متن زیر ترجمه کاملی است از مقاله ای تحت عنوان «اعراب، پارس ها، و یهود» که امروز (۱۷ ماه می) توسط نشریات «نیویورک تایمز» و «هرالد تریبیون» منتشر شده است. کپی و استفاده از این ترجمه به شرط ذکر نام مترجم و/یا اضافه کردن لینک مستقیم به این سایت آزاد است.
راجر کوهن - ریاض، عربستان سعودی
مترجم: صادق رحیمی
اخیرا در واشنگتن داستانی بر سر زبانها میچرخد در باره سفیر یک کشور عربی که نظرش نسبت به حرکت باراک اوباما به سوی ایران را اینطور بیان کرده است: «ارتباط برقرار کردنتان برایمان مسئله ای نیست، فقط مواظب باشید کارتان به ازدواج نکشد!»
بعضی وقتها مشکل میشود تشخیص داد که آیا عربها بیشتر از برنامه هسته ای و جاه طلبی های منطقه ای ایران در هراسند یا اسرائیلی ها.
یکی دو ماه پیش اظهار نظر یک مسئول ایرانی در باره اینکه پادشاهی کوچک بحرین یکی از استانهای ایران محسوب میشده است وحشت پایتختهای سنی نشین عرب را از تصور یک انقلاب شیعی صادراتی به مرز جنون رساند. ایران بعدا عذر خواهی کرد، اما دیگر خسارت وارد شده بود.
بعد از «ورود» ایران به عراق، که با پشتیبانی امریکا و از طریق برقراری یک دولت با اکثریت شیعه در آنجا انجام شد، حرفهای راجع به بحرین اعصاب ضعیف شده اعراب را به مرز شکستن رساند و شاهزاده سعود الفیصل، وزیر امور خارجه عربستان، اعراب را برای «برخورد با چالش ایرانی» فرا خواند.
این سوء ظن تاریخچه دوری دارد. عربها و پارس ها دشمنی عمیقی با هم دارند؛ رقابت فرهنگی بین دو دنیای شیعه و سنی به چیزی در حدود یک و نیم هزار سال پیش برمیگردد، به جنگ کربلا در سال ۶۸۰ میلادی.
اما اتفاقات اخیر وضعیت را بد ترکرده اند، تا جائی که دیپلمات های عرب به طور روزانه به وزارت خارجه امریکا لشکر میکشند تا اخطار بدهند که تلاش ایالات متحده برای بهبود دادن روابط با ایران کار خطرناکی است.
بنجامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل نیز روز دوشنبه که با اوباما دیدار میکند دقیقا همین اخطار را آنهم با شدت بیشتر به او خواهد داد. اگر اعراب و اسرائیلی ها سر این موضوع توافق داشته باشند پس لابد باید خطر واقعی باشد.
اما به دلائلی که توضیح خواهم داد، اوباما نباید خوش باور باشد. اول مروری بر وحشت عربها.
سعودی ها از این عصبی شده اند که امریکا با از میان برداشتن طالبان سنی در افغانستان و پایان دادن به تفوق سنی ها در عراق به به قول آنها «پارس ها» (the Persians) خدمت کرده است. این عصبانیت تا جائی است که با وجود تلاشهای امریکا، عربستان سعودی هنوز از فرستادن سفیر به عراق خودداری کرده است، و نخست وزیر« نوری المالکی» را دست نشانده ایران میخواند. به قول یکی از مقامات سعودی، هدف استراتژیک عربستان کماکان «عراقی که یک کشور محکم عرب باشد» باقی مانده است.
آنها همچنین از این ناراحتند که امریکا نتوانست لگام اسرائیل را محکمتر بکشد و در نتیجه جنگ علیه حزب الله در سال ۲۰۰۶ و جنگ اخیر علیه حماس در غزه اتفاق افتادند که منجر به گسترش پشتیبانی های مردمی نسبت به این دو گروه تحت الحمایه ایران شد. ایران به راحتی خشم موجود در کوچه و بازار کشورهای عرب را با استفاده ادبیات مقاومت خود مورد استفاده قرار میدهد.
با بالا گرفتن خشم عمومی، دیکتاتورهای عرب منطقه در آینه نگاه میکنند و شاه ایران را در آن میبینند. آنها از بازگشت تهران ۱۹۷۹ در هراسند.
