۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

فراخوان جمع آوری منظم اسناد جرائم جمهوری اسلامی


با توجه به اهمیت جمع آوری و تنظیم مستند مدارک انجام انواع مختلف جرم ها توسط جمهوری اسلامی بر علیه مردم ایران، به تمام دوستان پیشنهاد میشود شخصا به جمع آوری منظم و مستند اینگونه موارد بپردازند.

این مواردعلاوه بر گردآوری عکس، ویدئو و اخبار خشونتها و جرایم نیروهای انتظامی و لباس شخصی، همچنین شامل کپی برداری از محتویات اعلانات، بیلبوردهای تبلیغاتی، خبرنامه های سازمانی، روزنامه های رسمی و غیره، و نیز شامل ثبت اظهاراتی از قبیل صحبتهای مسئولان و دیگر افراد مربوط به نیروهای دولتی میباشد که از رسانه های رسمی دولت، از قبیل رادیو و تلویزیون پخش میگردند و گروههای خاصی از مردم را به خشونت و حتی خونریزی تشویق و ترغیب میکنند.

این نوع اظهاراتی که از سوی مراجع خبررسانی رسمی از قبیل رادیو و تلویزیون پخش میشوند بدون شک در آینده میتوانند و باید به عنوان مدرک و شواهد حقوقی در دادگاهها علیه این دولت مورد استفاده قرار بگیرند، و با توجه به گذرا بودن این موارد دوستانی که امکانش را دارند بایستی سعی کنند تا از طریق ضبط صوت و تصویر، یا حد اقل یادداشت گرفتن دقیق از نام گوینده ها و محتوای سخن آنان و نیز زمان و تاریخ دقیق پخش اینگونه برنامه ها و سخنان به اجرای عدالت و برقراری دادگاههای حقوقی صحیح و عادلانه در آینده کمک کنند.


فیلمی از تعقیب و زیر گرفتن تظاهرکنندگان توسط نیروی انتظامی جمهوری اسلامی Video shows police chase and run over protesters in Iran



تهران، عاشورای ۱۳۸۸: ماشین های نیروی انتظامی، مجهز به سپر مخصوص بر روی تظاهر کنندگان میرانند و آنها را زیر میگیرند.
Tehran, December 27, 2009 (Ashura day): Security forces' specially-equipped trucks chase and drive over protesters.




و گوشه ای از نتایجش:
And a glimpse of what they accomplished:






۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

پیروزیمان مبارک!


وقتی پنج شش ماه پیش تیتر وبلاگم را به «I want my country back» تغییر میدادم، هیچ به ذهنم نمیرسید که این آرزو بتواند به این زودی ها به واقعیت بپیوندد. اما امروز، روز عاشورای سال ۸۸، با بهت و حیرت متوجه شدم که چیزی به عملی شدن این آروزی بیست سی ساله ام نمانده است.

نمیدانم چه بنویسم، اما میدانم حتما باید بنویسم. بنویسم که بودم و این روز را به چشم خودم دیدم که آمد، که مردم ایران را دیدم که برخاستند و عاشورا را تبدیل به قیامت کردند -نه همان قیامتی که احمدی نژاد در انتظارش بود، اما قیامتی اختصاصی برای خود احمدی نژاد، باشعله هائی که ولایت فقیه را هم سوزاند و خاکستر کرد.

توانستیم! تمام شد!

روزی که تصمیم گرفتم اسمهای مستعار را کنار بگذارم و با اسم خودم بنویسم و نظرهایم را با وضوح بگویم، یکی از پیغامهای آن کارم این بود که حکومت اسلامی دیگر وحشتی در دل ما برنمیانگیزد و کار این دولت تمام است. اما امروز، وقتی عملا معلوم شد که کار این دولت تمام است، تازه متوجه شدم که چه کرده ایم، و چه بسا هنوز هم خودمان درست نمیدانیم چه برگ بزرگی از تاریخ را امروز ورق زده ایم و چه تاثیرات شگرفی امروز بر بقیه تاریخ و فرهنگ و زندگی کشورمان خواهد داشت.

امروز با جرات میتوانم بگویم که بالاخره طلسم یک سحر هزار و سیصد چهارصد ساله برای همیشه شکسته شده است و کشور ما فصل جدیدی از تفکر برپایه الگوهای جدیدی از مفهوم انسان و ارتباط وی با دنیا را آغاز کرده است. هنوز تازه داریم برگ میزنیم و فصل جدید را شروع میکنیم، طبیعی است که هنوز نمیدانیم این انسانیت جدید چه شکلی دارد و چه ابعادی خواهد داشت، اما تازه است و با خودش هزاران امکان میآورد و هزاران پنجره که هرکدام به آسمانی تازه باز میشود.

پیروزیمان مبارک!




۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

از حسین تا میر حسین، از یزید تا سید علی


در یکی از سایتهای شیعه، به نام «موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت» در مورد عاشورای سال ۶۱ هجری میخوانیم که آن روز بسیار روز تلخی است چون در آن روز، «آب ندادن به انسانها را می بينيم، شلاق زدن زن و بچه را می بينيم، سوار كردن اسيران بر شتر بی جهاز را مي بينيم، ترساندن زن و بچه ها و آتش زدن خيمه های آنها را می بينيم . . . ».

این کلیپ سه دقیقه ای از حمله لشکریان خامنه ای به طرفداران میر حسین که شب عاشورا مشغول گوش دادن به سخنرانی خاتمی در مورد عاشورا هستند را ببینید، به جیغ ها و ضجه های زن و بچه ها در آن گوش کنید، به حمله پر خشونت گرگهای درنده ولایت به دل مردم بیدفاع نگاه کنید، و بگوئید آیا حقیقتا با قصه هائی که همه مان در مورد مظلومیت حسین و زن و بچه اش در مقابل درندگی و حیوان صفتی سربازان یزید انطباق حیرت انگیزی ندارد؟




۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

نیویورک تایمز: تنها راه باقی مانده برای متوقف کردن ایران بمباران سایتهای هسته ای است


در مقاله ای به قلم «الن کوپرمن - Allan J. Cooperman»، مدیر برنامه پیشگیری از اشاعه تسلیحات اتمی در دانشگاه تکزاس، که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده است، تنها راه حل عملی و واقعی برای متوقف کردن تلاشهای جمهوری اسلامی برای دسترسی به بمب اتمی حمله هوائی و بمباران مراکز صنعتی هسته ای در ایران دانسته شده است. با توجه به اهمیت این مقاله، متن کامل آن را برای شما ترجمه کرده ایم، که در زیر ارائه میگردد. این متن توسط صادق رحیمی و احسان صفاری به فارسی بازگردانده شده است.

لطفا توجه کنید که نقل و بازنوشت بخش یا همه این ترجمه تنها با ذکر نام مترجمان (صادق رحیمی و احسان صفاری) و محل انتشار (سایت کالچراللاجیک) آزاد است.

تنها یک راه برای متوقف کردن ایران وجود دارد
به قلم الن کوپرمن، مدیر برنامه جلوگیری از اشاعه سلاحهای اتمی در دانشگاه تکزاس
منتشر شده در روزنامه نیویورک تایمز، بیست و سوم دسامبر 2009
ترجمه به فارسی توسط صادق رحیمی و احسان صفاری

پرزیدنت اوباما به جای گله کردن باید نفس راحتی بکشد از این که ایران معامله اتمی را که او پیشنهاد کرده بود قبول نکرده است، معامله ای که از همان آغاز پر از مسئله بود. طبق آن معامله که رسما از طریق سازمان ملل ارائه شده بود، ایران بایستی حدود 2600 پوند [حدود 1180 کیلوگرم] اورانیوم غنی شده، یعنی تقریبا سه چهارم ذخیره های اعلام شده اش را به روسیه بفرستد، و سال بعد به اندازه کافی سوخت پس بگیرد که بتواند مرکز تحقیقاتی تهرانش را برای سه دهه تامین کند. این پیشنهاد ایران را ملزم نمیکرد به اینکه برنامه غنی سازیش را متوقف کند، اگرچه چندین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل چنین توقفی را خواستار شده بودند.

به این صورت انگار ایران قرار بود در مقابل تخلفاتش از قوانین بین المللی پاداش بگیرد، آنهم با سوخت اتمی. و از طرف دیگر در عرض یک سال یا حتی کمتر از آن هم به احتمال قریب به یقین ذخایر اورانیوم غنی شده اش را باز سازی و هرگونه تاثیر احتمالی آن معامله در زمینه پیشگیری از تولید سلاح ‌اتمی را بی معنی میکرد.

از این گذشته، با دادن سوخت برای رآکتور ها به ایران، آن معامله از دو طریق به تولید سلاحهای اتمی کمک میکرد. اول، ایران میتوانست به کار رآکتور تحقیقاتی خود ادامه بدهد، که محلی برای تحقیق بر روی تکنولوژی تسلیحاتی جداسازی پلوتونیوم بوده است (بله، همانطور که ایران اشاره کرده است، آن رآکتور ایزوتوپ های با مصرف طبی نیز تولید میکند. اما آن ایزوتوپ ها را میتوان در بازارهای بین المللی هم خرید، کاری که بیشتر کشورها از جمله ایالات متحده میکنند.) عدم اجرای معامله اتمی اوباما به این معنی است که سوخت رآکتور ایران به احتمال زیاد در عرض دو سال به پایان خواهد رسید و تنها پنج شش کشور قادر به ارائه سوخت تازه به آنها خواهند بود، وضعیتی که میتواند مورد استفاده قرار بگیرد تا ایران را به توقف برنامه غنی سازی خود در فشار قرار دهد.

از سوی دیگر، میزان بسیار زیاد سوخت غنی شده با درصد بالا که قرار بود به ایران داده شود به آن کشور اجازه این را میداد که مقداری از آن را به مصرف برنامه بمب سازیش برساند. در واقع بسیاری از متخصصان معتقدند که استفاده از اورانیوم موجود در آن سوخت برای غنی ساختن تا حد تسلیحاتی بسیار راحت تر میبود، چرا که اورانیوم تولیدی خود ایران دارای خلوص کمتری است. مسئولان دولت اوباما گفته بودند که تحویل اورانیومی که به صورت سوخت در آمده باشد امکان غنی سازی بیشتر آن برای مصارف تسلیحاتی را خواهد گرفت، اما این واقعیت ندارد. جدا کردن اورانیوم از سوخت و قابل غنی کردن ساختن آن کاری است نه چندان پیچیده که میتواند حد اکثر در عرض چند هفته عملی گردد.

بنا بر این، اگر آن معامله عملی شده بود، در واقع مثل این بود که با دادن اورانیوم بیست درصد غنی شده با خلوص بالا به ایران یک فرصت خوب برای ساختن اورانیوم نود درصد غنی شده تسلیحاتی داده شده بود.

این موضوع یک سئوال را به ذهن میآورد: اگر آن معامله میتوانست به ایران در ساختن بمب کمک کند، پس چرا دولت ایالات متحده چنین پیشنهادی داده بود، و چرا ایران آن را رد کرد؟ پاسخ واقعی به هردوی این سئوالات را بایستی در سیاستهای داخلی جستجو کرد. پرزیدنت اوباما در پی آن بود که جلوی انتقادات جمهوری خواهان را بگیرد که میگفتند مدل چند جانبه وی در زمینه جلوگیری از برنامه اتمی ایران بی فایده است. عملی شدن این معامله به وی این امکان را میداد که لااقل برای یکی دوسال ادعا کند که بحران را حل کرده است و ایران را از امکان به راه انداختن یک برنامه «تولید سریع» بمب اتمی باز داشته است.

اما واقعیت این است که هیچکس انتظار چنین رفتاری [تعقیب برنامه تولید سریع] از ایران را نداشته بود، چرا که دست زدن به چنان برنامه ای بدون تردید یک عکس العمل نظامی بین المللی را در پی میداشت که میتوانست برنامه بمب سازی را قبل از رسیدن به هدفش فلج کند. آنچه ایران به احتمال بسیار بیشتری انجام خواهد داد این است که برنامه خود را به مرور زمان و با یک سری تخلفات کوچک پیش خواهد برد، تخلفاتی که هر یک به تنهائی به اندازه کافی بزرگ محسوب نشوند که برخورد عملی سنگین را برانگیزند، اما در کنار هم و به مرور زمان ایران را قادر به ایجاد تسلیحات اتمی کنند. برای مثال، در حالی که ایران به ناظران بین المللی اجازه میدهد که سایت غنی سازی شناخته شده اش در نطنز را مورد بازدید قرار دهند، تقاضاهای سازمان ملل برای تعطیل کردن آن سایت را نادیده میگیرد، و در آنجا به تکمیل و بهینه سازی فناوری های لازم برای تولید اورانیوم تسلیحاتی در سایتهای مخفی خود، مثل آن یکی که به تازگی نزدیک قم کشف شده است ادامه میدهد.

خلاصه مطلب اینکه معامله پیشنهادی اوباما فایده ای به عنوان توقف امکان تولید سریع تسلیحات نداشت، چرا که آن امکان از قبل هم چندان زیاد نبوده است، اما از طرف دیگر به تولید دراز مدت بمب کمک میکرد:‌ یک نمونه کلاسیک از فدا کردن امنیت ملی در پای منافع سیاسی داخلی توسط دولت.

اما رد کردن معامله توسط تهران نیز متاثر از سیاستهای داخلی بود، از قبیل انتخابات تقلب آمیز اخیر و وحشت سنتی از دخالتهای غرب. محمود احمدی نژاد در آغاز از این معامله استقبال کرد، چرا که متوجه شد که به نفع برنامه تسلیحاتی ایران خواهد بود. اما معترضان داخلی او، که وی خود به آنها برچسب همکاری با کشورهای غربی زده است، با این اتهام که وی در شرف فروختن منافع ایران به غرب میباشد به وی حمله کردند.

* * *

تحت چنین فشار های داخلی ،‌ احمدی نژاد مجبور به تغییر موضع خود شد. اما ایران به سوخت راکتور نیاز دارد، و او تهدید به غنی سازی اورانیوم در داخل کشور تا به سطح 20 درصد کرده است. این اما تنها یک بلوف است، زیرا حتی اگر جمهوری اسلامی بتواند اورانیوم ناخالص خود را بیشتر غنی کند، باز فاقد ظرفیت لازم برای ساخت عناصر سوخت از اورانیوم خواهد بود. هدف واقعی احمدی نژاد این است که جامعه بین المللی را وادار کند تا سوخت غنی شده را تامین کند بدون نیاز به اینکه ایران قسمت عمده اورانیوم غنی شده‌اش را تسلیم کند.

در واقع ، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی در حال حاضر همین را پیشنهاد کرده است: مبادله یک ربع اورانیوم غنی شده ایران در مقابل تحویل فوری سوخت برای 10 سال مصرف در راکتور تحقیقاتی تهران. این امر اجازه استفاده از راکتور را میدهد ، قسمت عمده اورانیوم غنی شده ایران را حفظ میکند، و اجازه میدهد تا آن کشور به غنی سازی هم ادامه بدهد --نتایجی که حتی برای دولت اوباما نیز قابل قبول نیست.

رد طرح پیشنهادی اولیه از طرف تهران آشکار سازنده است. این نشان می دهد که ایران، صرف نظر از تشویق یا تحریم، به دلایل سیاسی داخلی حتی نمی تواند امتیازات موقت در مورد برنامه بمب خود به غرب بدهد. از آنجا که سیاست مسالمت آمیز هویج و چماق کارآیی ندارد و اشغال نظامی نیز بسیار خطرناک خواهد بود، ایالات متحده انتخاب سختی را پیش رو دارد: حملات هوایی نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران، یا قبول دستیابی ایران به سلاح های هسته ای .

خطرات ناشی از رضایت آمریکا به دستیابی ایران به تسلیحات اتمی بدیهی هستند. جمهوری اسلامی گروه های تروریستی را با نقض قراردادهای بین المللی مسلح میکند. حتی مخالفین داخلی احمدی نژاد نیز از مسلح کردن گروههای تروریستی حمایت کرده اند. اگر ایران به زرادخانه هسته ای دست یابد ، خطرات به سادگی بیش از حد بزرگ خواهند بود، که جمهوری اسلامی بخواهد تبدیل به قلدر منطقه شود و یا تروریست ها را با بمب اتمی مسلح سازد.

این پذیرفته است که برای از کار انداختن کامل نیروگاه های هسته‌ای بمباران هوایی ممکن است کار آمد نباشد. برخی از مراکز هسته‌ای در عمق زمین هستند و ممکن است نابود کردن آنها از طریق هوا انجام پذیر نباشد. همچنین ممکن است مراکزی وجود داشته باشد که آمریکا از آنها بی خبر است، و نیز اقدام نظامی می تواند به انحاء مختلف منجر به نتیجه معکوس گردد، از قبیل تضعیف اپوزیسیون سیاسی در ایران ، شتاب دادن به برنامه بمب اتمی، و یا بر انگیختن حملات تلافی جویانه علیه نیروهای آمریکایی و متحدانش در منطقه.

اما تاریخ نشان می دهد که حمله نظامی می تواند کارآمد باشد. حمله هوایی اسرائیل در سال ۱۹۸۱ به راکتور اوسیراک در عراق که تقریبا تکمیل شده بود مانع دستیابی سریع عراق به سلاح های هسته ای مبتنی بر پلوتونیوم شد و عراق را مجبور ساخت تا بیشتر به دنبال دستیابی تدریجی به تسلیحات مبتنی بر اورانیوم شود. یک دهه بعد ، جنگ خلیج فارس نیز منجر به کشف و نابودی برنامه تعقیب اورانیوم عراق شد ، که در نهایت صدام حسین را از پیگیری بیشتر سلاح های هسته ای منصرف کرد، حقیقتی که حتی سازمانهای اطلاعاتی امریکا تنها پس از تهاجم سال 2003 از آن مطلع شدند. شبیه به آن طرح ، برای متقاعد شدن تهران به کنار گذاشتن تلاش خود برای دستیابی به سلاح های هسته ای، سایتهای اتمی ایران ممکن است نیاز به بیش از یک بار بمباران داشته باشند.

در مورد خطر تضعیف اپوزیسیون ایران در پی حمله نظامی آمریکا، تاریخ نشان می دهد که اثر آن موقت خواهد بود. به عنوان مثال حملات هوایی ناتو به یوگسلاوی در سال ۱۹۹۹ برای کوتاه مدت باعث تقویت حمایت از رییس جمهور اسلوبودان میلوسویچ شد ، اما مخالفان دمکرات او را در سال آینده شکست دادند.

بله، جمهوری اسلامی می تواند با کمک رسانی به مخالفان آمریکا در عراق و افغانستان به تلافی برخیزد، اما جمهوری اسلامی در هر حالتی چنین میکند. به دلیل ترس از بر انگیختن تلافی متقابل از طرف ارتش آمریکا، رهبران ایران به اقدامات جدی تر علیه نیروهای ایالات متحده علاقه مند نیستند -- و بهتر است همچنان بی علاقه بمانند. جنگ در عراق و افغانستان نشان داده است که نیروهای مسلح ایالات متحده قادر بر کنار کردن رژیمها است و اگر بخواهد می تواند ظرف چند هفته چنین هدفی را به عمل درآورد.

مشوق ها و تحریم ها کار نخواهد کرد ، اما حملات هوایی می توانند باعث تنزل و باز داری برنامه بمب هسته‌ای ایران بدون هزینه و خطرهای فراوان برای آمریکا باشند، و در نتیجه ارزش امتحان را دارند. این حملات باید با دقت بسیار تنها تاسیسات هسته ای را هدف قرار دهند تا به جمهوری اسلامی یادآوری کنند که اگر به اندازه کافی ابله باشدکه دست به حملات تلافی جویانه بزند، بسیاری از مراکز ارزشمند دیگر نیز می توانند بمباران شوند .

سوال نهایی این است که این حملات هوایی باید به دست چه کسی انجام گیرند؟ اسرائیل اشتیاق زیادی برای حمله به ایران در صورت عدم توقف غنی سازی اورانیوم نشان داده است، و برخی ازعقاب ها در واشنگتن ترجیح میدهند که این کار توسط اسرائیل انجام شود تا از شعله ور شدن آتش ضد آمریکایی در جهان اسلامی اجتناب شود.

اما سه دلیل قانع کننده وجود دارند که ایالات متحده خود باید به این حملات دست بزند. اول ، تسلیحات پنتاگون برای نابود کردن تاسیسات دفن شده زیر خاک بهتر از تسلیحات اسرائیل هستند. دوم، بر خلاف نیروی هوایی نسبتا کوچک اسرائیل، نیروهای ایالات متحده می توانند با تهدید به گسترش حملات نظامی ایران را از اقدامات تلافی جویانه منصرف کند (بله ، اسرائیل به طور ضمنی می تواند تهدید به استفاده از سلاح هسته‌ای نماید ، اما جمهوری اسلامی ممکن است آن تهدید راجدی نگیرد). در نهایت ، به دلیل دسترسی ارتش آمریکا به تمام نقاط جهان، حملات هوایی علیه ایران همچنین هشداری قوی خواهد بود به کشورهای دیگری که در پی ایجاد زرادخانه هسته‌ای هستند.

مذاکره برای جلوگیری از گسترش سلاح های هسته ای همیشه به اقدام نظامی ترجیح دارد. اما در صورت شکست دیپلماسی ، اجتناب از استفاده از قدرت نظامی معادل با عقب نشینی است. در حال حاضر به نقطه‌ای رسیده‌ایم که حملات هوایی تنها گزینه محتمل با چشم اندازی برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای است. به تعویق انداختن اقدام نظامی تنها فرصتی برای ایران فراهم می کند که به گسترش ، پراکنده کردن و سخت تر کردن تاسیسات هسته ای خود در مقابل حمله بپردازد. هر چه زودتر ایالات متحده اقدام کند بهتر است.




۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

حقوق بشر: پل صراطی که خمینی و منتظری را از هم جدا کرد


در این کلیپ چهار دقیقه ای خانم الهه هیکس، فعال حقوق بشر، در گفتگو با آقای جمشید چالنگی، مجری برنامه «تفسیر خبر» در صدای امریکا گوشه ای از فعالیتهای پیگیر آیت الله منتظری در رابطه با نادیده گرفتن سیستماتیک حقوق بشر در رژیم جمهوری اسلامی را بیان میکند.

علاوه بر روشن شدن عمق فعالیتهای حقوق بشری آیت الله منتظری در یکی دو دههٔ گذشته، با شنیدن گوشه ای از نامه ای که وی مستقیما به خود خمینی نوشته بود این نکته را نیز میتوان به وضوح متوجه شد که جرمهای گسترده و سیستماتیک علیه حقوق ابتدائی بشری پدیده تازه ای در جمهوری اسلامی نیستند و از ابداعات احمدی نژاد، سعید مرتضوی یا خامنه ای محسوب نمیشوند، و از همان روزهای آغازین خود آیت الله خمینی به صراحت و روشنی در جریان ابعاد و جزئیات این روشهای غیر انسانی در زندانهای جمهوری اسلامی بوده است.





۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

ملاک و معیار اعلام عزای عمومی در جمهوری اسلامی


دولت جمهوری اسلامی اصولا قلب بسیار مهربان و احساسات بسیار رقیقی دارد، و هر وقت اتفاق ناگواری به وقوع پیوسته به سرعت ابراز احساسات کرده و یکی دو روزی را اگر نه در همه کشور حد اقل در یکی دو استان عزای عمومی اعلام کرده است...

البته این حرف معنیش این نیست که احساسات جمهوری اسلامی برای هر کس و ناکسی به غلیان در بیاید. مثلا اگر در غزه جنگ بشود، خوب آن یک چیز، و طبعا عزای عمومی اعلام میشود، ولی اگر یک هواپیمائی در قزوین سقوط کند که اغلب سرنشینانش از دین ارمنی باشند، گیرم دویست سیصد نفر هم کشته شوند، خوب این را همه میدانیم که بالاخره ارمنی ارزش و اهمیت آنچنانی ندارد که مرگ دسته جمعیش بخواهد عزای عمومی شود.

یا مثلا یکی به اسم آیت الله بهجت وقتی میمیرد، خوب درست است که نصف بیشتر ملت اسمش را هم شاید نشنیده باشند، ولی به هر حال اهل فن میدانند ایشان از اصل با حکومت جناب خامنه ای موافق است، پس این باید در سرتاسر کشور سه روز عزای عمومی گرفته شود، در حالی که یک کسی مثل آیت الله العظمی منتظری که فوت کند، حالا گیرم همه ملت هم ایشان را بشناسند، گیرم اصلا بنیاد جمهوری اسلامی را هم خود ایشان گذاشته باشد و گیرم اینهمه مردم خود به خود به خیابانها بریزند و عزای عمومی بگیرند، خوب این دلیل نمیشود که جمهوری اسلامی هم بخواهد بیخود احساساتی بشود و عزای عمومی اعلام کند برای کسی که آنطوری فکر میکرد راجع به خلافت خامنه ای...

لیست زیر را ببینید. کوتاه و نا کامل است، اما مشتی است و نمونه ای از خروار، و نگاه سریعی به آن روشن میکند که چه افراد و گروههائی در این مملکت «ارزش» این را داشته اند که برایشان «عزای عمومی» اعلام شود، بر خلاف هزاران هزار افراد مردمی و شناخته شده و گروههای کوچک و بزرگی که طی صدها حادثه دلخراش سقوط هواپیما و تصادفهای قطار و اتوبوس کشته شده اند و هیچ اتفاق خاصی هم در این مملکت نیافتاده، نه عزای عمومی اعلام شده و نه شهری و استانی تعطیل شده برای مرگشان . . .

زهی بیشرمی!

  1. [اسفند ۱۳۸۱] سقوط هواپیمای سپاه در کرمان: سه روز عزای عمومی در کشور

  2. [بهمن ۱۳۸۵] مرگ حجت الاسلام حامدی: یک روز عزای عمومی در آذربایجان

  3. [خرداد ۱۳۸۶] مرگ آیت الله فاضل لنکرانی: ‌پنج روز عزای عمومی در قم

  4. [مرداد ۱۳۸۶] مرگ آیت الله مشکینی: ‌یک روز عزای عمومی در کشور، دو روز در قم

  5. [شهریور۱۳۸۶] مرگ آيت الله بني‌فضل :‌ دو روز عزای عمومی در آذربایجان شرقی

  6. [آذر ۱۳۸۶] مرگ آیت الله موسوی همدانی: سه روز عزای عمومی در همدان

  7. [فروردین ۱۳۸۷] انفجار در شیراز: یک روز عزای عمومی در استان فارس

  8. [تیر ۱۳۸۷] تصادف اتوبوس در اتوبان تهران-قم : سه روز عزای عمومی در یزد

  9. [مرداد ۱۳۸۷] مرگ آیت الله مرعشی: یک روز عزای عمومی در شوشتر

  10. [دي ۱۳۸۷] جنگ در غزه: یک روز عزای عمومی در کشور

  11. [فروردین ۱۳۸۸] مرگ حجت الاسلام مناقب: دو روز عزای عمومی در یزد

  12. [اردیبهشت ۱۳۸۸] مرگ آیت الله بهجت: سه روز عزای عمومی در کشور

  13. [شهریور ۱۳۸۸] درگذشت حاج شیخ محمد شیخ الاسلام، و ملابرهان عالی: اعلام دوروز عزای عمومی در کردستان توسط احمدی نژاد!

  14. [مهر ۱۳۸۸] قتل چند مقام سپاه: سه روز عزای عمومی در سیستان و بلوچستان

  15. [آبان ۱۳۸۸] مرگ آیت الله نجومی: سه روز عزای عمومی در کرمانشاه

  16. [آذر ۱۳۸۸] مرگ علی کردان: عزای عمومی در مازندران


۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

جمهوری اسلامی در آینه اسطوره: آغاز با روح خدا و پایان با جنگ بین علی و حسین؟


قصد ندارم وارد بحث و تعبیر عمیقی بشوم، اما این حکایت در نظرم بسیار جالب آمده است که ما مردم ایران با چه عمق و وسعتی نه فقط در طی تاریخ بلکه هنوز هم حس هویت و مفهوم زندگی جمعی خود را در اسطوره ها جسته ایم و یافته ایم.

حکایت جمهوری اسلامی را در نظر بگیرید مثلا، که از همان آغاز بر پشت تعابیر تطبیقی عمیقی با اساطیر، حکایات و تاریخ نگاری اسلامی، از داستانهای ابراهیم و پسر نوح گرفته تا حماسه عاشورا و بعثت محمد و هجرتش به دنیا آمد و به راه افتاد، و با اصرار عجیب و اسرار آمیزی به بازپرداخت رقابتهای سیاسی، اجتماعی و خانوادگی آل محمد بر سر خلافت، و بحث و شکافهای سیاسی و تاریخی حاصل از آن بین شیعیان و دیگر مسلمانان همچون حکایت خلافت علی و خروج خوارج و غیره پیش رفت. در این مورد جای نوشتن بسیار زیاد است و هنوز هیچ ننوشته ام، اگرچه در این یادداشت اشاره مختصری به یکی از جنبه های این موضوع کرده ام. اما نکته ای که میخواستم امروز اشاره کنم این پدیده جالب است که جمهوری اسلامی اکنون حتی در مسیر سرازیر افول و غروب خود نیز مشغول به کند و کاو، یافتن و استفاده از مدل های مناسب حال خود در پیچ پیچ اسطوره هاست.

طرفداران موسوی را در نظر بگیرید، که از همان آغاز با تکیه بر یکی از اسطوره های محوری شیعی، یعنی زندگی و مرگ امام حسین، اسم میر حسین موسوی را با امام حسین منطبق کرده اند و بر این انطباق تاکید و تلویح بسیاری بنا کرده اند، تا حدی که با نزدیک شدن ماه محرم و دهه عاشورا نوعی احساس هیجان جمعی رو به افزایش در میان سبزها به راحتی قابل مشاهده است، هیجانی مبتنی بر این اندیشه و احساس که محرم ماه سبزهاست و بنا بر این با خود نقطه عطف مهمی خواهد آورد و پیروزی بزرگی نصیب طرفداران میر حسین خواهد کرد (به عنوان نمونه اینجا را ببینید، یا اینجا را، یا اینجا را).

این در حالی است که در سوی دیگر این داستان، حامیان خامنه ای با تلاش های گسترده ای مدتهاست سعی کرده اند تا وی را بر دیگر اسطوره بزرگ شیعیان، یعنی امام علی (یا همان مولا علی) تطبیق دهند و به این ترتیب حمایت مطلق و وسیع جامعه شیعه ایرانی را خواستار شده اند. اصرار و تلاش اخیر این گروه بر «امام علی خامنه ای» خواندن ایشان و نیز تاکیدی که تظاهرات امروز بر «مولا » خوانده شدن ایشان انجام گرفت را (عکس ضمیمه و نیز عکسهای دیگر از این تظاهرات را ببینید) نباید با این تلاش انطباق بی ارتباط دانست.

این که کدام یک از این دو طرف در تلاش برای انطباق و قانع کردن مردم به پشتیبانی از اسطوره خود موفق تر بوده اند به نظر میرسد پاسخ روشنی داشته باشد، چرا که موج خودجوشی که در پشتیبانی از جنبش سبز ایجاد شده است بارها از موجهای دست ساز حامیان ولایت فقیه پر قدرت تر و گسترده تر به نظر میرسد. اما در هر صورت موضوعی که شاید از این سئوال مهم تر باشد این است که در دراز مدت نتیجه و تاثیرات چنین قدرت آزمائی با استفاده از دو اسطوره اساسی تفکر شیعی بر جامعه مذهبی ایران چه خواهد بود، و این تبادلات در ترکیب تصویر بزرگتر اجتماعی و حرکت کلی جامعه ایرانی به سوی سکولاریسم چه نقشی خواهند داشت.


۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

تصویب لایحه تحریم سوختی ایران در مجلس نمایندگان امریکا با اکثریت قاطع


مجلس نمایندگان ایالات متحده امروز با اکثریت قاطع لایحه ای را تصویب کرد که به موجب آن ایران به دلیل اصرار بر دستیابی به بمب اتمی مورد تحریم های جدی در زمینه واردات بنزین قرار میگیرد. به گزارش آژانس فرانس پرس، این لایحه رئیس جمهور امریکا را قادر میکند هر شرکتی که بنزین یا دیگر محصولات تصفیه شده نفتی، و یا حتی لوازم و امکانات برای تولید داخلی چنین محصولاتی به ایران صادر کند را از انجام امور تجاری در امریکا محروم نماید.

این لایحه که با ۴۱۲ رای موافق و ۱۲ رای مخالف تصویب گشت، باید از مجلس سنا نیز بگذرد، که احتمالا پس از سال نوی مسیحی انجام خواهد گرفت.

ایران، که با وجود ذخایر عظیم نفتی بیش از 40 درصد بنزین مصرفی خود را از خارج وارد میکند، قسمت عمده این بنزین را از طریق شرکت سویسی Vitol، شرکت سویسی/هلندی Trafigura، شرکت فرانسوی Total، شرکت سویسی Glencore، و شرکت انگلیسی British Petroleum ، و نیز شرکت هندی Reliance تهیه میکند.



۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

کشف مدرک محرمانه ای که ثابت میکند ایران در حال تکمیل سیستم «ماشه» انفجار اتمی است


روزنامه تایمزساعتی پیش در یک خبر اختصاصی اعلام کرد که مسئولان این روزنامه مدارک محرمانه ای به دست آورده اند که ثابت میکند ایران در حال کار بر روی یک قسمت نهائی و کلیدی از بمب اتم، یعنی سیستم «ماشه» مختص انفجار اتمی است.

این مدارک، که به گفته تایمز متعلق به «حساس ترین پروژه اتمی ایران» میباشند، شامل جزئیات تکنیکی یک پروژه چهار ساله برای تولید فیوز نوترونی (neutron initiator) میباشد.

فیوز نوترونی سیستم انفجاری پیچیده ای است که برای آغاز انفجار زنجیره ای اتمی لازم است. گفتنی است که این تکنولوژی تنها در بمب اتمی کاربرد دارد و هیچ گونه کاربرد صنعتی دیگری ندارد. تایمز از قول دیوید البرایت، فیزیکدان و مدیر موسسه علوم و امنیت جهانی تاکید میکند که سیستم یاد شده هیچ نوع کاربرد غیر نظامی ندارد.

تایمز همچنین اضافه میکند که صحت مدارک مورد بحث را پیش از انتشار به تائید سازمانهای امنیتی چند کشور از جمله انگلستان رسانیده است.

تایمز پیشبینی میکند که محتویات این مدارک احتمالا منجر به زلزله سیاسی شدیدی در واشنگتن خواهد گشت.



آتش زدن عکس خمینی: اهمیت تشخیص استراتژی از واقعیت!


بسیار خوب، تصمیم بر آن شد که حکایت آتش زدن عکس خمینی توطئه بود و ساختگی بود و در جهت ساختن یک پرونده از بهانه های ریز و درشت برای برخورد درشتتر، و حتی دستگیری احتمالی سران جنبش سبز. گیرم جنبش سبز، هم بدنه و هم سرانش، تصمیم گرفتند که در جهت خنثی کردن این توطئه احتمالی همه با هم اعلام برائت کنند از پاره کردن عکس خمینی، و همه باهم شعار بدهند کی بود کی بود من نبودم. و گیرم ما هم با این طنز های تلخ ساختیم تا موضوع دستگیر کردن جناب موسوی برطرف شود . . .

اما یک چیز را مهم است که در هر حال فراموش نکنیم این وسط: نمادی به نام «آیت الله خمینی» یک بت بزرگ است، و بدون شکستن بت ها هیچ ملتی به آزادی و آزاد اندیشی نخواهد رسید. به عبارت دیگر، مهم است که این موضوع «استراتژی» که فرموده اند را با واقعیت امور خلط نکنیم و متوجه باشیم و مدام هم به خاطر خودمان و دیگران بیاوریم که اگر میگوئیم خیر، عکس خمینی را ما پاره نکردیم و ما آتش نزدیم، این برای آن است که بهانه ای به دست مذابان تفنگ به دست برای فوران احساسات رقیقشان ندهیم، نه اینکه پاره کردن عکس خمینی کاری است خارج از خطوط قرمز ما.

و البته این «ما» هم که میگویم طبعا متوجهم که برخی از مردمی که علاقه مند و همراه با جنبش آزادی خواهی در ایران هستند قلبا به خمینی علاقه دارند و پاره کردن عکس وی البته خارج از خطوط قرمزشان است، اما در هر صورت ما هائی که برایمان خمینی چهره ای مطبوع و دوست داشتنی نیست هم بسیار بیشماریم و به احتمال زیاد اکثریت بدنه جنبش سبز را تشکیل میدهیم، و این همان «ما» بود که نوشتم...

پی نوشت: در جامعه ای که ما (من و افراد همفکر من) به دنبال آن هستیم کسی عکس کسی را پاره نمیکند -مگر اینکه حسابی از دستش دلخور باشد. اما اگر کسی عکس کس دیگری را پاره کرد، دنیا به آخر نمیرسد و قوانین آن جامعه آنقدر بنیاد گرایانه، بچه گانه و تقدس محور نیستند که کسی را به دلیل پاره کردن عکس کسی مجرم بشناسند.


۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

آتش زدن عکس خمینی: بهانه ای برای آخرین دفاع؟


با توجه به خبرهائی که طی روز گذشته از سوی کسانی که کمابیش با اوضاع درونی حکومت آشنا هستند منتشر شده است، و با توجه به روند کلی صحبتهای برخی از فیگورهای عمدهٔ پشتیبان احمدی نژاد، و بخصوص پس از دیدن خود فیلم، اکنون امکان صحنه سازی شده بودن سوزاندن عکس خمینی در نظرم بیشتر از پیش شده است.
روز سه شنبه بود که کودتاگران از طریق محسنی اژه ای (دادستان کل جمهوری اسلامی) اعلام کردند که از این پس برخورد با معترضین را بسیار سنگین تر خواهند کرد. روز پنج شنبه بود که حیدر مصلحی (وزیر امور خارجه کابینهٔ کودتا) با لحن و آهنگی صریح و بی سابقه مستقیما هاشمی رفسنجانی را هدف قرار داد. امروز (شنبه) و پس از پخش شدن فیلم آتش زدن عکس خمینی (که علاوه بر پخش از صدا و سیما از سوی سایتهای پشتیبان کودتا نیز مستقیما برای دانلود عرضه شده است، مثلا اینجا را ببینید)، احمد خاتمی در قم و مجتهد شبستری در تبریز، همزمان اعلام کردند که «هدف جنبش سبز سرنگون کردن ولایت فقیه است». در ضمن بیانیه عجیب، غیر منتظره، و غیر قابل باوری که در همین گیر و دار از سوی «ارتش» (البته بدون هیچ نام و امضای خاص) و در مقام تهدید سپاه پاسداران منتشر شد نیز جای سئوال و حدس بسیار به جا گذاشته است، از جمله این سئوال پارانوئید که آیا قرار است این اعلامیه نیز همراه با فیلم آتش زدن عکس خمینی به عنوان «شواهد» وجود یک خطر عینی و حتمی از سوی «معاندین و اجانب» و برای توجیه کردن یک حرکت کودتائی نظامی مورد استفاده قرار بگیرد؟

با توجه به واقعیتهای فوق و بسیاری جزئیات دیگر که ذکرشان اینجا طولانی خواهد شد، به نظر میرسد اخطارهائی که از سوی موسوی و همسرش (مثلا اینجا را ببینید)، و نیز افرادی مثل محسن مخملباف (اینجا را ببینید) یا علیرضا نوری زاده (اینجا را ببینید) در مورد امکان قوی برنامه ریزی گروه کودتا برای برخورد سنگین و ضربتی صورت گرفته است را بایستی جدی گرفت.

اما سئوال مهم این است که اگر این چنین برنامه ای حقیقتا در شرف اجرا باشد از آن چه نتایجی میتوان گرفت. از یک سو تردیدی نیست که چنین تصمیمی از سوی جمهوری اسلامی در بر دارنده یک ریسک بسیار بزرگ میباشد، و آن اینکه همانطور که عرض شد چنین کودتای واضحی حکم دفاع آخر را خواهد داشت، که در صورت عدم پیروزی اجرای آن برابر با مرگ اجراکننده اش خواهد بود. به عبارت دیگر، اگر رفقای آخرالزمانی ما حقیقتا در پی دست زدن به چنین عملیاتی باشند، این نشانه روشنی است که بر آنها واضح شده است که آخر خط برای آنها فرا رسیده است مگر اینکه کاری اساسی بکنند. پس یکی از جنبه های اساسی چنین برنامه ای این خواهد بود که کودتاگران خوب میدانند واقفند که این «تنها شانس» آنان برای بقا است.

از سوی دیگر اما، این نکتهٔ اساسی دیگر را نیز نمیتوان از خاطر دور داشت که این رفقای آخرالزمانی در باور خود مسئول و مامورانی سفارش شده از جانب خداوند هستند، و بنا بر این اولا حفظ نظام بر هر امر دیگری ارجحیت دارد، و ثانیا چک سفید امضائی از جانب الله در اختیار دارند که میگوید هیچ منکری نیست که انجامش در راه حفظ اسلام و ولایت امام زمان قابل بخشایش نباشد.

ترکیبی که از دو واقعیت فوق، یعنی آخرین دفاع بودن چنین حرکتی و نیز سفید امضا بودن چک خشونت برادران صاحب زمانی، به دست میآید تصویری ترسناک را به ذهن میآورد که چندی پیش اشاره کرده بودم، و آن اینکه اصولا امکان رسیدن به یک نتیجه مصالحت آمیز از طریق اعتراضات صلح آمیز در مقابل این فرقهٔ خرافی-نظامی نزدیک به صفر است -اگرچه حتی من هم انتظار نداشتم به این سرعت به نقطهٔ صفر برسیم!

در هر حال به نظر میرسد حد اقل اتفاقی که عاشورای امسال قرار است در ایران بیافتد این است که تکلیف امام حسین (که هزار و چند صد سال است در جهنم اسطوره های شیعه گیر کرده است و هرسال زنده میشود تا از نو کشته شود) بالاخره روشن بشود . . .



پی نوشت: دنباله این بحث را میتوانید اینجا بخوانید.




۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

من، صادق رحیمی، جنس مذکر، متولد کوی دشتاب شهرستان جهرم . . .


من، صادق رحیمی، جنس مذکر، متولد کوی دشتاب شهرستان جهرم، صاحب دکترای روانپزشکی فرهنگی ازدانشگاه مک گیل، پست دکترای طب اجتماعی از دانشکده پزشکی هاروارد، و استاد آنتروپولوژی طبی دردانشگاه ساسکاچوان، برای اعلام همراهی با شرف دانشجوئی ایران، مجید توکلی، و برای اعلام بیزاری خود از آپارتاید جنسی در زادگاهم ایران، روسری زنانه بر سر میکنم و با صدای بلند اعلام میکنم که به آن روسری، به مجید توکلی، به خودم، و به زنان غیرتمند ایرانی که نیروها و مغزهای متفکر اصلی جنبش آزادیخواهی اخیر مردم ایران هستند، افتخار میکنم.



I, Sadeq Rahimi, male, born in the Dashtab district of the city of Jahrom, Iran, PhD in Cultural Psychiatry, McGill University, Postdoctorate in Social Medicine, Harvard Medical School, and Professor of Medical Anthropology at the University of Saskatchewan, wear hijab in solidarity with Majid Tavakkoli and to declare my abhorrence of the ongoing practice of sexual apartheid in my country of origin, Iran. And I declare loudly and clearly that I am proud: I am proud of my scarf, of Majid Tavakkoli, of myself, and of the noble women of Iran who have been the core of strength and the thinking brains of the current Iranian uprising for freedom.


آتش زدن عکس خمینی در خیابانهای تهران، یا تست تورنسل جنبش سبز


به نظر میرسد خبر و فیلمی که چند روز پیش در مورد آتش زدن عکس آیت الله خمینی در خیابانهای تهران توسط مردم معترض به سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، به سرعت تبدیل به یک تست واقعی برای روشن کردن طبیعت ذهنی و نمودار ساختن خطوط قرمز جنبش سبز اصلاح طلبان در ایران شده باشد.

اصلاح طلبان سبز پوش درست از لحظات اول پخش این خبر با هیجان و سرعت هرچه بیشتر به مخالفت با آن و انکار واقعیت بودن چنین فیلمی پرداخته اند، و با استفاده از منطق سنتی ایرانی، یعنی پارانویا، این اقدام را در راستای جنگ روانی جمهوری اسلامی احمدی نژادی در برابر جنبش سبز تعبیر کرده اند (مثلا اینجا را ببینید، یا اینجا را، یا اینجا را).

سئوالات بیشماری میتوان در باره این عکس العمل هیجان زده و شتاب زده و نیز مدل برخورد جنبشیان سبز مطرح کرد، و امیدوارم در آینده با جزئیات بیشتری به این داستان جالب بپردازم. اما امروز فقط امیدم این است که سئوالاتی برانگیزم نسبت به اینکه جنبش سبز واقعا با این جهتی که پیش گرفته است به چه سو میرود به جز تبدیل شدن بی یک نسخه به روز شده از جمهوری اسلامی، یا به عبارت دیگر، «جمهوری اسلامی ورژن 1.2» ؟

آیت الله صانعی مثلا، که تبدیل شده است به یکی از «بزرگان» محبوب جنبش سبز (همان آیت الله صانعی که به خاطر تاکید من بر انتشار چند تا از گفته های قدیمیش دوستان سبز موفق شدند حسابم در بالاترین را برای یک هفته ببندند!)، گفته است، «انسان‌های ظالم عکس امام را آتش می‌زنند بعد می‌گویند کار دانشجویان بوده است». شیخ مهدی کروبی، از پرخروش ترین سرکردگان جنبشیان سبزپوش، در نامه ای به ضرغامی، مدیر صدا و سیما، مینویسد:
آيا نمايش اينگونه‌اي اعتراضات مردمي به نوعي تطهير منافقين سال‌هاي ۶۰ نخواهد شد؟ شماهيچگاه فراموش نكنيد اكثريت قاطع كساني كه اكنون نسبت به روند برگزاري انتخابات معترض هستند و خواستار ابطال ان مي باشند همان كساني هستند كه سالها براي استقرار نظام جمهوري اسلامي ايران مبارزه كرده و در كنار ديگر نيروهاي انقلابي در راستاي پيشبرداهداف بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران حركت كرده اند . شما در حالي به مقايسه معترضان به روند فعلي با بني صدر و منافقين مي پردازيد كه اين افراد خوداز مخالفان بني صدر و منافقين بوده اند . امروز كساني كه نسبت به روند فعلي معترضند ، معتقد و پايبند به نظام جمهوري اسلامي هستند درحالي كه بني صدر و منافقين از محالفان نظام و به دنبال براندازي ان بودند . معترضان امروز همان كساني هستند كه پدران و يا فرزندانشان در مبارزه با منافقين و رژيم بعثي عراق به درجه شهادت و جانبازي نائل شده اند. بنابراين جاي بسي تاسف است كه رسانه ملي به چنين مقايسه اي مي پردازد و وفاداران به نظام جمهوري اسلامي را به عنوان مخالفان ان معرفي مي كند.
و البته هنوز از خود جناب میر حسین موسوی خبری نشده است، اما به هر حال خوب میتوان حدس زد چه نظری دارند، چرا که حتی وقتهائی که کروبی هم از «امام» صحبتی نمیکرد آقای موسوی در هر سخنرانی حتما چند باری صحبت از «امام» و سرسپردگی خودشان به ایشان میکردند.

آنچه واضح است اینکه خمینی هنوز در ذهن بسیاری از پیروان جنبش سبز یک رهبر محبوب و شایسته احترام محسوب میگردد، و توهین به او و یا قصد پائین آوردن او از مکان نمادینش (مثلا از طریق آتش زدن یا پاره کردن عکس وی) از تابوهای اساسی است و فرای خطوط قرمز جنبش سبز واقع میگردد.

اما آنچه شاید جالبتر باشد، جنبه های اسطوره سازی است که شدیدا و با سختی هرچه بیشتر در کارند تا واقعیت سخت را با گرد کردن برخی از گوشه هایش در چارچوب داستانی دلخواه رهبران جنبش سبز جا دهند. یکی از مکانیزم های مهم این پروسهٔ اسطوره سازی مثلا، ایجاد یک شکاف و تفاوت خیالی بوده است بین خمینی و خامنه ای، و یا بین افکار و افراد «صدر انقلاب» با افراد و افکاری که در حال حاضر مسئول جمهوری اسلامی میباشند. به این گفتمان بسیار رایج در میان اصلاح طلبان و جنبشیان سبز بیاندیشید مثلا، که چطور آن سالهای اول بسیجی های خوب، سپاه پاسداران خوب، روسای جمهور و وزرای خوب در کنار رهبر خوب خودشان جمع شده بودند، در حالی که اینروزها نه این امام به همان خوبی و مهربانی است (گرچه خامنه ای صدها بار بیشتراز خمینی لباسهای صورتی پوشیده و گل دست گرفته و لبخند زده و شعرهایش هم بعضا بسیار رومانتیک تر از خمینی هستند)، نه بسیجیها دیگر مردمی هستند (شعار معروف جنبش سبز: بسیجی واقعی، همت بود و باکری)، نه پاسدارها به فکر دفاع از ملتند (یکی از تم های اصلی صحبت های جناب سازگارا، از پایه گذاران سپاه پاسداران، و فعلا از رهبران فکری جنبش سبز)، و نه روسا و وزرا محبتی به مردم دارند...

اینکه رهبران فعلی و نیز بسیاری در بدنه اصلی جنبش سبز چنین تفاوت های عمیق و اساسی بین گفته ها، افکار و یا عملکرد خمینی و با افکار و رفتار خامنه ای میابند، یک خیالپردازی بسیار جالب است که برای کسانی مثل من که کار و تحقیق و تخصصشان در همین جنبه های روانشناسانه سیاسی و اجتماعی باشد این رفتار میتواند تا سالها موضوع درس در کلاس شود. یک نکته جالبتر در این مورد هم البته تطابقی است که این روند با روند تاریخی قدیمی تری در هویت شیعه دارد، یعنی این اسطوره هویتی آنها که حکومت اسلام که در دوره خود محمد بسیار گل و بلبل بود، پس از وفات محمد به راهی غیر از خواسته محمد رفت و آدمهای بد حکومت را به دست گرفتند، در حالی که یک گروهی مظلوم و خوب و بی پناه، تحت هدایت و ارشاد علی و حسین و دیگر امامان تنها گروهی بودند که در واقع در «خط محمد» (مقایسه شود با خط امام) ماندند...

اما به هر حال این موضوعات جالب را هم اجازه بدهید به متنی و بحثی دیگر بسپاریم و برگردیم به بحث حاضر، یعنی موضوع آتش زدن عکس خمینی، و اصرار بر انکار آن توسط جنبشیان سبز، و اجازه بدهید این روده درازیم را با مطرح‌ کردن یکی دو نکته بسیار ساده به آخر برسانم:

  1. آیت الله خمینی هنوز زنده است و با قدرت تمام هم زنده است، چرا که عکسهایش بر سر تمام مجالس، سخنرانی ها و دیدارهای رسمی کشور حاضرند، و سخنانش در تمام شئون کشور به جدیت و رسمیت مورد استناد قرار میگیرند.

  2. خامنه ای ممکن است بت بزرگی باشد، اما خمینی بت بزرگتری است. اگر جنبشیان سبز معتقدند رهائی مردم از جور جهل سی ساله گذشته متکی به شکستن بت ها میباشد، باید برای قبول این نکته ساده و واضح خودشان را حاضر کنند که تا روزی که آن بت بزرگتر شکسته نشود ایران زیر پرچم جمهوری اسلامی و ولایت فقیه خواهد بود.

  3. حیف است که پس از اینهمه خون دادن و تلاش و زجر کشیدن خودمان و امیدمان را به این هدف محدود کنیم که از جمهوری اسلامی بگذریم و برسیم به «جمهوری اسلامی ورژن 1.2» ما مرغ خانگی نیستیم، بالهایمان را باز کنیم و پرواز را به خاطر بیاوریم...


۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

نگاهی نزدیکتر به ساختار ذهنی کودتاگران-۳:‌ آتش افروزی جمهوری اسلامی در یمن و اسطورهٔ «سید یمانی»


دولت یمن در مرز سقوط است و یمن در شرف تبدیل شدن به تالابی خوشگوار برای تروریسم اسلامی، و تحلیلگران و مفسران مشغول خاراندن سرهای خود که چرا. گوئی یمن فیلی است در خانه ای تاریک، همه از راه میرسند، دستی بر آن میکشند، تصویر متفاوتی ارائه میدهند، و به خیل متعجبان میپیوندند که در یمن چه اتفاقی در حال افتادن است، و کدام نیروی مرموز است که اینچنین مصر بر کشاندن این کشور به ورطه آشوب و خونریزی است؟ برای مثال صحبتهای کریستوفر بوسِک محقق و متخصص مسائل امنیتی منطقه خاور میانه در موسسه کارنگی، را بخوانید تا متوجه شوید چه میگویم. لیستی که آقای بوسک ارائه میدهد از مسائلی که دخیل هستند در وضعیت بحرانی یمن را ببینید، که از خشکسالی و مسائل اقتصادی را شامل است تا همسایگی با سومالی و دزدان دریائیش و جنبشهای جدائی طلبانه و غیره؛ و پاسخش را به این سئوال که «در یمن چه اتفاقی دارد میافتد؟» را هم ببینید، که عملا این است: خیلی خبرها هست در یمن، و هیچ عامل خاصی را نمیتوان به عنوان دلیل اصلی مسائل یمن شناخت.

زیاد نوشتم، اما نکته اینبود که اشاره کنم به یک مسئله مهم و واقعی که شاید همان حلقه گمشده ای باشد که اگر جناب بوسک و دیگران میدانستند اینچنین سردرگم نمیماندند که چه نیروئی مرموزی است که دارد یمن را به سوی سقوط پیش میراند. و آن «مسئله» چیزی نیست بجز تفکرات توهم آمیز آخرالزمانی گروهی که در حال حاضر موفق شده اند قدرت را در کشور ایران نیز به دست بگیرند، یعنی جناب احمدی نژاد و شرکاء. این گروه بر این باورند که یمن نقش بسیار مهمی در سناریوئی که به «ظهور» خواهد انجامید بازی میکند، از جمله قیام فردی به نام آقای یمانی، و سر آن دارند که به هر نحو شده منطقه مهم یمن را مستعد وقوع سناریوی مزبور نگه دارند. البته یمن در آن سناریو تنها بازیگر نیست، بلکه ایران، لبنان، سوریه، و عربستان سعودی هم نقشهای اساسی ایفا میکنند. وضعیت یمن و لبنان و سوریه و عربستان سعودی، و صد البته اسرائیل و امریکا و دیگر شیاطین همدست آنها همه در حکایت مالیخولیائی عصر ظهور اینها کنار هم چیده میشود و معنی دار میشود. این همان حکایتی است که در آن خامنه ای «سید خراسانی» میشود، نصرالله «سردار یمانی» میشود، و احمدی نژاد هم «شعيب بن صالح»، فرمانده ای که در رکاب سید خراسانی آخرین مرحله آماده سازی کره ارض برای ظهور موعود را به واقعیت میرساند. برای جزئیات بیشتر میتوانید این متن را بخوانید، یا این سایت را ببینید که کاراکترهای اصلی این شواهد و علائم را به صورت یک «گزارش تصویری» ارائه کرده است. یا این وبلاگ را ببینید، که تحت عنوان «نزدیکی ظهور، مهمترین عامل جنگ در یمن»، منطق دیوانه وار فوق را به روشنی تمام به نمایش گذاشته است.

سایت موعود، ارگان «موسسه فرهنگی موعود» که از بنگاههای مرکزی و دریافت کننده کمکهای بزرگ مالی از گروه احمدی نژاد است، متن مفصلی را به شرح و تعبیر نشانه های ظهور تخصیص داده که تحت عنوان «شش ماه پایانی» یا «فجر مقدس» شماره گذاری شده اند، صفحه اول این متن را میتوانید اینجا ببینید. فردی به نام دکتر محمد علی انصاری هم یک سری ویدئو از سخنرانی هایش در یوتیوب هست که جزئیات مشابهی در مورد علائم ظهور را شرح‌ میدهد. و برای شرح‌ مختصر تر این حکایت هم میتوانید سایت تبیان همدان را ببینید، که لیست کوتاه پنج نشانه حتمی ظهور را به صورت زیر ارائه کرده است:
  1. جنبش ترقى خواهانه مرد يمنى
  2. جنبش ارتجاعى سفيانى
  3. نداى روح بخش آسمانى
  4. فرو رفتن زمين
  5. قتل نفس زكيه

آنچه که با خواندن متنهای فوق به روشنی مشاهده میشود این است که معتقدان به این داستانها باور دارند که جریانات یمن در ارتباط مستقیم با ظهور و پیشکوئیهای مربوط به علائم ظهور است. بر اساس تعابیر فوق، حسن نصرالله در اصل و نصب یمنی است، و با توجه به دیگر جزئیات روائی و تعبیری، بر این شکی نمیتوان داشت که «سید یمانی» که گفته اند همان سید حسن نصر الله است. و جالب تر شاید این باشد که خود جناب نصر الله هم ظاهرا از این تعبیر بدش نیامده است، چرا که علاوه بر ادامه کمک به جنگجویان حوثی یمن، مدتی است به نحو مستقیمی شروع کرده است به صحبت در مورد یمن و سیاستهای منطقه یمن، رفتاری که از لحاظ منطقی و عرف دیپلماتیک به سختی میتوان دلیلی برای آن یافت، اما در پرتو حکایات و خرافاتی که عرض شد مفهوم و معنی جدید و قابل درکی میابد.

در همان زمینهٔ ارتباط حسن نصر الله و لبنان با یمن و یمانی و ظهور مهدی، اینها همچنین بر این عقیده اند که کاراکتر مشهور به «سفیانی» نیز در رابطه با طایفه ای به نام «بنی کلب» است، که معتقدند همان «دروزی» های کنونی هستند. مثلا این مقاله را ببینید، که به شرح جزئیات این پرداخته که چرا دروزی ها همان پسران سگ، یا قوم بنی کلب هستند. اینان معتقدند دروزی ها شرارت و بد طینتی عجیبی دارند و منشاء بسیاری بدیها هستند، و بخصوص از شیعه ها بسیار نفرت دارند. به عبارت دیگر، جنگ حسن نصر الله با اسرائیل از یک سو و با دروزیان از سوی دیگر نیز کاملا در چارچوب روائی این حکایت گنجانده شده است، و بنا بر این اگر کسی هم مانده بود که در «یمانی» بودن جناب نصر الله شکی داشت، با شنیدن این جوانب داستان آن شک لابد تبدیل به یقین میگردد.

اما از سوی دیگر در تحلیل نقش و علاقه ای که جمهوری اسلامی در برانگیختن حوثی های یمن دارند بایستی عربستان را هم در نظر گرفت، که همانطور که عرض شد نقش بسیار مهمی در سناریوی ظهور بازی میکند، بخصوص در رابطه با منطقه یمن و قیام یمانی. طبق این سناریو، پادشاه عربستان با سفیانی همدست است، اما وی در این بحبوحه به قتل خواهد رسید، و کشته شدن ملک عبدالله خود از نشانه های ظهور میباشد و به از هم پاشیدن حکومت عربستان سعودی هم منجر خواهد شد. به عبارت دیگر، درگیر کردن عربستان سعودی در جنگهای داخلی یمن را هم باز به نحو مستقیمی میتوان در متن سناریوی توهم آمیز جمهوری اسلامی یافت، که خود شاهد دیگری از غیر طبیعی بودن جنگهای عجیب و غیر قابل توضیح اخیر در یمن و کشیده شدن دامنه آنها به درون مرزهای عربستان سعودی، و آنچه که تحلیلگران بین المللی از آن به عنوان تبدیل شدن «یمن» به میدان نبرد غیر مستقیم ایران و عربستان یاد میکنند.

در هر رو این قصه سر دراز دارد، و شک ندارم که که در آینده نه چندان دوری باز مجبور خواهم شد به سراغ داستان یمن بیایم و جزئیات بیشتری را خدمتتان عرض کنم. از طرف دیگر، هرچقدر هم این تخیلات و توهمات احمدی نژاد و اطرافیانش عجیب باشند اما، عجیب تر و دلگیر کننده تر از آن بی خبری و بی توجهی خود مردم ایران و نیز بازیگران بین المللی به اهمیت این افکار مالیخولیائی و میزان جدی بودن خطر ناشی از آن است. وقتی امروز در بالاترین یک کاربر نقل قولهائی از احمدی نژاد در سفر اخیرش به اصفهان را نقل کرده بود که گفته است «سند داریم امریکا میخواهد جلوی ظهور امام زمان را بگیرد» (اینجا و اینجا را ببینید)، آنچه برای من از همه جالبتر و غم انگیز تر بود عکس العملهای کاربران به این نقل قول بود، عکس العملهائی که اغلب نشان از تازگی کامل و یا حتی «جالب» بودن این اظهارات برای آنان داشت، و از آن هم غم انگیز تر، هیچکس حتی دقیقه ای درنگ نکرده بود تا به این بیاندیشد که این فرد رئیس حکومت ایران است، و به همراه سرور روحانیش و همراهان نظامی و سرمایه دار خود تمام قدرتهای تسلیحاتی، سیاسی و اقتصادی این کشور بزرگ را در دست دارند، و بدون ذره ای تردید در حال استفاده از تمام آن امکانات برای رسیدن به همین هدفهای توهم آمیز خود هستند. هیچکس دقیقه ای درنگ نکرده بود تا به وسعت این مصیبت بیاندیشد، مصیبتی که دیر یا زود دامن هزاران بیگناه را خواهد گرفت، و آن روز فرقی ندارد مسئول آن خونها که خواهد بود، مسئولش من و شمائی خواهیم بود که چشممان را بستیم و ندیدیم حادثه را که سالها در کار تولد بود...

When Reality Strikes Back - Ahmadinejad's Misery in Isfahan


A recurrent slogan that Iranians have been chanting in their demonstrations since the recent rigged elections (aka the electoral coup) by Ahmadinejad is "liar liar, where is your 63%?" The slogan's reference is to the government's false claim that over 24 million or 63% of voters have actually voted for Ahmadinejad.

This photo captures the slogan in a most concrete way. This is the crowd gathered to listen to Ahmadinejad on his visit to Isfahan two days ago. According to the obviously false figures declared by the 'Ministry of Interior,' over one million people voted for Ahmadinejad in Isfahan alone. If you click and see the larger version of this photo, you can literally count the heads in the crowd, which consists of no more than one to two thousand people.


Photo credit: Mowj News

If you are not particularly keen on counting heads, or are not certain how to 'interpret' this photo, here's some help as a point of reference. Look and compare the above photo with the following one, which was taken during a visit by Khatami, one of the leaders of the Green Movement, in that same spot (Imam Square, Isfahan). This might give you a better sense of what people mean when they chant , "liar, liar, where is your 63%?"

Photo credit: Mehr News

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

نگاهی نزدیکتر به ساختار ذهنی کودتاگران (۲)، یا چرا معتقدم انتخاب شیوه مقاومت مسالمت آمیز در مقابل کودتا یک اشتباه استراتژیک بزرگ بوده است



اجازه بدهید اول جوابم را عرض کنم:‌به این دلیل بسیار ساده که طبیعت و ساختار ذهنی گروهی که از طریق کودتای مزبور کنترل قدرت دولتی را در دست گرفته اند ساختاری غیر «عادی» و فرا-اخلاقی است.

طبق معمول، حرف برای گفتن در این مورد بسیار است، اما برای حذر از اطناب اجازه بدهید سعی کنم با استفاده از یک نمونه کوچک حرفم را شروع کنم: مادران عزادار پارک لاله.

