«سید حسن فیروز آبادی»، رییس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، با نگارش آنچه که وی «رنجنامهای خطاب به امام زمان (عج)» لقب داده است، تاریخچه ای از مسائل پس از انقلاب و انتخابات اخیر را از دید «بسیج» و به زبانی عامیانه ارائه داده است که اگرچه شامل نکته های تازه ای نیست، اما به عنوان یک سند مستقیم از دیدگاه «بسیجی» نسبت به سیر وقایع بعد از انقلاب ارزش نگهداری را دارد. متن کامل این نامه که در زیر آمده است را از سایت «میزان پرس» کپی کرده ام.
وی نامه خود که با لحن صمیمی و گلایه وار معمول در مکالمات منتظران مهدی با آن امام نوشته شده است را با خطاب مستقیم امام دوازدهم شیعیان آغاز میکند: «یا صاحب الزمان سلام علیکم . . . مهدی جان، آقا! . . .»، و سپس با «امت خاص» لقب دادن کسانی که شیعه دوازده امامی، ایرانی، و طرفدار آیت الله خامنه ای هستند، با ارائه یک سلسله مراتب از خدا تا خامنه ای، بر این نکته تاکید میکند که «ولایت» آیت الله خامنه ای بر ایران دنباله ای مستقیم از قدرت و خواست خدا میباشد که در طول تاریخ توسط پیامبران و سپس توسط امامان شیعه و سپس توسط امام دوازدهم شیعیان دوازده امامی، و سپس توسط ولی فقیه ایران به عنوان نمایندهٔ امام دوازدهم آنان منعکس شده است.
وی سپس به ارائه یک طرح کلی از وقایع انقلاب از پیروزی انقلاب تا وقایع دو روز پیش (۱۸ تیر ۱۳۸۸) از دیدگاه بسیجی میپردازد، که متن کامل آن را میتوانید در زیر بخوانید. طبق معمول، من بعضی از قسمتهای این نامه که به نظرم جالبتر و قابل توجه خاص بوده است را با رنگ متفاوت نوشته ام.
بسمالله الرحمن الرحیم
اللهم نرغب الیک فی دوله کریمه
تعز به الاسلام و اهله
و تذل به النقاق و اهله
"حمد باد خداوندی را که آفریدگار بندگان است و گستراننده زمین است و روانکننده آبهاست به پستیها و رویاننده گیاهان است بر بلندیها، اولیتش را آغازی نیست و ازلیتش را پایانی نیست. اول است بیهیچ زوالی، باقی است بیهیچ مدتی. پیشانیها در برابر او بر خاکند و لبها به ذکر وحدانیت او در جنبش. "
با این مقدمه اجازه میخواهم عرض کنم: یا صاحب الزمان سلام علیکم
سلام خدا و ملائک بر تو و بر پدران طیب و طاهرت. سلام بر جد بزرگوارت، پیامبر اعظم و بر جد مظلومت شیر خدا امیر مومنان. سلام بر جد مظلومه پهلو شکستهات؛ اول شهیده راه ولایت حضرت زهرا، سلام بر عموی دل شکسته مغموم و مظلوم و مسمومت امام مجتبی، سلام بر پدر غریب و مظلوم و لب تشنهات سیدالشهداء و بر خون پاک او و خاندان شهید و اصحاب بینظیرش. سلام بر پدران معصوم و مظلوم و شهیدت از امام سجاد تا امام حسن عسگری، سلام بر نایب بزرگوارت خمینی بتشکن، سلام بر شهیدان اسلام از عصر رسولالله (ص) تا عصر روحالله و تا امروز، عصر سید مظلوم و استوار نائبت سید علی خامنهای عزیز و سلامت بر امت مسلمان و امت خاص و آزادهات ایرانیان سرافراز، مراجع عظام تقلید، روحانیت معزز و خانواده بزرگوار شهیدان و ایثارگران.
مهدی جان، آقا! میدانیم آنچه تو میدانی . تو شاهد و ناظر مایی و در میان مایی. اما دلمان میخواهد با شما درد دل کنیم، با روح بلند خمینی کبیر، با ارواح مطهر شهیدان، با نائبت خامنهای عزیز. میدانم آنچه میگویم در برابر آنچه بر شما اهل بیت عصمت و طهارت گذشت و آنچه بر خمینی کبیر گذشت و آنچه بر خامنهای بزرگوار میگذرد چیزی نیست. آیا در طول تاریخ میتوان کسی یا کسانی را یافت که بیش از خاندان پاک شما سابقه شهادت، آزادگی، جانبازی و ایثار داشته باشد؟ و بیش از شما ظلم دیده باشد؟ هرگز، هرگز! هنوز صدای علی (ع) در گوشمان است که میفرمود: "به خدا سوگند که از انتساب هیچ منکری به من خودداری ننمودند و در رفتار میان من و خود رعایت انصاف نکردند. "
ایشان حقی را طلب میکنند که خود آن را واگذاشتند و خونی را میخواهند که خود آن را ریختهاند و امام خمینی (ره) در برابر موج ترورهای یارانش فرمود: ما را بکشید، ملت ما را بیدارتر میشود و خامنهای عزیز در برابر آنان ایستاد و فرمود: «ما در برابر شما کاری حسینی خواهیم کرد» و جان خود را برای فدا کردن برای شما و دین جدتان، ناقابل خواند.
با وجود این، یا صاحب الزمان باز میخواهم با شما سخن بگویم و حرفهایم را با شما در میان بگذارم. آری در عهد الست با خدای مهربان پیمان بسته بودم که با روح الله باشم. با عشق به خاندان پاک شما پرورش یافتم، در همان دوران سیاه دینستیزی ستمشاهی، روحانیون عزیز و پاک دامن به ما یاد دادند که امام زمان داریم. او خواهد آمد، ظلم و ظالمان را درهم میکوبد، داد مظلومان را میگیرد، عدل و داد بر پا میکند و جهان را آباد میکند، پس آگاهانه منتظرش باش. به من آموختند که در غیاب او نائبش را دریاب. از همان طفولیت برای مظلومیت جدت امام حسین (ع) سینه زدم، زنجیر زدم و بر غربت و مظلومیتش اشک ریختم. آموختم که تاریخ تکرارشدنی است و عبرتهای عاشورا راه نجات. روزگار نوجوانی و آغاز جوانیام در سپیده روزگار سپری شد، تا آن که حسین زمان خروشید، ولایت فقیه در چهره نورانی امام خمینی (ره) طلوع کرد و انقلاب شد. من و همه کسانم به میدان آمدیم. اگر چه عاشورایی دیگر به پا شد، اما ملت ایران نگذارد حسین تنها بماند. هزینه دادیم. برادران و خواهرانم را به زندان افکندند. پدران و مادران و برادران و خواهرانم را در میدان ژاله کشتند. به فیضیه و دانشگاه حمله کردند و برادران دانشآموزم را در ۱۳ آبانها به رگبار بستند. اما ایستادیم. تا سرانجام خونهای ما ایرانیان بر شمشیرهای یزیدیان زمان پیروز شد.
خمینی روح خدا بازگشت و بر قلبهای من و همه کسانم در سرتاسر سرزمین شهیدان فرود آمد؛ یاریش کردیم و به عهد خویش وفادار ماندیم تا فجر انقلاب دمید و حکومت حق طلوع کرد. خمینی خبرگان ملت را خواند و قانون اساسی را برآوردند و میثاق میان ملت ما کردند، جمهوری اسلامی ایران قد برافراشت. امام به سرعت ابتکارات خدمت به محرومان و ایثارگران را به صدور احکام مبارک تشکیل بنیاد شهید، کمیته امداد و جهاد سازندگی به میدان آوردند و مردم مشغول خدمت و سازندگی شدند و با روشنبینی برای پاسداری از انقلاب، سپاه را تشکیل و جوانان را به بسیج فراخواندند.
مهدی جان! هنوز شهد شیرین پیروزی انقلاب و خدمت به محرومان در کاممان ننشسته بود که تمام شرک و کفر و نفاق از استکبار غرب و شرق گرفته تا مزدوران منطقهای و عوامل خودفروخته داخلی آنها در برابر این نظر نوپای حق، جبهه گرفته و جنگ احزاب تازهای با پا کردند. برای استکبار و در راس آن آمریکا این دشمن سرسخت بشریت و آزادگی، نه تنها از دست دادن منابع و ثروت ایران، بلکه ایجاد کانون امید و آزادی برای مسلمانان و تمام مستضعفان جهان، خاری بود که در چشم مستکبران فرو رفته بود.
هنوز جشن و شادی انقلاب در میان بود که آمریکا و غرب و احزاب شرک و کفر و نفاق به فرمان اربابان خود هر گوشه ایران را، کردستان را، گنبد را، خوزستان را، آمل را، تهران را و ... را به صحنههای سخت جنگ روانی و تجزیهطلبی و در واقع با هدف، نابودی انقلاب اسلامی و نظام تبدیل کردند. اما ملت ایران از پیر و جوان و زن و مرد بسیج شدند. چون امام فرموده بود من و ما به صحنه آمدیم. من و ما به دفاع از امام و انقلاب برخاستیم و شعارمان این بود تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست و خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست.
از آن پس حزباللهی و بسیجی خوانده شدیم و از این افتخار احساس غرور میکردیم. منافقان و مرتدان دیدند تا من و ما به عشق تو "یا صاحب الزمان " و به عشق نائبت خمینی در صحنه ایستادهایم راه به جایی نخواهند برد، بر ما یورش آوردند و تا توانستند توهین و تحقیر و ناسزا نثارمان کردند. حزباللهی و بسیجی را مورد حملات نیرنگ و چماق و تفنگ قرار دادند.
گروهکها و خائنان مزدور و بقایای رژیم طاغوت که به برکت رحمت انقلاب آزاد شده بودند، به جای سپاس از انقلاب اسلامی در تلاش تجزیه ایران، خطه کردستان را به خاک و خون کشیدند. چقدر از برادران بسیجی و جهادیام و آحاد مردم حزب اللهی و فدائیان انقلاب که از گلولههای سفاکان رژیم طاغوت جان بدر برده بودند، چون آقایشان حسین (ع) سر بریده شدند.
دشمن چون ایستادگی ما را دید در همان حال جبههای دیگر گشود. جلاد خونخوار و قدرتطلب بعثی بغداد را واداشت تا جنگی همهجانبه با امالقرای عالم اسلام تحمیل کند. نقشه دقیق بود، از خارج و داخل کشور، انقلاب و امام را هدف قرار داده بودند. اگر لطف الهی و عنایات تو یا صاحب الزمان به این ملت ایران نبود، نظام اسلامی را میربودند. این بار هم ملت ما بسیج شد. من و ما به جبهه رفتیم، حتی پدر و مادر و خواهران، جبهه و پشت جبهه را پر کردیم. اگر نبود خیانت بنیصدر مزدور که سلاح را از ما دریغ داشته بود، خرمشهر، بستان، هویز، مهران و قصر شیرین به چنگ دشمن نمیافتاد و جهانآرا و یارانش در خرمشهر و حسین علمالهدی و دانشجویان همرزمش در هویزه، مظلومانه شهید نمیشدند.
مهدی جان، آقای من. سال ۶۰ چه سالی برای ما بود، همچون سال ۶۱ هجری، ایران کربلا شد. آتش و خون، انفجار و ترور، سال عزاهای عمومی پی در پی. یک پای بسیجی در جبهه و جنگ با دشمن خارجی بود و پای دیگرش در شهرها برای مبارزه با گروهکهای ضدانقلاب و عوامل داخلی شورشی استکبار. در میان ملت منتظر ظهور اگر چه بسیجی یک واژه بیش نبود، اما دریایی معنا یافت. بسیجی یعنی عاشق و عارف و شاهد. یعنی حسینی، علوی، زهرایی، یعنی آحاد ملت ولایی ایران، ولایتی که سرچشمهاش علی است و صاحب امروزش شما مهدی جان و امیرش ولایت فقیه، خمینی کبیر و خامنهای عزیز.
آری بسیجی یعنی حافظ اسلام و میهن، از میان ملت و پشتیبان مردم، دشمنستیز و یار مظلومان، بصیر و آگاه هوشیار و بیدار، و با اخلاص، پیشتاز در علم و فناوری و پیشرفت، محب وطن و محبوب امام. آری بسیجی جان بر کف است و بی ادعا... که در رودخانه امامت وضو گرفته است و از سرچشمههای جوشان روحانیت نوشیده است و در راه کربلای حسین قامت بسته است.
۳۰ خرداد سال ۶۰ منافقان کوردل به فرمان اربابان خود از جنگ روانی به جنگ تروریستی روی آوردند و با این خروج، به خوارج مبدل گشتند. آنگاه این کوردلان، بزرگان حزبالله و یاورانشان، یعنی بسیجیها و مردم حقمدار کوچه و بازار را هدف گرفتند.خامنهای را در خانه خدا ترور کردند، فاجعه هفت تیر و هشت شهریور را پدید آوردند، اگر چه بهشتی و بهشتیان را کشتند و حزباللهی و بسیجی را ربودند و سوزاندند و شهید کردند، اما نتوانستند ایمان و اراده ملت ما را بکشنند. با خون پاک آنان نقاب از چهره کریه منافق و خوارج برداشته شد و نااهلان رخنهکرده و در صفوف انقلاب و مدیریت کشور رسوا و فراری شدند و به آغوش اربابان جنایتکار خود در اروپا و آمریکا پناه بردند و سپس به کمک صدام ملعون شتافتند و یا در لاک خود مترصد فرصت ماندند. در آن اوضاع و احوال بسیجی امیدش به خدا بود و عشقشق به امام.. از آن پس یک جبهه مانده بود و آن هم جنگ تحمیلی و دفاع مقدس بود.
آری مردم شریف و شهیدپرور ایران عزیز با امدادهای غیبی الهی و هدایت محسوس و ملموس بقیه الله الاعظم (عج) پیروزیهای بزرگ فتحالمبین، بیتالمقدس، خبیرها و الفجر هشتها را نیروی مسلح با پشتوانه خود شما و بسیج رقم زدند و در رمضان و بدر و کربلای چهار و پنج، این اجساد تکه تکه شده برادرانم بود که دشمن را ناکام گذاشت. خون بسیجی با خون طلبه و ارتشی و و سپاهی و جهادی و عشایر به هم آمیخت و همه با هم فدا شدند تا یک وجب از خاک پاک ایران جدا نشود؛ خاکی که به برکت انقلاب و نظام اسلامی مقدس شده بود و امالقرای عالم اسلام شد، همچون مدینه النبی (ص).
آری بسیجی پیرو عشق بود و دل او برای عزت اسلام و میهن اسلامی میطپید و در راه آن و آزادی میهن سرافرازش ایران، از جان خویش مایه گذاشت و در این راه اسارت در چنگال صدام جلاد و غربت سخت سالهای اسارت را به جان خرید. او مصمم به حضور در صحنه بود تا رفع کل فتنه در عالم... بسیجی تمام وجودش امام بود و انقلاب و هر آنچه را در مقابل این دو میدید، برنمیتابید، دفاع او و همرزمانش در جنگ تحمیلی هشت ساله خصم را به فرار و هزیمت واداشت، آنگاه که در روزهای پایانی جنگ بسیجیان احساس کردند امامشان غصه به دل دارد، مرگ خود را از خدا خواستند. بسیجی با غصههای امام غصه دار بود و با لبخندهایش شاد. آن گاه جان بسیجی به لب آمد که امام به لقاء حق تعالی پیوست. در غم فراغ امام، ملت ایران سوخت تا آن که مرهمی بر دل سوخته خود یافت؛ سید علی جانشین امام شد. بسیجی، خمینی را در خامنهای یافت و ملت ایران شعار داد خامنهای خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدر است.
امام رفته بود، جنگ پایان یافته بود. دورانی دیگر آغاز شد. به جز آقا و بسیج کسی دیگر به تفکر بسیجی نمیاندیشید. گویی بسیجی فقط برای جنگ بود، گاهی بسیجی چیزهایی میدید که نمیپسندید. رهبری در این وضعیت مردم و مسئولان را هشدار داد. مسئول فرهنگی دولت به جای اقدام، استعفا داد. بسیجی ناآرام بود، رنج میبرد، بسیجی خون به دل، ولی امیدوار و منتظر باقی ماند.
و یا باز هم دورهای دیگر از دل تهاجم فرهنگی زاییده شد و این دوره را رهبر عزیز ما شبیخون فرهنگی نامید، در این دوره برخی از گردانندگان امور، پشت کرده به گذشته تابناک انقلاب و شرمنده از ایثار و شهادت امت! خواهان پیوستن به دهکده جهانی و کدخدایی عمو سام بودند، خواهان گفتوگو با غارتگران و متجاوزان به حقوق آزادگان و مشغول انتقاد و حمله به ارزشهای انقلاب و آزادی و امام و ولایت فقیه و روحانیت بودند. با وجود همه ناملایمات و بیمهریها بسیجی گوش به فرمان رهبر عزیز انقلاب ضمن دفاع از ارزشها و با خون دل در حوزه تولید علم و نهضت نرمافزاری همراه با خلاقیت به آرمانهای انقلاب و رسیدن به اقتدار و مرجعیت علمی میاندیشید.
معالاسف در این فضا از سوی عدهای، بسیج نه تنها ناهمگون و ناسازگار که مخرب تلقی شد، تفکر بسیجی خطرناک خوانده شده، همانها که دم از تحمل مخالف میزدند و شعار زنده باد مخالف من میدادند خواهان مرگ تفکر بسیجی شدند. از اصلاحات اساسی خود حذف بسیج و تفکر بسیجی را دنبال میکردند و شاهد اینکه جهاد سازندگی از ابتکار بزرگ امام برای خدمت به محرومان و روستاییان و عشایر بود، به جرم تفکر بسیجی بسته شد و جهادگران پراکنده شدند.
بسیجی را که به هر قیمت در برابر جنگ با ارزشها و شبیخون فرهنگی ایستاده بود، گروه فشار خواندند و نابودیاش را شعار دادند، آنان ریشه نظام را هدف گرفته بودند و بسیج و آحاد مردم متدین و انقلابی را مانع بزرگ راه خویش میدیدند، چند بار فاجعه به پا کردند، حرمتها دریدند، به مقدسات توهین کردند، آتش افروختند و دشمن را امیدوار ساختند و در جنایتی که خود پدید آورده بودند، بسیجی را مقصر نامیدند و مظلومنمایی کردند و طلبکار شدند.
در آن غربت سخت بسیج، بسیجیان ماندند و آقا، رهبری بود که از چند سال پیش خطر را حس کرده بود و از تهاجم فرهنگی گفته بود و خود برای مقابله با آن به صحنه آمده بود. ولی فقیه به نشانه حضور در این میدان جنگ با ارزشها، چفیه بسیجی را بر دوش انداخت، آقا، اگر چه از سوی بعضی خواص و مدعیان! یاری نشد، اما مردم بسیجی را داشت که چون او دغدغهها داشتند. خون دلها خورده شد، رنجها بردیم تا چنان شد که دشمن و پیاده نظامش ناکام گشتند و ارزشهای انقلاب باقیمانده "فاما الزید فیذهب جفاء". دوران امیدهای واهی دشمن برای تحریف انقلاب و خط امام گذشت. خورشید انقلاب از پس ابرهای تیره مجددا پدیدار گشت. بسیج از غربت خویش بیرون آمد. امیدها بازگشت، رهبر ما سیدعلی دیگر تنها نبود، او شاد و مسرور از احیای گفتمان اول انقلاب بود. بسیج که جان گرفت، ایران بسیجی شد، که این خار تازهای شد که به چشم دیگر استکبار فرو میرفت. استکبار که امید خود به نابودی نظام را بر باد رفته میدید، جبههای از زیان دیدههای از حاکمیت بسیجی، اعم از ضدانقلابهای قدیمی و عناصر استحاله شده، پدید آورد که وجه اشتراک همه آنان دشمنی با بسیج و تفکر بسیج و بیداری ملت بود.
این جبهه با هدایت استکبار، جنگ خود را در پوشش انتخابات دهم ریاستجمهوری آغاز کرد و چون با حضور جانانه چهل میلیونی مردم نتوانست طرفی ببندد، بیشتر عصبانی شد و در پی فتنهای تلختر برآمد؛ فتنهای با ظاهری مخملی و باطنی خشک و زبر و خشن که فرهنگ و مردم سرزمینم را هدف قرار داده بود، تصادفی نبود که در ۳۰ خرداد ۸۸، ۳۰ خرداد سال ۶۰ را بازسازی کردند. با تخریب، کشتار و آشوب به پایگاههای بسیج و مسجد خدا یورش آوردند. در ۳۰ خرداد آشوبگران و منافقان با چهرهای جدید که چندان هم بیارتباط با منافقان سابق نیستند، بر ملت یورش آوردند. زخم ترکشهای جنگ تحمیلی و جای گلولههای منافقان و از خدا بی خبران دیروز را این بار در کوچه و بازار و تن بسیجیان و نیروهای انتظامی - این حافظان امنیت مردم با قمه و ضربات سنگ و شعلههای آتش، گشودند، به پای مصنوعی و سینه خسته جانبازان و حتی بانوان و کودکان رهگذر هم رحم نکردند و منافقانه سلاح اهدایی امریکا و اسرائیل و انگلیس را به سوی مردم شلیک کردند، تا به خیال خام خود با کمک رسانههای بیگانه، ناجا و بسیج را متهم کنند. غافل از اینکه مسئولان با حکمت و تدبیر، بکار بردن سلاح را به خاطر پیشگیری از هر گونه آسیب به مردم منع کرده بودند و نیروهای حافظ امنیت هیچگاه سلاحی در دست نداشتند و به کار نبردند. ماموران حفظ امنیت و مدافعان حریم قانون کتک خوردند، زخمی شدند، شهید شدند، بی رحمانه آنها را زیر چرخهای ماشین گرفتند، اما صبورانه با جانشان از مردم دفاع کردند؛ در مقابل آنها برای کشتههای دروغی خود عزاداری کردند، از آنجا که آشوبگران در بین مردم پنهان شده بودند، دست حافظان امنیت برای برخورد با آنها بسته بود و لذا خساراتی بر مردم تحمیل گردید و ما نیز به عنوان حامیان مردم و مسئولان برقراری امنیت شرمنده شدیم، لیکن میدانیم که ملت فهیم خود به این موضوع واقفند و عذر خدمتگزاران خود را میپذیرند.
ای صاحب و آقای ما، شما شاهدی که نیروهای مسلح و بسیج هر ۴ کاندیدا را از یاران انقلاب میدانستند و مانند مردم ایران و با تشخیص خود کم یا زیاد به آنها رای دادند. با وجود این ناظری که چه ناسزاها که نثار ما نکردند و چه فحاشیها و تهمتها که از آن بینصیب نماندیم . امنیت مردم را خدشهدار کردند و چون به دفاع از مردم برخاستیم، به ما لقب ستمکاران دادند. ما را متجاوزان به حقوق مردم معرفی کردند. میخواستند ما در این میدان آزمایش همچون خودشان روسیاه کنند، گویا نمیدانند اسلام و قرآن و اهل بیت و امام و قانون اساسی برقرار است و تکلیف همه روشن است.
کار آنگاه برایمان سخت شد و روحمان به درد آمد که اتاق فرمان خارجیها و بعضی داخلیها به هم پیوند خورد و چهره پاک نظام در کلمات سخیف و زهرآلوده آنها گردآلوده شد، و در این غبار کذایی برای عدهای لحظهای حق در محاق شد، اما خدای بزرگ را شاکریم که فصلالخطاب رهبری دلها را آرام کرد و بصیرت آفرید.
رفته رفته صف خودیها، یعنی ملت بزرگ ایران از اندک غیرخودیهای نفوذکرده در میان مردم جدا شد و به رغم به اصطلاح نخبگانی که از نخبگی، جز وابستگی به بیگانه و تهاجم به ارزشهای انقلاب و امام چیزی نمیفهمند، ملت یکپارچه میکوشند ندای رهبرمان را با سرود وحدت و امنیت و سرافرازی و کار و پیشرفت تحقق بخشند.
آقای و مولای من ! در این روزهای هجمه دشمنان جهانی و کشتار ملتهای مظلوم، خطای عدهای از خواص بر دلمان جراحتی افزود، اما باز هم صبر میکنیم، اینک چشمانمان برای تنهایی جد بزرگوارت نمناک است. دلمان برای غریبی علی (ع) آن حق مطلق، بسیار دلتنگ است و اگر نبود این اقیانوس مواج انسانی که فضای خیابانهای سرزمینم را علی علی گویان عطر آگین کرده است، نمیدانم چگونه میتوانستیم این غصه کجروی برخی خواص بیبصیرت را تحمل کنیم و به سینه بسپاریم و سینههایمان را در برابر دشمنان سپر کنیم و از دشمن غفلت ننماییم و سلاحمان را برای دشمن مهیا نگه داریم.
یا صاحب الزمان! شما چون خورشیدی از پس ابر، هدایت ما را بر عهده داری و ما را به ولایت فقیه سپردهای و ایشان توجه ما را به سوی دشمنان میهن و ملت میخوانند و ما نیز آموختهایم که "اشداء علی الکفار و رحماء بینهم ".
مردم انقلابی ما میدانند که چشم از دشمنان اصلی برنمیداریم که آنها ام الفسادند و یاران ممکنالخطا و قابل بازگشت، دنیا هم میداند که ملت ایران در برابر دشمن ید واحده است. آری با تمام توان و آمادگی ایستادهایم تا نظام بماند، تا تو از ما خشنود باشی و قلب نازنین نایبت راضی، تا میهن اسلامی ما همچنان کنام شیران باشد. تا شهیدان و امام شهیدان بدانند که راهشان ادامه دارد.
مهدی جان! به فرزندان و نوادگانمان یاد دادهایم منتظرت باشند، پرچم این نظام مقدس را در اهتزاز داشته باشند تا تو بیایی که امام خمینی فرمود: انقلاب ما مقدمه انقلاب جهانی به رهبری حضرت حجت است. سید و مولای ما از خدا میخواهیم و تو نیز دعا کن که انقلاب اسلامی ایران با انقلاب جهانی شما پایدار ماند و دعا بفرما آنگاه که ظهور میکنی اگر مرگ میان شما و ما جدایی انداخته باشد، خداوند ما را از قبر بیرون آورد، در حالی که کفن را بر کمر پیچیده و سلاح بر کشیده باشیم و دعوتت را لبیک گوییم و زیر پرچم پرمهر و عدالت پرور و نورانی امتت به شهدا بپیوندیم.
جاننثار امت اسلام و منتظر ظهور
سرلشگر بسیجی سیدحسن فیروزآبادی
.
2 نظرات:
به نظر می رسه کسی که چنین نامه ای می نویسه مبتلا به شیزوفرنی حاد هست! وگرنه آدم با موجودات تخیلی این جوری حرف نمی زنه
سلام این دولت برایه همه چی پول دارند ولی نه برای یارانهها . هی میگن نیروی هستهای تو نگو ما باید از حالا به بعد هسته بخوریم چون از خورشت الو فقط هستش گیرمون میاد. ما نیروی هستهای میخواهیم بزنیم تو سرمون. نه قدرت خرید داریم نه میتونیم از حالا با بعد جایی برویم چون اقایون بنزین را حسابی بالا بردند. آقای احمدینژاد حق نفت ما که گفتی سر سفره هر خانواده ایرانی میاری کو؟ همه رو دادید به عربهای سنی تو غزه بخورند تا عکستون رو همهجای فلسطین بزنند. نه نیروی اتممیت رو میخواهیم نه کمکت به غزه. یادت نره که همین ما بسیجیهایی که همه یارانهها رو ازشون بریدی ما باعث شدیم که جنابعالی هنوز رئیس جمهور باشید.
ارسال یک نظر