به قول یکی از مقامات امریکائی، «اعراب بسیار از این نگرانند که ما برای حفظ منافع خود در عراق و افغانستان با ایران وارد معامله ای بشویم که تهران را تبدیل به قدرت اصلی منطقه بگرداند.»
اما چنین اتفاقی نخواهد افتاد. تهران و واشنگتن هنوز حتی تا شروع به صحبتهای دو جانبه فاصله زیادی دارند. تفاوتها تا حدی هستند که رسیدن به هر نوع معامله ای به زمان زیادی احتیاج خواهد داشت.
اما مسئله واقعی در این میان اینست که نه اعراب و نه اسرائیل علاقه ای به عوض شدن وضعیتی که در حال حاضر بر منطقه حاکم است ندارند، وضعیتی که در آن اسرائیل کماکان قدرت تسلیحاتی برتر منطقه است و در عوض متحدان ایالات متحده از خلیج فارس تا قاهره از روابط گرم و نرم و کمکهای مالی و نظامی و غیره امریکا لذت میبرند.
موضوع منافع امریکا اما حکایت دیگری است. منافع امریکا نه از طریق عدم ارتباط با ایران این قدرت در حال صعود خاور میانه کسب خواهد شد؛ نه از طریق حمایت بی قید و شرط از اسرائیلی که اجازه داده است تا خانه سازی در نوار غربی گسترش یابد و تصویر صلح کمرنگتر شود؛ و نه از طریق رابطهٔ با دولتهای عربی که به عدم تغییر وابسته اند.
استدلالات اعراب در مورد ایران ضعیفند. در حقیقت این دقیقا عدم ارتباط امریکا با ایران است که به رشد قدرت تهران انجامیده است. بنا بر این نیاز به تغییر در سیاست خارجی بدیهی مینماید. تنها از طریق یک «معامله بزرگ» بین امریکا و ایران است که دسترسی به یک راه حل برای مسئله اتمی ممکن خواهد بود.
با توجه به اینکه به دلیل نفوذ ایران بر حماس و حزب الله دسترسی به صلح در خاورمیانه بدون ایران غیر قابل تصور میباشد، این به نفع اعراب است که دولت امریکا سعی کند ایران را «به درون خیمه» بیاورد -اگر خارج از خیمه بماند مسئله ساز خواهد بود.
تازه از همه اینها گذشته، خود اعراب هم با ایران ارتباط برقرار کرده اند. سعودی ها خودشان روابط دیپلماتیک عادی، گیرم پر تنشی با ایران دارند.
پس وقتی نتانیاهو روز دو شنبه میگوید کشورهای عربی دقیقا همان هراس اسرائیل را از ایران دارند حرفی که اوباما باید بزند این است:
ما از این مطلعیم، آقای نخست وزیر، و به همین دلیل هم هست که وزیر دفاعمان «رابرت گیتس» و دیگران را فرستادیم تا به متحدان عربمان اطمینان خاطر بدهند. اما ادامه وضعیت حاضر در خاور میانه به نفع امریکا نیست. منافع ما در این است که یک ترکیب امنیتی جدیدی در منطقه برقرار شود که صلح دو دولتی [اسرائیل-فلسطین] را تشویق کند، به سی سال عدم ارتباط ما با ایران پایان بخشد، و نهایتا برای اسرائیل نیز آینده روشن تری به ارمغان بیاورد. شما نمیتوانید به خانه سازی تان ادامه بدهید و در عین حال توقع داشته باشید که نفوذ ایران کمتر شود.
بعد وقتی نتانیاهو این پا و آن پا میکند، اوباما باید اضافه کند:
میدانی عربها در جلسات خصوصی به من چه میگویند؟ میگویند اگر اسرائیل بر علیه ایران متوسل به زور بشود این یک مصیبت بزرگ خواهد بود. و میگویند وقتی اسرائیل سلاح هسته ای دارد غیر ممکن است که بتوان به ایران گفت تو نباید سلاح هسته ای داشته باشی. میگویند این یک بام و دو هواست، و میخواهی راستش را بدانی؟ به نظرم آنها حق دارند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر