه در آن گرمای طاقت فرسا حالش بد شده بود و استفراغ کرده بود و بعد به جای تلاش برای ترک در میان آن جمعیت عظیم سعی کرده بود استفراغش را در دامن لباس احرامش نگه دارد و طوافش را به پایان برساند، اما نگهبانان کعبه متوجه شدند و او را دستگیر کردند و با سرعت عجیبی حتی پیش از تمام شدن مراسم حج و طبعا بدون محاکمه قابل ذکری وی را به جرم توهین به خانهٔ خدا محکوم و سریع هم گردنش را زدند!

از طرف دیگر در همان سال برای اولین بار ایران و امریکا روابط نزدیکی پیدا کردند، دلیلش هم البته از یکطرف این بود که امریکا که مدت زیادی بود بوی نفت را دنبال کرده بود کم کم به مرحله ای رسیده بود که میخواست وزن حضورش در خاور میانه را درست و حسابی سنگین ند، و از طرف دیگر شاه جوان هم امیدوار بود با استفاده از قدرت دولت آمریکا دو کشور انگلیس و روسیه را به ترک خاک ایران ترغیب کند. برای اولین بار در این سال بود که امریکا (به ریاست جمهوری روزولت) در ایران و ایران در آمریکا نمایندگی خود را از سطح کنسولگری به سفارتخانه ارتقاء دادند. و جزئیات زیاد است، اما اینرا هم بدانید که اگر آن سال امریکا وارد صحنه نشده بود شاید روسیه هرگز استانهای شمالی و آذربایجان را به ایران باز نمیگرداند و نقشه ایران الان خیلی متفاوت (و کوچکتر) میبود...



۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

راجی صمغ آبادی: خبرنگار کیهان که در سال ۵۷ جنبش سبز را پیشگوئی کرد

این از آن داستانهاست که هیچ احتیاجی به شرح و تفسیر ندارد. این کلیپ دو دقیقه ای را ببینید، یک مصاحبه است در زمانی که خمینی تازه وارد ایران شده بود، بختیار هنوز نخست وزیر بود و به مطبوعات آزادی کامل داده بود، و مردم تازه داشتند احساس میکردند که انقلاب واقعا پیروز شده و بهار آزادی از راه رسیده است . . .

این مصاحبه یک خبرنگار سویسی است با فردی به نام «راجی صمغ آبادی»، که خبرنگار روزنامه کیهان بود. مصاحبه به زبان انگلیسی انجام شده است و گوینده آن را به فرانسوی ترجمه میکند. دوستانی که انگلیسی یا فرانسوی نمیدانند میتوانند متن ترجمهٔ فارسی محتوای ویدئو را در زیر آن ببینند.



در صورت علاقه نسخه ای از این ویدئو با حجم و کیفیت کمتر را از طریق این لینک
و یا نسخه ای با حجم و کیفیت بالاتر را از طریق این لینک دانلود کنید
.

متن ویدئو:

گوینده: از آنجا که رادیو و تلویزیون در کنترل ارتش هستند، دولت بختیار تنها قادر بوده است آزادی مطبوعات را اعلام کند، و روزنامه نگارها این آزادی را تمرین میکنند. پس از روزهای تحمل سانسور، امروز مطبوعات به پشتیبان از خمینی مینویسند. اما آیا این آزادی واقعی است؟

«راجی صمغ آبادی»، روزنامه نگار کیهان، میگوید: «بله ما آزادی کامل مطبوعات داریم، البته این به لطف آقای بختیار نیست، ما آزادیم چون هزاران نفر حاضر شدند تا جان خود را برای دفاع از آزادی و حقوق خودشان بدهند، و چون انقلاب به پیروزی رسیده است.».

خبرنگار:‌ «فکر نمیکنید که آزادی مطبوعات در یک جمهوری اسلامی ممکن است مسئله ای باشد؟»

صمغ آبادی: «ببینید، این انقلاب تنها یک انقلاب اسلامی نیست، ما انقلاب کردیم چون ساختار اجتماعی و اقتصادی این رژیم در حال مرگ قادر به حل مسائل جامعه نبود، و به این دلیل ما انقلاب کردیم. مسائل اساسی جامعه ما لاینحل مانده بودند و این رژیم پیش از انقلاب هم حکم مرده ای را داشت. پس اسلام تنها چیزی نیست که ما میخواهیم. چیزی که مردم در عمل میخواهند آزادی است، مطبوعات، آزادی بیان، آزادی تشکلات، و غیره. پس اگر یک جمهوری اسلامی جایگزین این رژیم بشود و آنوقت سعی کند که همان کارهای گذشته را تکرار کند، با انقلابی شبیه به همین که الان در خیابانها داریم روبرو خواهد شد!»

ضمنا، دوستانی که علاقه مند باشند پیشنهاد میکنم نگاهی هم به این مقاله از مجله تایم بیاندازید که حدود دو سال بعد از مصاحبه فوق در فوریهٔ 1981 از سرنوشت این خبرنگار کیهان مینویسد. در مقاله آمده که وقتی خمینی تصمیم به سربه نیست کردن صادق قطب زاده که از نزدیکان خودش بود گرفت (اینجا را هم ببینید)، سربازان گمنام امام به سراغ راجی صمغ آبادی آمدند و با تهدید به قتل و انجام اعدام ساختگی (از همان روزهای اول اعدام ساختگی را هم اختراع کرده بودند!) از او خواستند که به تلویزیون بیاید و اعتراف کند (بله، این تکنیک را هم زود کشف کرده بودند) که صادق قطب زاده جاسوس سازمان سیا میباشد.... صمغ آبادی نهایتا موفق شد از ایران فرار کند و برای زندگی به امریکا برود . . . جزئیات بیشتری را میتوانید در مقاله تایم بخوانید.


درسهای مهم تحقیر تازهٔ احمدی نژاد در خرمشهر برای جنبش سبز

دوستان،

درس و نکتهٔ بسیار مهمی در اتفاق خرمشهر و تحقیر عمومی احمدی نژاد در سفر اخیرش به آن شهر (ویدئوی دوم پائین صفحه را ببینید) هست که بایستی بسیار جدی گرفته شود. این نکته ای است که تا کنون چند بار توسط میرحسین موسوی تکرار شده است، اما هنوز ندیده ام توسط بدنهٔ جنبش جدی گرفته شده باشد، یعنی موضوع اقتصاد.

این درسی است که میتوان به سرعت از مطالعهٔ نهضتی که به رهبری خمینی شاه را به سقوط کشانید نیز گرفت . در حالیکه بسیاری از ما جنبش سبز را به عنوان یک پدیدهٔ طبقه متوسط و یک پدیدهٔ مبتنی بر افکار مدرن و در پی دموکراسی و آزادی های اجتماعی میشناسیم، این نکته ساده را فراموش میکنیم که درصد بزرگ و عمدهٔ جامعه هم و غمش چیزی غیر از اینهاست، و این نکتهٔ مهمتر را هم غافلیم که این همان درصد بزرگتری است که قدرت این را دارد که رژیم را در ظرف چند روز سرنگون کند.

دلایل مختلفی برای این غفلت ما میتوان قائل شد. یک دلیل که عموما اندیشیده میشود این است که جنبش سبز از لحاظ خاستگاه و دیدگاه محدود است به طبقات متوسط، شهری، و تحصیل کرده، و بنا بر این قادر به درک و برقراری ارتباط با مسائل قشرهای فقیر و غیر شهری و غیر تحصیلکرده نیست. به هر حال شاید این توجیه تا حدی صحت داشته باشد، اما من فکر میکنم مسئله مهمتری در کار است، و آن تبلیغات سی سالهٔ جمهوری اسلامی، و بخصوص دولت احمدی نژاد است که در ذهن بسیاری از ایرانیان به باور تبدیل شده است. یکی از اهمیت های اساسی دیدگاه دوم این است که بر خلاف استدلال طبقاتی، نه عدم اقبال بدنه جنبش سبز به مسائل اقتصادی را محکوم و محصول نوعی جبر اجتماعی و اقتصادینمیداند، و نه عدم همراهی توده های فقیر در جنبش سبز را ناشی از جبر اقتصادی و طبقاتی میشناسد، بلکه برعکس شکستن موانع بین همآیش این اقشار را هم ممکن و هم لازم تشخیص میدهد.

بر اساس پروپاگاندای جمهوری اسلامی، این نظام برخاسته از و نیز نمایندهٔ منافع مستضعفین و فقرا میباشد، و بنا بر این قشر های کم در آمد (و در نتیجه کم تحصیلات) آخرین طبقه ای خواهند بود که بر علیه این دولت ممکن است برخیزند.

شاید حتی شما هم وقتی این متن را میخوانید جمله آخری که نوشتم در نظرتان طبیعی و صحیح‌ بیاید، اما حقیقت این است که چنین چیزی واقعیت ندارد. از همه جزئیات که بگذریم، دو دلیل واقعیت نداشتن آن یکی این است که جمهوری اسلامی بر مبنای یک ایدئولوژی خدا محور بنا شده است، و نه یک ایدئولوژی انسان محور، و بنا بر این مستضعفین «به خودی خود» به هیچوجه در مرکز اصول و علائقش واقع نمیشوند. به عبات دیگر، در مدینه فاضله نظام اسلامی این فقرا نیستند که محوریت دارند یا الزاما مورد توجه قرار خواهند گرفت، بلکه این معتقدان و مومنان به الله و محمد و علی و مهدی هستند که مورد نظر هستند. به عبارت دیگر واقعیت این است که فقرا یا «مستضعفین» نه به دلیل فقر خود، بلکه تنها و تنها به این دلیل بر مرکز علائق و توجه نظام اسلامی منطبق شده بوده اند که اولا به عنوان نشانه ای از عدم اسلامی بودن شاه تشخیص داده شده بودند، و ثانیا معدن انرژی بسیار مناسبی در جهت حرکت ایدئولوژیک رژیم به سوی حکومت الله بر زمین محسوب میشده اند.

اما در کنار و علاوه بر واقعیت فوق، دلیل دوم واقعیت نداشتن این پروپاگاندای مرکزی جمهوری اسلامی این است که اصولا «باور ایدئولوژیک»، یا «سرسپردگی سیاسی» خصلت و پدیده ای است متعلق به طبقات میانی جامعه، که در قشرهای مورد نظر نه تنها وجود خارجی نمیتواند داشته باشد، بلکه تنها به صورت موقت و موضعی فرم میگیرد و به سرعت قابل تغییر میباشد.

این پدیده مهم و بسیار اساسی است که با همه اهمیتش برای جنبشهای سیاسی بخصوص در کشورهائی شبیه به ایران، متاسفانه تا جائی که من میدانم مورد تحقیق و شناسائی علمی و جدی قرار نگرفته است، یا اگر جائی هم شده باشد من تا کنون ندیده ام، و در هر صورت به عنوان یک موضوع اساسی در جریان جنبش اخیر نه به عنوان یک موضوع مورد بحث عمومی قرار گرفته و نه به عنوان یک اصل محور انتخاب استراتژی.

از سوی دیگر همانطور که گفتم این دقیقا استراتژی بود که خمینی بر آن تکیه کرد و با آن به پیروزی رسید. هرکسی با سخنرانی ها و مصاحبه های خمینی در سالهای آخر پیش از انقلاب ۵۷ آشنا باشد میداند که وی عملا مثل یک صفحه خط خورده [خدمت دوستان جوانترم: صفحهٔ گرامافون البته!] دو سه مفهوم ساده را مدام و مدام تکرار میکرد، که یکی از آنها این بود که شاه اقتصاد ایران را خراب کرده است و در نتیجهٔ آن مردم فقیر شده اند و اگر شاه بماند ایران دچار مصیبت خواهد شد و او میخواهد انقلاب کند و تا اقتصاد را تصحیح‌ کند. درست است که وی پس از پیروزی به سرعت سیاست «اقتصاد مال خر است» و «ما برای شکم قیام نکردیم» روی آورد، اما واقعیت این است که او بسیار هوشمندانه اساس پیروزی خود را بر تحریک توده های فقیر، یعنی خشمگین و ناراضی کردن آنها از وضع خود در حکومت شاه و ایجاد امید در آنها به وضع بهتری در حکومت خمینی استوار کرد.


خمینی: «اگر این آدم [شاه] باقی باشد بعد از سی سال دیگر یک ملت
گدا [خواهیم داشت]. الان نصف ملت گداست، آن وقت تمام ملت گدا خواهد شد.


پس اگرچه میتوان گفت که این به نوعی صحیح است که بخش اصلی شکست شاه و پیروزی خمینی به این دلیل بود که خمینی قادر شد پشتیبانی و اعتماد توده های کم بضاعت را از آن خود کند، اما باید توجه داشت که این واقعیت دو معنی زیر را ندارد: ۱) که انقلاب واقعا برای این توده ها انجام شد و یا جمهوری اسلامی حقیقتا بر محور رفع فقر از جامعه بنا شده است، و ۲) که این توده ها از اعماق وجود جمعی خود و به واسطهٔ نوعی هویت طبقاتی (با منافع طبقاتی اشتباه نشود) به ایدئولوژی انقلاب متصل شده بودند یا به جمهوری اسلامی متصلند. این دو نکته هردو به عقیده من بسیار مهمند، اولی به این دلیل که ما را قادر به تشخیص این نکته میکند که جمهوری اسلامی «بالذاته» به فقرا متصل نشده است و سنت درگیر کردن این اقشار از روز اول یک نوع تاکتیک (آگاهانه و غیر آگاهانه) بوده است؛ و دومی به این دلیل که به ما اجازه دیدن این واقعیت را میدهد که از سوی دیگر قشرهای کم بضاعت نیز به خودی خود هیچ وابستگی الزامی به گفتمان و ایدئولوژی جمهوری اسلامی ندارند و به محض اینکه بتوانیم آنها را قانع کنیم که منافع فردی و جمعی آنان در سیستم پیشنهادی ما بهتر از جمهوری اسلامی تضمین خواهد گشت (که در واقع کار سختی هم نخواهد بود)، بدون شک آنها به ما خواهند پیوست، و از سوی دیگر تا زمانی که نتوانیم چنین تضمینی ایجاد کنیم، توقع پشتیبانی وتلاش آنها برای رسیدن به منافعی که بیشتر مربوط به گروهها و اقشار دیگر اجتماعی میباشند توقعی زیاده و غیر قابل توجیه مینماید.

دوست دارم تا در فرصتهای دیگری به جزئیات این دو نکته فوق بپردازم، اما دو نتیجه ساده ای که اینجا میخواستم از این دو نکته ساده استخراج و تکرار کنم این است که ۱) بایستی این باور که نوعی ارتباط و وابستگی ذاتی و طبیعی بین جمهوری اسلامی و قشرهای کم در آمد و کم سواد جامعه وجود دارد را از ذهنمان بزدائیم، و ۲) بایستی متوجه شویم که این امکان کاملا موجود است که بدون افتادن در تلهٔ مقابله با دروغهای احمدی نژاد گفتمانی ساده و روشن ارائه بدهیم که هم قابل درک و در دسترس این اقشار باشد، و هم بتواند آنها را قانع کند که در واقع جمهوری اسلامی با هدفهای غیر انسانیش («غیر انسانی» به مفهوم «آسمانی» و «الهی») موجب فقر و فلاکت آنهاست و با رفتن جمهوری اسلامی جامعه ما میتواند به سیستم بهتری برای استفاده و تقسیم مناسبتر ثروتهای ملی دست بیابد. یعنی بایستی (و میتوانیم!) این پروپاگاندای مرکزی جمهوری اسلامی را، که میگوید اهداف دینی/آسمانی این حکومت بالذاته با رفاه و بهتر شدن زندگی فقرا یکسان است، را مستقیم هدف بگیریم، غیر واقعی بودن آن را متوجه شویم و اول از ذهن و باور خودمان، و بعد از ذهن و باور مردم ایران پاک کنیم آن را.

این که مردم، آنهم تازه آن تعداد قلیلی که به سخنرانی احمدی نژاد رفته اند، در خرمشهر با چنین شجاعتی در مقابل شخص احمدی نژاد فریاد از بیکاری بزنند و صدای او را در اعتراض خود غرق کنند اولا نشان دهنده قدرت عظیم اقشار بی پول جامعه است (چرا که حتی چارچوب اخلاقی نیمبند جمهوری اسلامی هم اجازه سرکوب کردن فریاد «گرسنه ام» یا «بیکارم» مردم را به آن نمیدهد)؛ و ثانیا نشان دهنده این است که برخلاف تبلیغات و پروپاگاندای سی سالهٔ جمهوری اسلامی، اقشار بی بضاعت جامعه ایران هیچ سرسپردگی ایدئولوژیکی به رژیم جمهوری اسلامی ندارند و لحظه ای که قانع شوند این رژیم قادر یا علاقه مند به برآوردن نیاز های واقعی آنها نیست به راحتی پشت خود را به جمهوری اسلامی خواهند گرداند، که هیچ، به هر سیستم آلترناتیوی که آینده بهتری را ترسیم کند کمک خواهند کرد تا جمهوری اسلامی را از پا درآورد.


مردم بر علیه احمدی نژاد: «بیکاری، بیکاری، بیکاری، بیکاری»

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

دعوت تازهٔ موسوی و کروبی از مردم برای شعار دادن مردم از روی پشت بامها

«سایت جنبش راه سبز» ساعتی پیش از گفتگوی کوتاه اما بسیار مهمی بین موسوی و کروبی در دفتر کار میرحسین موسوی خبر داد. طبق این گزارش، موسوی و کروبی بار دیگر مردم را به راهپیمائی در بیست و دوم خرداد دعوت و تاکید کردند که خود نیز در این راهپیمائی ها شرکت خواهند داشت. علاوه بر این، آنها با اشاره به اهمیت و قدرت شعار دادن مردم از پشت بامها به عنوان وسیله ای برای حفظ قدرت و اتحاد جنبش مردمی، اشاره کرده اند که در روزهای آینده مردم بایستی به پشت بامها بروند و به شعار دادن بپردازند. در این خبر آمده است،

[موسوی و کروبی] بار ديگر بر همراهی خود درکنار حامیان میلیونی جنبش سبزدر راهپیمایی های بیست ودوم خرداد وسایر مناسبت های سال هشتاد و نه تاکید کردند و الله اکبر بر بام ها در خرداد و پس از آن را نشان دهنده اتحاد و استقامت حامیان جنبش سبز در ایران دانستند.







۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

خدمت همه آنهائی که خواستار بازگشت به زمان «امام خمینی» هستند...


ابتدا، شکر میگوئیم خدایان را که ما را در روزگاری به دنیا پرتاب کردند که وسائل ضبط صوت و تصویر قبلا اختراع گردیده بودند.

اما بعد، از آنجا که ده دوازده سالی است که رجال دینی مملکت قحط الرجالستانی ما طی یک رنسانس خارق العاده موفق شده اند تا یک پشتک واروی جانانهٔ ایدئولوژیکی بزنند و نوستالژی مدرن، ناز، و «اصلاح طلبانهٔ» بازگشت به روزهای صدر انقلاب را جایگزین نوستالژی عقب افتاده، خشن و «بنیاد گرایانهٔ» بازگشت به روزهای صدر اسلام نمایند، و از آنجا که از این مزخرفات خود دست بردار هم نیستند، الاحقر صاحب کالچراللاجیک این دسته گل کوچک از جانب امام راحل را که به رایحهٔ خوشگوار صدر انقلاب مشحون است به خدمت آن عزیزان تقدیم مینماید، باشد که آنرا حسابی ببویند و چه بسا فرجی شود و از عطر دل انگیزش آنها هم به خود آیند . . .

تاریخ این سخنرانی ۲۶ مرداد ماه سال ۱۳۵۸ هست، یعنی فقط چهار ماه پس از تاسیس جمهوری اسلامی. متن کامل سخنرانی را میتوانید در کتاب «صحیفه امام»، جلد نهم، صفحات ۲۸۱-۲۸۴ پیدا کنید.



در صورت نیاز ویدئوی فوق را میتوانید از طریق این لینک دانلود کنید.


متن صحبتهای آیت الله به شرح‌ زیر است:

اگر ما از اول كه رژيم فاسد را شكستيم و اين سد بسيار فاسد را خراب كرديم، به طور انقلابي عمل كرده بوديم، قلم تمام مطبوعات را شكسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم و روساي آنها را به محاكمه كشيده بوديم و حزب هاي فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و روساي آنها را به سزاي خودشان رسانده بوديم و چوبه هاي دار را در ميدان هاي بزرگ برپا كرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو كرده بوديم، اين زحمت ها پيش نمي آمد.

من از پيشگاه خداي متعال و از پيشگاه ملت عزيز عذر مي خواهم، خطاي خودمان را عذر مي خواهم. خطای خودمان را عذر میخواهم. ما مردم انقلابي نبوديم [این قسمت از فیلم حذف شده: دولت ما انقلابي نيست، ارتش ما انقلابي نيست، ژاندارمري ما انقلابي نيست، شهرباني ما انقلابي نيست، پاسداران ما هم انقلابي نيستند، من هم انقلابي نيستم.] اگر ما انقلابي بوديم، اجازه نمي داديم اينها اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مي كرديم ، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام مي كرديم، يك حزب! و آن "حزب الله، حزب مستضعفين ! و من توبه مي كنم از اين اشتباهي كه كردم. و من اعلام مي كنم به اين قشرهاي فاسد در سرتاسر ايران كه اگر سر جاي خودشان ننشينند ما به طور انقلابي با آنها عمل مي كنيم.

[خلایق: صحیح است! صحیح‌ است! صحیح است!]

مولای ما، امیرالمومنین سلام الله علیه، آن مرد نمونه عالم ، آن انسان به تمام معنا انسان، آنكه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور، و در رحم و مروت آنطور، و بامستضعفین آنطور بود، با مستكبرین و با كسانی كه توطئه می كنند شمشیر را میکشت [می كشید] و هفتصد نفر را در یك روز، چنانچه نقل می كنند، از یهود بنی قریضه كه نظیراسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند! خدای تبارك و تعالی در موضع عفو و رحمت رحیم است . و در موضع انتقام ، انتقامجو. امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت ، رحمت ؛ و در موقع انتقام ، انتقام. ما نمی ترسیم از اینكه درروزنامه های سابق ، در روزنامه های خارج از ایران، برای [در مورد] ما چیزی بنویسند. مانمی خواهیم وجاهت در ایران، در خارج كشور پیدا بكنیم! ما می خواهیم به امر خدا عمل كنیم! و خواهیم كرد!

[خلایق: صحیح است! صحیح‌ است! صحیح است!]


پ.ن.
دوست ناشناسی در نظری که گذاشته اند فرموده اند:‌ «سرکوبگران برای سرکوب همیشه به خمینی و گفته هایش استناد می کنند. شما هم با این ویدئو برای سرکوبگران خوراک تهیه کردید.» ضمن عرض تشکر خدمت دوست عزیزی که نظر مهم فوق را گذاشته اند، به دلیل اهمیتی که برای این مسئله قائلم تصمیم گرفتم پاسخم را به جای قسمت نظرات به عنوان یک پی نوشت به شرح زیر اضافه کنم:

دوست گرامی، اولا متشکرم که این موضوع را اشاره کردید، چون به نظرم این دقیقا نگرانی تعداد زیادی از دوستان هست، که استدلال میکنند باید این نوع مطالب را سعی کنیم زیاد مطرح نکنیم چرا که کودتاگران از طریق صدا و سیما و دیگر رسانه ها و تبلیغات خودشان عملا با استفاده از همین نوع گفته های خمینی عمل سرکوب خشونت بار خودشان را توجیه میکنند.

این بحث بسیار مهمی است دوستان، و از شما خواهش میکنم دقت کنید چرا که یک نکته بسیار اساسی اما نامحسوس در این نوع استدلال هست که باید مورد توجه قرار بگیرد، و این نکته ای است که اگر مرتفع شود آنوقت قدرت بسیار زیادی از چنگ سرکوبگران خارج خواهد شد که در حال حاضر به دلیل اختلاط بعضی مسائل (اختلاطی که عمدتا توسط اصلاح طلبان به وجود آمده است که در واقع «دو دل» هستند، یک دلشان با مردم است و یک دلشان با نظام اسلامی) در دستشان است و بر علیه ما استفاده میکنند. ما اگر ذهنیتمان را در اینمورد تغییر بدهیم اسلحهٔ بسیار مهمی را از آنها گرفته ایم.

ببینید، نکته اینجاست که هنگامی که من و شما از استدلالی مثل استدلال بالا استفاده میکنیم، داریم به تلویح این را قبول میکنیم که خمینی مرجع تفکر بدون قید و شرط است، و آنچه او گفته است محک و معیار نهائی محسوب میشود، و این سلاح مرگباری در دست آنها میگذارد، چون باور کنید، تفکر آنها (احمدی نژاد و شرکاء) بسیار نزدیکتر و مشابه تر است به تفکر خمینی تا تفکر من و شما و مردم جنبش سبز.

بگذارید مثال بسیار ساده ای بزنم . شما مجسم کنید اگر صدا و سیما میخواست از یک سخنرانی از شاه مثلا استفاده کند، که در آن گفته شده باید مخالفها شدیدا سرکوب شوند، و بگوید بر اساس این ما میخواهیم با جنبش سبز برخورد کنیم، خوب آیا اینچنین استفاده ای اصلا عملی بود؟ البته که خیر، و دلیلش هم این که شاه را نه ما و نه صدا و سیما به عنوان مرجع قضاوت قبول نداریم. یا از طرف دیگر اگر مثلا احمدی نژاد یا شریعتمداری امروز بروند پشت میکروفن و بگوید این خس و خاشاکها خیلی آدم های بدی هستند و خائن هستند و چه و چه و باید حسابشان را برسیم. خوب آیا آنوقت شما در قبال منتشر شدن و مورد بحث قرار گرفتن حرفهای اینها مثلا در همین وبلاگ هم همین نوع نگرانی را خواهید داشت؟ من که فکر نمیکنم.

مطمئنم متوجه حرفم هستید البته، که تنها زمانی حرفهای خمینی میتواند برای ما نگران کننده محسوب شود که خودمان در ذهنمان حرفهای وی را دارای وزن و نوعی مرجع قضاوت بدانیم. و خوب، همه مان متوجهیم البته که در ذهن بسیاری از ما ممکن است هنوز چنین هم باشد، به هر حال سی سال تمام تبلیغات عمیق و شدید شده که حرف ایشان در واقع حرف خود خداست و در اعماق ذهنمان حک شده احترام بدون سئوال و چون و چرا به خمینی. اما از طرف دیگر، دقیقا به همین جهت است که بایستی این ویدئوها را از پستو ها بیرون کشید و در مقابل نور روز گرفت تا درست ببینیم که واقعا آیا این نوع شخصیت و طریق تفکر ارزش این را دارد که معیار و مرجع تفکر و تصمیم گیری ما باشد؟


سازگارا: این نظام حاصل ازدواج سه تفکر است که هرکدام به تنهائی موجب جنایات گسترده در تاریخ بشر بوده



این کلیپ شش دقیقه ای را ببینید. گفتگوی محسن سازگارا با جمشید چالنگی است، که طی آن سازگارا تحلیل بسیار جالبی از هویت تاریخی و «طبیعت» جمهوری اسلامی ارائه میدهد.

سازگارا نظام جمهوری اسلامی را یک نوع هیولای «فرانکنشتین» میخواند که حاصل التقاط سه تفکر مختلف میباشد، و معتقد است که از آنجا که هر یک از این سه تفکر به تنهائی سرچشمه جنایتهای وسیعی در تاریخ بوده اند، بنا بر این جمهوری اسلامی مانند یک سلول سرطانی بدخیم اساسا قادر به پیش گرفتن هیچ راه و روشی به جز جنایت نیست و نخواهد بود. این سه تفکر عبارتند از تئوری حکومت به نمایندگی از خدا (اسلام سیاسی)، تئوری رسیدن به مدینه فاضله از طریق انقلاب خشونت آمیز (مارکسیسم-کمونیسم)، و تئوری پاکسازی دنیا از پلیدی های فکری، فلسفی و نژادی (فاشیسم).







۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

گزارش تصویری از پیشگوئی های پیامبر گونهٔ خمینی

نیازی به شرح و توضیح ندارد، دو دقیقه هم بیشتر نیست، ببینید وبه خود بلرزید از عمق بصیرت این مرد، که آنچه ما در آینه هم نمیدیدیم او داشت در خشت خام میدید...



در صورت علاقه میتوانید کلیپ فوق را از طریق این لینک دانلود کنید.


۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

هیولائی به دنیا میآید:‌ یا چگونه خمینی در روزهای اول پس از انقلاب سنت توقیف روزنامه ها را بنیاد گذاشت


این کلیپ کوتاه را ببینید، خاطره کوچکی از روزهای انقلاب ۵۷، و گوشه ای از چگونه به دنیا آمدن هیولای زشت استبداد و خفقان دینی به نام جمهوری اسلامی، و یکی از اولین قربانیانش، یعنی آزادی بیان، اندیشه و اطلاع رسانی.

روزنامه «آیندگان»، که روزنامه ای با مخاطبان روشنفکر و لائیک در جامعه ایران بود، اولین روزنامه ای بود که پس از انقلاب با اشارهٔ مستقیم خمینی توسط آذری قمی، دادستان وقت بسته شد --بله، آذری قمی که خودش بنیانگذار روزنامه رسالت بود، همان روزنامه ای که چند سال بعد خمینی حکم کرد نگذارند به جبهه برسد تا بسیجیها نخوانندش، و راجع به انتشارش هم گفت، «اگر ترس از این نبود كه مردم بگویند اینها خودشان را هم تحمل نمی‌كنند، دستور توقیف این روزنامه را می‌دادم.»

خمینی در اواخر اردیبهشت سال 1358 از روزنامه آیندگان به خاطر انتشار جملاتی از متن ترجمهٔ مصاحبه اش با لوموند مبنی بر عدم شراکت چپ گراها در قتل مطهری و قرنی عصبانی شد، و طی اطلاعیه ای در روزنامه اطلاعات اعلام کرد «این روزنامه [آیندگان] را از این پس هرگز نمیخوانم ». این اطلاعیه آغاز گر یک سلسله اتفاقاتی شد که نهایتا به بسته شدن روزنامه آیندگان در 17 مرداد و زندانی شدن روزنامه نگاران آن منجر گشت -آنهم به جرم وابستگی به اسرائیل (پائین همین صفحه را ببینید).

در عکس العمل به تعطیل شدن روزنامه توسط دادستانی در 22 مرداد، گروهی از نویسندگان و روشنفکران از مردم خواستند تا به عنوان اعتراض اجتماع کنند. اما در مقابله با این فراخوان، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از «امت حزب الله» درخواست کرد که در حمایت از اقدام دادستانی به خیابانها بیایند. بله، همان مجاهدین انقلاب اسلامی خودمان، همانی که تاج زاده شان و آرمین شان و بهزاد نبوی شان و دیگرانشان امروز در چنگال همان هیولائی هستند که تخمش را خودشان کاشتند؛ و بله، این همان تظاهراتی است که در ویدئو میبینید، که طی آن به دعوت مجاهدین انقلاب اسلامی «حزب اللهی ها» با چماقها و زنجیرها و اسلحه های سرد خود آمدند و به مردم و روشنفکرانی که در دفاع از حقوق روزنامه آیندگان به خیابان آمده بودند حمله ور شدند.

اکنون هیولای زشت استبداد و خفقان اسلامی به دنیا آمده بود و قدمهای اول خود را در خیابانهای تهران برداشته بود. در ظرف کمتر از یک ماه پس از بسته شدن «آیندگان»، چهل و یک روزنامه و نشریه دیگر «به خواست امت حزب الله» تعطیل شدند تا به اینترتیب یکی از سیاه ترین روزهای خفقان و سرکوب اطلاعاتی در تاریخ کشورمان آغاز گردد.

اجازه بدهید این کلیپ کوتاه را ببینیم و بعد از آن کمی جزئیات دیگر خدمتتان عرض خواهم کرد، اگر حوصله داشتید بخوانید.


ترجمه پیام انگلیسی خمینی به دولت فرانسه که توسط ابراهیم یزدی قرائت میشود:
اکنون که پس از چهار ماه اقامت موقت در فرانسه اینجا را ترک میگویم
تا در کشور خویش مشغول خدمت گردم، لازم میدانم تا از دولت فرانسه
به جهت حفظ امنیت و تامین آزادی بیان اینجانب تشکر نمایم.


در روز بيستم ارديبهشت روزنامه آيندگان مصاحبه امام خميني با روزنامه لوموند را چاپ نموده و ظاهرا اشتباهي در ان شده بوده که موجب عکس العمل از سوي دفتر امام گرديد . به همين دليل روزنامه ايندگان در شماره بعد اين روزنامه را تنها با يک مقاله و سه صفحه سپيد چاپ کرد در اين مقاله ضمن اشاره به تاريخچه روزنامه آيندگان و سابقه مبارزاتي ان و اينکه سه تن از هيئت تحريريه اين روزنامه نامشان در ليست ترور ساواک بوده است ، تصريح گرديده آيندگان تريبوني براي بيان عقايد و افکار و انعکاس رويدادهاي ايران و جهان است . در ادامه اين مقاله راجع به هتک حرمت کميته ها و پاسداران عليه اين روزنامه نوشته و درباره چاپ خبر مصاحبه امام توضيح داده که اين خبر از راديو به همان شکل نقل گرديده و روزنامه متن خبر راديو را چاپ کرده که در دفعات بعدي پخش اخبار، خبر تغيير يافته است و در اين مورد مترجم خبر (بني صدر)و خبرگزاري مي توانند شهادت دهند . اين روزنامه همچنين اعلام نمود در حال حاضر ادامه کار ممکن نيست تا زماني که تکليف اين روزنامه در برابر موج اتهامات روشن شود . (به نقل از وبلاگ مریم جاهد)


به این ترتیب در ۲۲ اردیبهشت روزنامه آیندگان سفید منتشر شد، و سپس تا یک هفته منتشر نشد. در اولین شماره بعد از تعطیلی یک هفته ای، به تاریخ سی و یکم اردیبهشت، این روزنامه در صفحه اول خود به تلگرامی که توسط انجمن دفاع از آزادی نوشته شده بود اشاره کرد، و در متن کوتاهی راجع به این تلگرام نوشت:

در اين تلگرام که رونوشت آن براي نخست وزير ، امام خميني ،ايت الله طالقاني و ايت الله شريعتمداري نيز فرستاده شده است آمده: به دنبال انتشار اطلاعيه دفتر مرکزي امام دائر بر اينکه حضرت ايت الله گفته اند روزنامه ايندگان را نمي خوانند موجي از حملات و تجاوزها به دفاتر و نمايندگي هاي آيندگان و مزاحمتهاي خشونت اميز در توزيع اين روزنامه به راه افتاد و عملا منجر به تعطيل ان شد اکنون فشار بر روزنامه به حدي است که نظير همين ماجرا در مورد ديگر واحدهاي مستقل مطبوعاتي نيز تکرار مي شود بيم ان مي رود که اختناقي مجدد در مقياس وسيع بر جامعه ما استيلا يابد و ازادي بيان و نشر انديشه که از هدفهاي اساسي انقلاب ايران و به منظور حفظ وحدت کلمه که ضامن پيروزي نهايي انقلاب خواهد بود به خطر افتد . در انتهاي اين تلگرام امضا کنندگان که نام نويسندگان و شاعراني چون فريدون ادميت ،احمد شاملو ،غلامحسين ساعدي ،نجف دريا بندري ،اسماعيل خويي،باقر پرهام،محمد علي سپانلو ، شاهرخ مسکوب ،حميد مصدق و..در ان به چشم مي خورد ، سوءاستفاده از مضمون گفتار حضرت ايت الله خميني از طريق به راه انداختن گروه هاي بسيج شده براي فشار بر مطبوعات ، تبليغات يک جانبه و تفسيرهاي تحريک آميز راديو و تلويزيون که به اختناق بيشتر مي انجامد را محکوم نموده از امام خميني درخواست کردند براي قطع تجاوز به آزايد بيان رهنمودهاي صريح صادر کنند تا تدبيري اتخاذ شود که دولت به عنوان مرجع مسئول کشور و حافظ و پاسدار قانوني آزادي هاي فردي و ا جتماعي بتواند با قاطعيت به وظايف خويش عمل کند و پاسخگوي مردم باشد .

اما اکنون، سی سال پس از آن روز، با اطمینان غم انگیزی میتوان گفت که عملا همان شد که نویسندگان «آیندگان» و بسیاری دیگر از روشنفکران و آزادفکران در خشت خام دیده بودند، و در واقع آینده چیزی جز همان «اختناق مجدد در مقیاس وسیع» در خود نداشت.


مسعود بهنود، که خود زمانی از اعضای هیئت تحریریه آیندگان بود، حکایت را اینگونه نقل میکند:‌
کسانی که تاريخ درگيری های ۲۵ ساله حکومت دينی ايران را با روزنامه های منتشر شده در داخل کشور نوشته اند، آغاز آن را درست سه ماه بعد از روزی می دانند که اعلاميه ای از سوی دفتر آيت الله خمينی از راديو وتلويزيون خوانده شد که درباره روزنامه آيندگان اعلام می داشت « امام فرمودند از اين پس هرگز اين روزنامه را نمی خوانند و مطالب آن مورد تائيدشان نيست.» فردای آن روز آيندگان در برخوردی ابتکاری، با صفحات سفيد منتشر شد و در تنها مقاله آن اريک رولو خبرنگار روزنامه لوموند و مترجم وی ابوالحسن بنی صدر را به شهادت گرفت که آن چه در آخرين شماره روزنامه باعث خشم رهبر انقلاب شده مستند است و روزنامه جز نقل آن کاری نکرده است.

پيش از آن، با انتشار اخبار مربوط به حوادثی که در روزهای انقلاب اتفاق افتاد و انعکاس نظريات مخالفان حکومت دينی و از جمله اخبار مربوط به ربودن فرزندان آيت الله طالقانی در آيندگان، روحانيون و اعضای شورای انقلاب نارضايتی خود را از تنها روزنامه سراسری مستقل کشور نشان داده بودند. از خاطرات و بازگفته های روزهای اول انقلاب چنين بر می آيد که روحانيون منتظر بودند با انتشار نامه دفتر آيت الله خمينی مردم آن روزنامه را نخرند و نخوانند. اما چنين نشد و چاپ نزديک به يک ميليون نسخه از آن روزنامه سفيد، که تظاهرات چند صد نفری حزب اللهيان را کمرنگ کرد، به اين نحوه برخورد با مطبوعات پايان داد. دولت موقت مهندس بازرگان با تهيه قانون تازه ای برای مطبوعات کوشيد روزنامه ها را چهار ماه بعد از آزادی تام و تمامی که به دست آورده بودند، تحت نظم ببرد اما يک هفته بعد گروهی از جوانان مسلمان در روزنامه کيهان با اعتصاب خود مانع انتشار اين روزنامه شدند و خود راهی قم گشتند و بعد از جلب حمايت آيت الله خمينی زمام روزنامه را در دست گرفتند. چهارماه بعد آيندگان اشغال و مصادره شد و شورای سردبيری آن اولين گروه از روزنامه نگارانی بودند که در دوران جمهوری اسلامی به زندان افتادند...


و برای حسن ختام اجازه بدهید این متن را با گزیده ای به پایان ببرم از مقاله ای که در روزنامه آیندگان تاریخ سی و یکم اردیبهشت پنجاه و هشت، یعنی وقتی که اولین «بهار آزادی» کشورمان تازه از نیمه گذشته بود. در این مقاله که تحت عنوان «تاريخ اين انقلاب را چگونه خواهد نوشت» منتشر شد آمده بود:

ده سال ديگر بيست سال ديگر سرانجام اين غبارهاي تيره فرو مي نشيند اين پرده کور کننده تعصب فرو مي افتد و تاريخ بدون ملاحظه از کسي حکم واقعي خود را درباره اين انقلاب صادر مي کند.

خواهند نوشت معدودي فرصت شناس اين انقلاب را تيول خود کردند و انحصار طلبانه تاختند و جولان دادند و توده را که به درستي اگاه نبود سياست چه افق ها دارد ... دستخوش هيجان کنترل نشده و شور انتقام ساختند و انها را به عنوان يک گروه فشار نيرومند به خيابانها و کارگاه ها و اداره ها گسيل داشتند و به پشتگرمي معصوميت و صفاي انها هر چه خواستند کردند . . .

. . . تاريخ خواهد نوشت که تعصب زدگان و خشک انديشان و يکسو نگران در اين انقلاب جا بر مردم اگاه و کادرهاي ورزيده اداري و فکري و طبقه روشنفکر تنگ کردند و خرد خرد آنها را از دايره تصميم گيري راندند و با پشتوانه جنگ افزار قشريت خود را حاکم گرداندند . براي آنکه دل اگاهان و آزاد فکران را بترسانند و دهانشان را ببندند از حاکميت بلامنازع مراجع احترام انگيز در همه زمينه هاي سياسي و اجتماعي سخن به ميان اوردند و به نام آنها دست به هر کار خواستند زدند و حکومت يک طبقه را بر طبقه اي ديگر مستقر ساختند و فضايي متوحش و هراس آلود پديد آوردند .

تاريخ اينهمه را با سند و مدرک با قراين و شواهد نقل خواهد کرد و قضاوتش سخت خواهد بود .




روزنامه آیندگان با مدارکی جعلی که به سرعت برای وی ساخته شد توقیف گردید، و نویسندگانش به جرم موهوم «ارتباط با اسرائیل و سیا» به زندان افتادند، اگرچه چند ماه بعد آزاد شدند، آزادی که خود نشان دیگری از ساختگی بودن اتهامات علیه آنان است.

هیولای زشت استبداد و خفقان اسلامی به دنیا آمده بود . . .

ضرب و شتم نوری زاد به دستور مستقیم خامنه ای انجام گرفته

این خبر امروز صبح از طریق یکی از بستگانم در داخل کشور به دستم رسیده است که به علت اهمیتش گفتم با شما هم شریک شوم. اول این را عرض کنم که ایشان که خبر را به من رسانده از اعضای سپاه است، اما یکی دو سالی است که ظاهرا راه خودش را لااقل از درون ذهنش جداکرده از اینها (خیر، نترسید، اینقدر از اقوام دور و نزدیک من در سپاه هستند متاسفانه، که فکر نمیکنم این اشاره برای شناسائی فرد مورد نظر کافی باشد!).

در هر حال خبری که میخواستم با شما در میان بگذارم این بود که لااقل در خود سپاه شایع شده که محمد نوری زاد مورد غضب شخصی جناب آغا قرار گرفته و این بلاهائی هم که سرش میآید به اشاره مستقیم و غیر مستقیم شخص معظم دارد انجام میشود. که البته متاسفانه یک معنیش این است که بیچاره آقای نوریزاد را شاید راه گریزی از این شکنجه های شیطانی نباشد...

من هم امیدم این است که این خبر دروغ باشد، اما دروغ چرا، حقیقتش از یکطرف تا کنون از این فردی که ذکر شد خبر بیخود نشنیده ام، و از طرف دیگر موضوعی مثل این هم بیخود و بیجهت در افواه سپاه شایع نمیشود، بخصوص که مربوط به خود جناب رهبری هم باشد، و بنا بر این از وقتی این را شنیده ام شدیدا غمگین شده ام و نگرانم از جان و عاقبت نوری زاد در سیاهچال و در چنگال عفریتهای رهبری.

در هر حال شخصا حرف و اطلاعات و جزئیات دیگری برای اضافه کردن ندارم به جز اینکه بگویم واقعا طاقتم دارد طاق میشود برای تمام شدن اینهمه زجر و شکنجه و دردی که همه مان داریم به طرق مختلف تحمل میکنیم از این رژیم نامشروع دروغ و جنایت. واقعا کی میشود که ملت ما هم روی خوش آزادی و نشاط را ببیند؟ گناهمان چیست آخر؟


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

قانون مجازات اسلامی ایران: جان زن 50 شتر، بیضهٔ چپ مرد 64 شتر

اگر خودم نرفته بودم در سایتهای دولتی نخوانده بودم باور نمیکردم، اما به قول خارجی ها lo & behold، واقعیت دارد این حکایت. شاید خیلی از شما این را میدانید، اما من امروز متوجه شده ام و برایم هنوز تازه است. جای نوشتن زیاد هم نیست، فقط احساس میکنم باید در سه چهار سطر هم که باشد این را بنویسم اینجا، که طبق قانون مجازات اسلامی در جمهوری اسلامی ایران، ارزش جان یک زن مسلمان از ارزش بیضهٔ چپ یک مرد مسلمان کمتر است. و فراموش نکنید که تازه این زن مسلمان است، غیر مسلمانش را خودتان حدس بزنید کجای کار قرار میگیرد...

این قوانین در سایتهای رسمی خود جمهوری اسلامی (از جمله در سایت حافظه قوانین، پایگاه اطلاعات قوانین و مقررات، متعلق به مجلس شورای اسلامی) موجودند، اما لینکهای زیر را به «ویکی نبشته» داده ام که هم قانون کامل را یکجا در یک صفحه گذاشته، و هم هر بند آن قابل لینک دادن است و کار را ساده تر میکند.

قانون مجازات اسلامی در جمهوری اسلامی ایران، کتاب چهارم، باب دوم، ماده 297: «دیه‌ی قتل مرد مسلمان 100 شتر سالم و بدون عیب که خیلی لاغر نباشند [یا معادل آن] است.»

قانون مجازات اسلامی جمهوری اسلامی ایران، کتاب چهارم، باب دوم، ماده 300: «دیه‌ی قتل زن مسلمان نصف دیه قتل مرد مسلمان [به عبارت دیگر 50 شتر یا معادل آن] است.»

قانون مجازات اسلامی جمهوری اسلامی ایران، کتاب چهارم، باب نهم، فصل چهاردهم، ماده 435: «دیه‌ی قطع بیضه چپ مرد مسلمان دو سوم دیه قتل مرد مسلمان [به عبارت دیگر 66 شتر یا معادل آن] است»

همین. حرف دیگری برای گفتن نیست.



آشکار شدن شکافهای درونی صفوف کودتا درمکالمات اخیر قوه قضائیه و مجلس


یا دقیقتر بگویم، حکایت مقابله با سران جنبش سبز و کمک آن به پدیدار شدن لبه های یک شکاف عمیق در میان کودتاگران.

خود داستان، که نسخهٔ کوتاهش با نامه مجلسیان به قوه قضائیه شروع و فعلا به پاسخ صادق لاریجانی به نامه آنها ختم شده است، به اندازه کافی در بالاترین و رسانه های دیگر نقل و بحث شده که نیازی به تکرار نباشد، اما اینجا میخواهم به یکی از جنبه های ساده این داستان اشاره کنم که کمتر مورد نظر قرار گرفته اما به نظر مهم و اساسی میآید، و آن اختلاف و شکافی است اساسی در میان خود کودتاگران که در طی این حکایت مشخص و روشن شده است.

همانطور که عرض کردم نتیجه گیری و تعبیر پیچیده ای نیست. ببینید، عده ای از نمایندگان نامه ای نوشته اند به قوه قضائیه و در آن شکایت کرده اند و متهم کرده اند قوه قضائیه را که در واقع به وظایف خودش عمل نکرده و اگر کرده بود تا حالا موسوی را دستگیر و محاکمه کرده بود. آنها در این نامه شخص لاریجانی را به «عدم توجه» و رفتار به روش «غیر مدبرانه» متهم ساخته اند. این نامه انعکاس بزرگی داشته است، چه در مطبوعات و چه در بین مردم، بخصوص که به همراه چند حرکت دیگر در همین چند روزه [از جمله قدمهائی در جهت «بهسازی» روابط خارجی جمهوری اسلامی ( قرارداد اتمی با ترکیه و برزیل، آزاد کردن کلوتیلد رایس، دادن ویزا به مادران زندانیان امریکائی که امروز به تهران میآیند و غیره) و اعدامهای سیاسی اخیر، و اعلام اعدامهای بیشتر، و دستگیری محافظ ارشد میرحسین موسوی] این تصویر را ایجاد کرده است که رژیم در حال دورخیز برای پرش نهائی در جهت سرکوب جنبش سبز است.

اما به جنبه مورد نظر بپردازیم. ببینید، تقریبا همزمان با انتشار این نامه «عباس جعفری دولت آبادی» دادستان تهران در مورد این مسائل مصاحبه ای کرد، که در ان ضمن اینکه صراحتا موسوی را «مجرم» خطاب نمود، اما اذعان کرد که آنها دستگیر نشده اند چون خامنه ای مخالف دستگیری آنهاست. وی گفت، «بسياري از مواضعي كه وي [موسوی] و كانديداي شكست‌خورده ديگر انتخابات اخير [کروبی] گرفته‌اند، جرم است؛ اما چون نظام اسلامي براي تعقيب آن‌ها براساس مصالحي عمل مي‌كند، آن را موكول به زمان مناسب كرده‌ایم». به عبارت دیگر، یکی دو روز قبل از انتشار این نامه، یک مقام قضائی در جمهوری اسلامی صراحتا اعلام کرده بود که جناب نظام، یا همان سید علی خامنه ای، حال به هر دلیل که هست، مصلحت نمیداند که بزرگان جنبش سبز دستگیر شوند.

طبق آنچه از جمهوری اسلامی (یا انصافا هر سیستم حکومتی دیگر، بخصوص از نوع دیکتاتوری) میدانیم، مسائلی مثل آنچه که آقای جعفری دولت آبادی مطرح کرده است، یعنی اینکه خواست رده بالای حکومت در مورد فلان موضوع مهم چه است، اینها را طبعا تمام افرادی که در حیطهٔ‌ سیاسی آن دولت مشغول به کارند به روشنی خبر دارند. اصولا روش کار حکومتی از این دست همین است که این نوع اطلاعات از «درون» به چرخش میآید و به همه اعلام و تفهیم میشود، تا اطمینان حاصل شود که در ظاهر امر تمام قدمها و صحبتها و غیره همجهت و یکسان هستند. به عبارت دیگر اینکه «سیاست کلی نظام» که همان خواست خامنه ای باشد، بر این قرار دارد که موسوی و کروبی فعلا محاکمه نشوند، این چیزی نیست که نماینده های مجلس ندانند، یا لااقل در جریان تولید یک نامه ای با صد و هفتاد و خرده ای امضا مطرح نشده باشد، چه برسد به اینکه (احتمالا در مقابله با همین حرکت این نماینده ها) درست روز قبلش هم جناب دادستان علنا اعلام کرده باشد که قوه قضائیه کاره ای نیست در این داستان.

متوجه عرض بنده هستید؟ نکته این است که با توجه به این مسائل، آنوقت اگر صدو هفتاد و پنج نماینده چند روز و ساعتها صرف تولید یک نامه میکنند که در آن خواستار عمل قوه قضائیه در جهتی علنا متضاد با دستورات خامنه ای میشوند، و آن «نامه» را هم سرگشاده و به صورت یک اعلامیه عمومی و مطبوعاتی منتشر میکنند، این موضوع بسیار جدی مهمی است چون نشانگر این است که: اولا این گروه، که گروه بزرگی هم هست، به این نتیجه رسیده است که خامنه ای اشتباه میکند و بایستی فشار گذاشت بر او تا قدمی در جهت صحیح بردارد، و ثانیا طریقه این فشار آوردن بر جناب معظم را هم از روش اعلامیه دادن به ملت، و نه تقاضا و تماس از طریق خواص و یا مکاتبهٔ پنهان انتخاب کرده اند.

اینکه آقای صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه امروز (دیروز) باید چنین سخنرانی آشفته و برآشفته ای انجام دهد و در آن به این صراحت مفاد نامهٔ نمایندگان مجلس را «مایهٔ تاسف» و «ظلم» و «تقریبا تعرض» بخواند دقیقا منعکس کننده همین واقعیت است که در جریان شکاف و مبارزه درونی بر سر چگونگی تعیین سیاستهای رژیم، یک گروه (که طرفداران و همدستان مستقیم احمدی نژاد باشند) بر علیه یک گروه دیگر (که ولایت مداران به سرکردگی خامنه ای باشند) حرکتی کمابیش مستقیم انجام داده است، و در این حرکتش از قوه قضائیه به عنوان مهره یا بهتر بگویم «جاپا» استفاده کرده است، و رئیس قوه قضائیه اعتراض میکند به چنین استفاده ای که در هر حالتش به ضرر قوه قضائیه تمام میشود، کما اینکه در همین سخنرانی ایشان مجبور شده است برای رها کردن خود و قوه قضائیه از تنگنا بار دیگر به این اعتراف کند که قوه قضائیه در واقع استقلال قضائی ندارد، بلکه این رهبر است که تعیین کننده خطوط رفتاری قوه قضائیه میباشد. این البته همان چیزی است که آقای جعفری دولت آبادی هم گفته بود، اما دقت کنید که اکنون با توجه به متن و زمینهٔ سیاسی این بحث، و نیز موقع و مقام فردی که این سخنان را میگوید، این «اعترافات» جنبه ای بسیار مخرب برای قوه قضائیه و در واقع برای تمام سیستم جمهوری اسلامی دارند (که از برکات کوچک جنگ قدرت درون رژیم برای ما مردم است). برای روشن شدن بیشتر مطلب اجازه بدهید چند سطر از صحبتهای ایشان را مستقیم نقل کنم و حرفم را تمام کنم. میگوید:

چرا علاوه بر دشمنان، دوستان ما نيز گاهي نسبت به اين دستگاه ظلم روا مي‌دارند؟ در اين نامه مطالبي را ذكر كرده و گفته‌اند كه چرا دستگاه قضايي در برخورد با سران فتنه امروز و فردا مي‌كند. بسيار مايه‌ي تاسف است كه كساني در مجلس امضاء جمع كنند. تقريبا تعريض به قوه‌ي قضاييه است كه در برخورد با سران فتنه امروز و فردا مي‌كند، ما هيچ امروز و فردا نكرديم . ما در شناخت فتنه، شناخت سران فتنه و در جرم آنها اعلام نظر كرديم و ترديدي هم نداريم، منتها بايد توجه داشت قوه‌ي قضاييه در راستاي سياست كلان نظام عمل مي‌كند. همه‌ي قوا حسب قانون اساسي زير نظر مقام معظم رهبري كار مي‌كنند و خطوط كلي زيرنظر رهبري است. با اينكه به برخي از اين نمايندگان صراحتا تذكر و توضيح دادم كه قوه‌ي قضاييه در كار خود مجامله‌اي ندارد بار ديگر از اين حرف‌ها مي‌زنند. با تصريحاتي كه نسبت به مسئله شده تعجب مي‌كنم چگونه احتمال مي‌دهند مسوول دستگاه قضا كه منصوب رهبري است و اينجانب نيز شرعا و عقلا قائل هستم كه دستگاه قضا و ساير دستگاه‌ها بايد در خط ولايت باشند، چطور به خود اجازه دهم كه برخلاف نظر ايشان كاري انجام دهم؟

در هر حال قرارم این بود که فقط همین نکته ساده را اشاره کنم و متن طولانی نشود. پس اجازه بدهید به همین نکته بسنده کنیم که یکی از نکات مهمی که تا کنون در این حکایت روشن شده است وجود یک ارادهٔ کمابیش قوی است در درون سیستم کنونی جمهوری اسلامی و بر خلاف خامنه ای. اگرچه تا کنون این اختلاف تجلی چندان واضحی نداشته است، اما طبیعت توازن و مقابله قوای سیاسی این است که به مرور زمان این اختلافات به سطح خواهند آمد و تاثیرات مستقیم خود را در فرم شکافهای کوچک و بزرگ نشان خواهند داد.




۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

کیارستمی ممکن است دومین جایزهٔ نخل طلائی کان را از آن خود کند

کیارستمی بار دیگر «کان» را تحت تاثیر گذاشت.

به گزارش آژانس فرانس پرس، عباس کیارستمی کارگردان شهیر ایرانی که در سال ۱۹۹۷ جایزهٔ نخل طلائی فستیوال فیلم کان را از آن خود کرده است، ممکن است امسال نیز برای بار دوم به این جایزهٔ مهم دست بیابد.

طبق این گزارش فیلم «رونوشت برابر اصل - Certified Copy - Copie Conforme»، اولین فیلمی که کیارستمی در اروپا کارگردانی کرده است، امروز در سالنی مملو از خبرنگاران به نمایش در آمد و مورد تحسین و تشویقهای ممتد آنان قرار گرفت.

«ژولیت بینوش - Juliette Binoche» بازیگر مشهور فرانسوی، و «ویلیام شیمل - William Shimell» خواننده اپرای انگلیسی که برای اولین بار در مقابل دوربین ظاهر شده است در این فیلم بازی میکنند.

داستان این فیلم که در منطقه زیبای توسکانی ایتالیا فیلمبرداری شده است حقایق سخت و تلخ زندگی زناشوئی را به تصویر میکشد. قضاوت نهائی در مورد برندگان امسال جایزه کان در روز یکشنبه آینده توسط هیئتی از داوران انجام میگیرد که «جعفر پناهی» کارگردان زندانی ایرانی نیز قرار بود عضو آن باشد. فرانس پرس همچنین توضیح میدهد که داوران جشنواره کان، به ریاست «تیم برتون - Tim Burton» در نامه ای به رژیم جمهوری اسلامی خواهان آزادی جعفر پناهی شده اند، و اضافه میکند که فیلمهای عباس کیارستمی نیز در حال حاضر در کشور خودش ایران اجازه نمایش ندارند.

دو صحنه کوتاه از فیلم «رونوشت برابر اصل» کیارستمی را در زیر میبینید.




میر حسین عزیز: به ما بگوئید اگر شما را گرفتند چه کنیم؟

جناب موسوی، چرخهٔ یک ساله ای که با بهار انتخابات شروع شد و از تابستان خون و شهادت عبور کرد، اکنون پائیز سرکوب و زمستان سکوت را هم از سر گذرانده است و باز با هم به بهار خیزش و نشاط نزدیک میشویم. و چه خوب است که میبینیم هنوز همه با همیم و ملت ما همان شور و آرزوی حکومت قانون، آزادی و برابری را همچون آتشی یزدانی در عمق جانش حفظ کرده است.

میر حسین عزیز، ما این آتش را از تاریخی به ارث برده ایم به درازای تمام تمدن بشری، و میدانی و میدانیم که آسمان جانمان فراخ تر از آنست که به نفیر نفرتناک این حرامیان دیروز زاده طوفانی شود. نه هراسی داریم از خنجرهایشان و نه لشکر گزمه های سیاهشان ما را از راه نیک برگرداندنیست.

اما جناب موسوی، خود بهتر از ما مطلعید که اهریمن تاریکی، انگار بوی حیات جدید و خون تازه ای که با رسیدن بهار سبز عشق و شور در رگهایمان به جریان افتاده است را شنیده است که نفیر کشان به خاموشی آن آمده است و تهدید میکند و نعره سر کرده که چنین خواهد زد و چنان خواهد کشت.

و ما نگرانیم که غول دژکردار شما را از ما بگیرد و به دخمه های خود ببرد...

آقای موسوی عزیز، خاطرمان هست که شما یکسال پیش در اوج شور مبارزه مردمی هنگامی که خطر دستگیری شما احساس میشد به مردم توصیه کردید که در صورت دستگیر شدن شما به اعتصاب عمومی روی آورند. اکنون که باز چرخه زمان ما را به فصلی مشابه بازگردانده است و خطرهای مشابهی را پیش روی خود میبینیم، از شما میخواهیم تا بار دیگر، پیش از آنکه خدای نکرده دست پلید غول بر شما دراز شود، به خیل دوستارانتان راه را اشاره کنید.

میرحسین عزیز، اگر شما را دستگیر کنند ایران را بر سرشان به آتش خواهیم کشید، آتشی با شعله هائی به حرارت تمامی داغهای دل مادرانی که سی سال فرزند از دست داده اند، آتشی آنچنان مهیب که چه بسا کور و مخرب باشد. از شما تقاضا میکنم به ما راهی نشان بدهید تا در صورت دستگیر شدنتان همان را در پیش بگیریم، که چشم و گوشهایمان همه با شماست و هرچه بگوئید همآن خواهیم کرد. راهی نشانمان بدهید تا آتشمان بینا شود، تر و خشک را با هم نسوزد، و تنها اهریمنیان پلید را به زیر کشد.



۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

امکان دستگیری میرحسین توسط دولت کودتا و گزینه های ما

دوستان عزیز،

همانطور که مستحضر هستید چنین به نظر میرسد که دولت کودتا آرامش اخیر مردم ایران را به اشتباه و به مفهوم شکست یا خمودگی جنبش تعبیر کرده است، و به نظر میرسد که این ماشین اهریمنی بر اساس این تعبیر اشتباه خود در شرف به راه افتادن برای به خیال خودش فتح سنگر های جدید بر علیه مردم میباشد. انعکاس این قصد شوم را میتوان در خبرهای روزهای اخیر مشاهده کرد که حاکی هستند از آغاز برنامهٔ اعدام های گسترده، دستگیری های ردهٔ بالا، تا جائی که حتی شروع به زمزمه و سنجش آبهای جامعه با خیال دستگیری و محاکمهٔ بزرگانی چون میرحسین عزیز و کروبی کرده اند.

به نظر میرسد در برخورد با این حرکت ماشین اهریمن، دو راه در مقابل داریم: سعی کنیم تا از چنین واقعه ای جلوگیری کنیم، یا صبر کنیم تا این اتفاق بیافتد. من شخصا مطمئن نیستم کدام راه بهتر و در نهایت بیشتر به نفع جنبش مردمی است، و یکی از دلائل نوشتن این متن هم تقاضا و دعوت از شما عزیزان است به همفکری در این زمینه که کدام گزینه را بایستی ترجیح‌ داد و تعقیب کرد. پس اجازه بدهید تا دیدگاه خودم در مورد این دو آلترناتیوی که به ذهنم میرسد را به اختصار خدمت شما عرض کنم، و سپس متن را به شما دوستان عزیز و افکار و عکس العملهای شما خواهم سپرد، باشد تا با تفکر جمعی خود بهترین و سازنده ترین راهها را برای جنبش خود بیابیم.

راه اول، یعنی تلاش برای جلوگیری از چنین حرکتی از طرف رژیم، این مزیت را دارد که در راستای استراتژی پرهیز از خشونتی که جنبش مردمی تا این لحظه در پیش گرفته است میباشد. توضیح آنکه میدانیم با دستگیری بزرگانی مثل کروبی یا موسوی آتشی که در چند ماه گذشته زیر خاکستر آرام گرفته بوده به یکباره منفجر خواهد شد و به شعله های خروشان و سوزانی مبدل خواهد شد که به احتمال زیاد تا فروسوختن کامل بنای لرزان جمهوری اسلامی از پای نخواهند نشست. به همین دلیل جلوگیری از ارتکاب چنین اشتباهی از طرف رژیم امکان انفجار خشونت در جامعه را برطرف خواهد کرد، و به جنبش نیز این امکان را خواهد داد که کماکان به صورت آرام و بطئی و از طریق تغییرات زیربنائی و ساختاری در اجتماع و ضمن پرهیز از خشونت به حرکت خود به سوی تغییر روبنای سیاسی جامعه ادامه بدهد.

اما راه دوم، یعنی صبر کردن و باز گذاشتن درها برای ورود رژیم به این مخمصه، به همان دلائلی که در بالا عرض شد، این مزیت را دارد که سرعت و شتاب جنبش را بسیار بیشتر خواهد کرد، و چه بسا موفق شود در عرض مدت کوتاهی با برانگیختن موج شدید مردمی به سرنگونی دولت کودتا و شاید حتی تغییرات عمده تری در آرایش سیاسی کشور بیانجامد. این انتخاب از یکطرف نیازمند برنامه ریزی و تلاش ذهنی و استراتژیکی بسیار کمتر و ساده تر از روش اول میباشد، و از طرف دیگر همانطور که عرض شد میتواند جنبش را با سرعت بسیار بیشتری به اهداف عمده ای برساند.

البته بحثهای بسیاری در جزئیات این دو انتخاب میشود انجام داد، و یا شاید بتوان گزینه های دیگری نیز به این دو اضافه کرد که در حال حاضر به ذهن من نرسیده است. در هر صورت اجازه بدهید این متن را فعلا متوقف کنم، و پرداختن به جزئیات بیشتر را به متنهای آینده موکول کنیم.

با تشکر.

ایران و غرب - تست



توصیه میکنم فیلم را در حالت تمام صفحه (full screen) ببینید.



در صورت نیاز میتوانید فیلم فوق را از طریق این لینک دانلود کنید


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

ابراهیم نبوی: با نیک آهنگ کوثر «مسئله شخصی» دارم!


دعوای ابراهیم نبوی و نیک آهنگ کوثر دارد جدی تر و آشکار تر میشود... بعد از کارتونی که هفتهٔ پیش نیک آهنگ از نبوی کشید ( پائینتر را ببینید)، ابراهیم نبوی هم امروز در برنامه تلویزیونی خوب صدای امریکا به نام «پارازیت» اعلام کرد که با نیک آهنگ مسئله دارد، و بعد هم گفت مسئله شان «شخصی» است و نمیخواهد آن را در ملاء عام توضیح بدهد.

به هر حال مسئله شان چه هست را فقط خودشان میدانند و خدا و شاید هم یکی دو نفر دیگر، اما این وسط من اگر قرار بود طرف بگیرم طرف نیک آهنگ را میگرفتم، چون کلا به نظر میرسد کمتر از خودش متشکر باشد، و کمی هم آدم با اخلاق تر و کم خشونت تری هست به نظرم (مصاحبهٔ نبوی با بنی صدر هنوز توی ذهنم مونده)، و ضمنا سابقه بسیجی هم ندارد تا جائی که من خبر دارم (نه اینکه سابقه بسیجی بودن به خودی خودش انسان را غیر قابل احترام کند، بخصوص که سالها پیش بوده باشد، اما جائی هم عرض کردم، طعم گس بسیجیّت که اینجا و آنجا بیرون میزند کمی توی ذوق آدم میخورد)، و مردم را هم دچار اسب تروا هم نکرده (بله، خودم کردم که لعنت بر خودم باد، ولی باز هم...) و بعدش هم نگفته دستم درد نکند خوب کاری کردم (جدی میگم، این ویدئو را ببینید که نبوی میگه هرکس موجب شد ۲۲ بهمن مردم جمع نشوند خوب کاری کرده دستش درد نکنه!). اوه، تا یادم نرفته، در ضمن نیک آهنگ مردم و فعالین خارج از کشور را هم عوضی و از این دست نامها خطاب نکرده است...

اما خوب، من که اهل طرف گرفتن در دعوای مردم نیستم، پس اجازه بدهید طرف نگیرم و فقط مدارک را ارائه بدهم و سریع از خدمت مرخص بشوم.

ببینید، این کاریکاتوری هست که نیک آهنگ از یکی از خدایان المپ نشین اصلاح طلبها، یعنی جناب مهاجرانی، تازان بر خر مراد (نه، اون یه اسب ترواست! نه، اون ابراهیم نبویه!) کشیده بود:



(که البته من هم با اون قسمت پولهای سبزش مخالفم).

و این هم کلیپ کوتاهی از برنامه «پارازیت»، آنجا که نبوی اعتراف میکند با نیک آهنگ مسئله شخصی دارد:




فعلا با اجازه.


پ.ن.

دوستان گرامی لطف کرده اند و در بالاترین و اینجا نظرات زیادی در مخالفت و موافقت با این متن گذاشته اند، و بی شک نظرهای تک تک شما دوستان اهمیت دارد و شایسته پاسخ است، اما از آنجا که سیستم نظر دهی بلاگر متاسفانه اجازه پاسخ دادن جدا جدا را به راحتی نمیدهد، و نیز از آنجا که بعضی «تم» های خاص در بسیاری از نظرات شما عزیزان تکرار شده است اجازه بدهید به چند نکته اینجا اشاره کنم به عنوان پاسخی به نظرات شما.

اول، به طور کلی عرض کنم که دلیل اصلی من برای اشاره به تنشی که بین جناب ابراهیم نبوی و همفکرانشان از قبیل آقای مهاجرانی و جناب نیک آهنگ کوثر و کسانی که افکارشان با ایشان نزدیکتر است به وجود آمده است این است که این تنش در نظر من تا حد زیادی طبیعت سیاسی و اجتماعی دارد، و تقریبا میتوان آن را یک تجلی دانست از دو گروه بندی کلی که این روزها بین گروههای معترضی که در جنبش سبز کنار هم آمده اند انجام میگیرد. اگرچه این گروه بندی ها در مقاطع مختلف طی یکسالی که از عمر جنبش گذشته تحت نامها و بهانه های مختلفی نمودار شده اند، اما به طور بسیار کلی شاید بشود گفت که اصل و شالوده این گروه بندی برمیگردد به این سئوال که آیا یک فرد یا گروه خاص به امکان ادامه اعتراض در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و بخصوص در تحت اصل ولایت فقیه معتقد میباشد یا خیر (و البته نیز اینکه آیا حاضر به اعلام صریح و واضح چنین موافقت یا مخالفتی هست یا خیر).

من معتقدم که این تنش و تضاربی است که باید حتما و هرچه سریعتر مورد بحث و گفتگوی مستقیم، باز، آزاد و عمومی در رده های مختلف جنبش قرار گیرد، و معتقدم بسیاری از تنشهائی که بخصوص بین گروههای منتسب به «اصلاح طلبان» و دیگرانی که خود را به آنها منسوب نمیدانند ایجاد شده است نمود و تجلی هائی از این تفاوت بنیادین هستند، و اگر این مسئله هرچه زودتر مورد بحث و گفتگوی مستقیم و صریح و در مقابل افکار عمومی قرار نگیرد، این تنش ها میتوانند با لرزه های مداوم محسوس و نامحسوسی که ایجاد میکنند به مرور زمان پیوندهای درونی جنبش را سست و همبستگی ملی را در مقابل رژیم کودتا به خطر بیاندازند.

بنا بر این، از آنجا که معتقدم این اختلافات بایستی هرچه زودتر به «سطح» کشانده شوند، و از آنجا که یکی از نمودهای این تنش و تضارب را در تنشهای بین ابراهیم نبوی و همفکرانش با نیک آهنگ کوثر و همفکرانش تشخیص داده ام، تصمیم به نوشتن این متن کردم تا به نوبه خودم به نوعی عمومی تر و روشن تر شدن این بحث کمک کرده باشم.

به عبارت دیگر، اگرچه ضمن متن فوق این را روشن کرده ام که شخصا خود را به کدام تفکر نزدیکتر و راحتتر احساس میکنم، اما در عین حال سعی کرده ام این نکته را نیز ابراز کنم که بحث و تضارب از نوع این از یکطرف لازم است و مفید است، و از طرف دیگر نیازی نیست به عنوان نوعی جنگ و تخریب تعبیر گردد. امیدوارم دوستانی هم که در نظرات اینجا یا در بالاترین چنین برداشتی از متن من کرده اند در تعبیرات خود تجدید نظر کنند و انصاف بدهند که چیز مخربی در متن من وجود ندارد، بلکه خواندن چنین متن ساده ای به عنوان یک متن مخرب یا مضر و غیره بیشتر نشان دهندهٔ عکس العمل تند و عدم تحمل برخی از دوستان است در قبال تضارب افکار و آراء و انتقاد از یکدیگر.

با تشکر مجدد از همه شما دوستان.

-- صادق رحیمی