۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

این «عدم خشونت»ی که چپ و راست به سرمان میکوبند یعنی چه؟


دوستی نوشته بود، «از مشخصات این جنبش عدم خشونت است و اگر کسانی تلاش کنند تا این مشخصه جنبش را از او بگیرند درواقع تلاشی برای به شکست و خون کشاندن جنبش کرده اند.» بعید نیست که مثل من خیلی از شما هم گوشتان آنقدر طی چند هفته گذشته مورد هجوم این جمله یا مشابه هایش قرار گرفته باشد که کم کم مثل یک غار نوشته روی استخوانهای سرتان حک شده باشد.

شاید در واکنش به موج جو گرفتگی معمول جامعه مان، و در نتیجه جاری شدن دردناک این عبارت بر لبها و زبانهای عموم، یا شاید هم از سر دلسوزی برای جنبش مردمی مان و این اندیشه که مردم بی پناهمان تا کی باید تو سری بخورند و دم نزنند و به آنها گفته شود «خشونت بد است!»، به هر حال میخواهم سعی کنم تا عقیده ام را در مورد این کلیشه عرض کنم. همانطور که در آخر هم خواهم نوشت، این فقط یک شروع یک بحث در این زمینه است، اما به هر حال برای شروع همینکه بپرسیم واقعا این عدم خشونتی که چپ و راست میگویند یعنی چه، خودش قدم مهمی و لازمی است... ببینید، من اگرچه کاملا با اصول عدم خشونت و نیز اهمیت مثبت آنها برای پیروزی جنبش سبز موافقم، اما در عین حال چند نکته را فکر میکنم باید توجه کرد، به این ترتیب که:
عدم خشونت به معنی توسری خور بودن نیست. این سخیف ترین و ساده دلانه ترین تعبیری است از عدم خشونت که میتوان انجام داد. به معنی مسیحی آن و قربانی شدن مثل عیسی هم نیست که آن هم بر اساس خشونت منفعلانه تعریف شده است، خشونت منفعلانه متعلق است به (به قول نیچه) تفکر «برده» ها، ما مفهوم عدم خشونت را با منطق بردگی نباید قاطی کنیم.

عدم خشونت یعنی «من قدرتش را دارم که الان بزنم توی گوش تو، و خودت هم میدونی که طبق معیارهای خودت شدیدا مستحقش هستی، اما من میخواهم تو را ببخشم، چون میدانم که حتی تو هم قادر به تغییر کردن هستی و میدانم اگر بزنم توی گوش تو مقداری از آن امکان رشد کردن و تغییر کردن را از تو گرفته ام، چون تو را در جائی که هستی نگه میدارم با آن سیلی. پس من قرار بر این دارم که صبر پیشه کنم، و به جای اینکه توی گوش تو بزنم سعی خواهم کرد کمک و آگاه کنم تورا، تا تو هم چشمهایت باز شود و آگاه شوی و خشونت را ترک کنی.»

اما دوست عزیزی که اینها را میخوانی، فراموش نکن که تمام این شرح دور و درازی که عرض شد بر یک مقدمه ای بنا شده بود به این شرح‌ که: «من قدرتش را دارم که الان بزنم توی گوش تو». به عبارت دیگر، اولین شرط رفتار مبتنی بر عدم خشونت این است که بر همه روشن باشد که این فرد یا گروهی که ادعای عدم خشونت میکند در واقع قابلیت و توان انجام خشونت را دارد، اما «تصمیم گرفته است» که آن را انجام ندهد.
و دوست عزیز، برای نشان دادن اینکه قدرت و توان انجام خشونت را داریم هیچ راهی وجود ندارد به جز اینکه در عمل نشان بدهیم حد اقل قدرت این را داریم که از خودمان دفاع کنیم یا مفاهیمی ساده از عدالت را برقرار کنیم. حدیث مفصل است البته این که دقیقا چگونه میتوان این موضوع را نشان داد که قدرت و توان انجام خشونت در صورت لزوم را داریم، که امیدوارم در بحث دیگری به آن بپردازم...



3 نظرات:

Anonymous گفت...

اگه ميتوني اينو برو تو بالاترين
http://siasioon.blogfa.com/post-168.aspx

خلیل گفت...

بی شک هزاران نفری که به خیابان می آیند قدرت مقابل و ضربه فیزیکی را به نیروهای امنیتی رژیم دارند، اما از انجام عمل متقابل خودداری می کنند. همانطور که قاتل ندا را برهنه کردند اما آزاد کردند. همانطور که بعضی نیروهای امنیتی را دستگیر کردند، اما هیچگونه ضربه ای به آنها نزدند که هیچ، شاهد بودم که به آنان آب دادند تا ترسشان بریزد. این همان عدم خشونتی است که تعریفش را کردید.این سیل جمعیت اگر هر کدام یک چوب بردارند، از همه ی امکانات سرکوب کننده ی رژیم قوی تر می تواند عمل کند باضافه ی این که برای هدفشان از کسی پول و دستمزد نمی گیرند. چنین مردمی بسیار قوی تر می توانند عمل کنند تا مزد بگیران.

Sadeq Rahimi گفت...

خلیل عزیز، نکته جالب و مهمی را اشاره کردید، ممنونم از شما و کاملا موافقم با این تعبیرتان.

ارسال یک نظر