۱۴ مادری که پایه گذار حرکتی شدند که بعدها مشهور شد به «مادران میدان مایو - Las Madres de la Plaza de Mayo»، تظاهرات خودشان را در اعتراض به قتل و ناپدید شدن فرزندانشان در سال ۱۹۷۷ در میدان مایو در شهر بوئنوس آیرس، در مقابل قصر ریاست جمهوری آرژانتین شروع کردند. داستان این مادران با داستانهای بسیار غامض و دردناک سالها قتل و کشتار یک ملت توسط دولت خود در هم پیچیده است. سالهای درد و خونی که شاهد قتل و «گم شدن» بیشتر از سی هزار نفر زن، مرد و کودک آرژانتینی در چنگال بیرحم نظامیان دولتی بوده است، و مادرانی که با پایفشاری بر تظاهرات آرام و غیر خشونت آمیز خود در مقابل یک حکومت خونریز و قاتل موفق شدند تا بدل به سمبلی شوند برای مقاومت آرام و پیروزی عدم خشونت بر خشونت...

اگرچه سه نفر از چهارده نفری که این تظاهرات را شروع کرده بودند خود پس از مدتی به جرگهٔ «ناپدید شده ها» پیوستند، اما در تمام سالهای درازی که این مادران هر پنج شنبه در میدان مایو گرد آمدند و به دور قصر رئیس جمهور راه رفتند، حتی در روزهای دولت نظامی، همان روزهائی که ماموران دولت بی مهابا به قتل و شکنجه مخالفان خود میپرداختند، هیچ سربازی، هیچ پلیسی و هیچ ماموردولتی به خود این اجازه را نداد که بر روی این مادران داغدار دست بلند کند. و نهایتا هم قدرت عمیق پیغام اخلاقی و نمادین آن مادران تبدیل به نیروئی عظیم در پایان دادن به حکومت نظامیان در آرژانتین و نیز به پاسخگوئی کشاندن رژیم جانشین آنان گشت.

از سوی دیگر اما، شاید در خبرها خوانده باشید که چطور همین چند روز پیش ماموران جمهوری اسلامی مستقیما و در مقابل چشمان رهگذران به مادران داغدار پارک لاله یورش بردند. همچنین اینجا را هم ببینید، و نیز این خبر نیویورک تایمز را، که چند روز بعد از نوشتن این متن منتشر شده اما به علت ارتباط مستقیم اضافه میکنم: پاسداران به مادران داغدار پارک لاله حمله کردند و بیست و نه نفر آنان را دستگیر کردند! تفاوت میزان عدم پایبندی این رژیم به حدود اخلاقی حتی با رژیمی مثل حکومت نظامی آرژانتین هم بسیار چشمگیر است.

نتیجه ای که میخواهم از این حکایت بگیرم خیلی ساده و مستقیم است، و آن اینکه گروهی که اکنون با کودتا قدرت حکومتی در ایران را به دست گرفته اند، به دلیل اینکه معتقدند خدا، حق، و امام زمان نه تنها پشتیبان و نگهدار، بلکه راهنمای آنان نیز هست، از هیچگونه رفتاری که در جهت حفظ مکان اقتدار خود باشد رویگردان نخواهند بود. به عبارت دیگر، هیچ نوع خط قرمز عرفی و یا اخلاقی در ذهن آنان مرز غیر قابل عبور رفتاری را ترسیم نخواهد کرد، چرا که معتقدند حفظ اقتدار آنان تنها و صحیحترین وسیله برای اشاعه قدرت اسلام و مهیا کردن زمینه ظهور امام زمان است.

این باور عمیق و اعتقاد کامل که مهیا کردن زمینه ظهور و در نتیجه به واقعیت رساندن پیروزی نهائی «حق» بر «باطل» از طریق اجرای سیاستهای خاص دولتی ماموریت الهی آنان و کشور ایران میباشد، به نتیجه گیری خطرناک داشتن چک سفید امضای الهی برای هرگونه رفتاری که «لازم» باشد منجر میشود. البته به جنبه منطقی این تفکر ایرادی نمیتوان گرفت . مجسم کنید مثلا که اگر جیمز باند lisence to kill نداشت آیا هرگز ممکن بود به ماموریت های خود را عملی کند؟ بگذریم از اینکه در مورد اینها فرد و موضوعی که برای برآورده کردن خواستهایش این چک سفید امضا لازم بوده است نه یک زن پیر، بلکه خود خدای آسمانهاست، همان که ورا و برتر است از هر نوع مسائل بی ارزش بشری، از جمله مسائل اخلاقی و حقوق انسانها که به هر حال تنها در سطح و مکان جامعه خاکی و بشری است که معنی و کاربرد دارند، نه جائی که موضوع دفاع از حقوق الهی در میان باشد.

اگرچه این تعبیری که عرض شد، با همه توهم آمیز بودن، کاملا واقعی است و اهمیت کاربردی بالائی نیز دارد (مثلا اینجا را ببینید، که فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، محمد علی جعفری، میگوید حفظ نظام از ادای نماز واجب تر است)، اما باز به نظر میرسد از ذهن و زمینه تحلیلی بسیاری از سران قوم سبز دور مانده باشد --آن هم به دلایلی که برشمردنشان خود مقاله کاملی لازم خواهد داشت. از طرف دیگر، دقیقا به دلیل همین روند ذهنی و روانی کودتاگران است که امکان اینکه رفتار غیر خشونت آمیز بتواند با «تحت فشار اخلاقی قرار دادن» آنان را تا حد تسلیم و یا فروپاشی درونی تضعیف کند به عقیده من صفر است و یا بسیار نزدیک به صفر.

این واقعیت را نمیتوان نادیده یا بی اهمیت گرفت که حتی اگر رفتارهای «اخلاقی» و «قربانی شدن» های مسیح‌ گونهٔ جوانان جنبش سبز بتواند با ایجاد فشار روانی و اجتماعی و اخلاقی موجب ریزش بسیاری از نیروهای پیاده نظام آنها گردد، باز همان اقلیت ذوب شده ای که در رکاب جانان خود خواهند ماند، بخصوص از آنجا که سرمایه ها و امکانات و تسلیحات یک کشور بزرگ و ثروتمند را در اختیار دارند، قادر خواهند بود تا موجب تخریب و خونریزی فراوانی گردند، و نه تنها شکی نمیتوان داشت که آنها از تخریب یا خونریزی در جهت دفاع از عقاید خود ابائی نخواهند داشت، بلکه با توجه به برخی از گفتمان های روائی آنان، این محتمل است که به پیشباز چنان تخریب و خونریزی نیز بروند، کما اینکه رفتارهای حال حاضر آنان نیز کمابیش سر به چنان سوئی دارد.

در هر حال، این عقیده من است و برداشتی که من با توجه به جنبه های روانی ذهنیت کودتاگران دارم. و اگرچه در حال حاضر دلیل خوبی برای غلط بودن این برداشتم نمیبینم، اما در عین حال از صمیم قلب آرزو دارم که جائی از تحلیل و یا داده هائی که بر آن اساس به این برداشت رسیده ام کاملا اشتباه باشد. و از دوستانی که این سطور را میخوانند هم صمیمانه دعوت میکنم در صورتی که حرفهای من را اشتباه میبینند مرا نصیحت کنند تا اشتباهات خودم را متوجه شوم و تحلیل هایم را به واقعیت نزدیکتر کنم.



۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

تيرت ز منافقي نه پخته‌ست و نه خام، خورشيد تو قحبه است و ماهت نه تمام



«راشا تودی - Russia Today»، که به عنوان ماشین پروپاگاندای دولت روسیه مشهور است، اخیرا خودش را به خدمت جمهوری اسلامی هم فروخته است و درواقع تبدیل به ماشین پروپاگاندای انگلیسی زبان کودتاگران آخرالزمانی جمهوری اسلامی شده است.

همین امروز مثلا، یک گرجیه (البته درواقع ارمنیه) خوشگل بی حجاب بوتاکس اندود لب سیلیکونی به نام «گایان چیچکیان» را آورده بودند تا با جناب سفیر ایران در سازمان انرژی اتمی سازمان ملل، علی اصغر سلطانیه، مصاحبه ای بکند و به اطلاع جهانیان برساند که چه اشتباه بزرگی کرده اند غربی ها که این قطعنامه اخیر را صادر کرده اند.

آنقدر جالب است صحبتها و استدلالات این بشر که واقعا هیچ جائی برای تفسیر و تعبیر نمیگذارد. حرفهای سلطانیه را که گوش میکنم نمیدانم بخندم یا گریه کنم، اگرچه به نظرم گریه عکس العمل بسیار مناسب تری باشد. میگوید، «این قطعنامه یک اشتباه تاریخی بود»! و بعد اضافه میکند که البته ضرر اصلیش هم برای خود آژانس اتمی خواهد بود، چرا که این قطعنامه آژانس را به دو شقه کرده است، «چون بعضی ها به آن رای موافق دادند و بعضی مخالف»، که «این وضعیت برای آینده آژانس خطرناک است» ! المعنی لابد فی بطن شاعر، یا فی یک جائیش بالاخره.

اما شاهکارش آنجاست که از «وقت کشی» آژانس گله میکند. میگوید، «این قطعنامه بسیار ناامید کننده بو، چون برای ما زمان از همه چیز مهم تر است. ما نمیتوانیم تا ابد منتظر آنها بمانیم، آنها دارند از تاکتیک وقت کشی استفاده میکنند! ما به این سوخت نیاز داریم برای رآکتور، بیش از دویست بیمارستان و تعداد بسیار زیادی انسانهای مریض که در حال مبارزه با سرطان هستند منتظر این رادیو ایزوتوپ ها هستند، و بنا بر این اگر غربیها با ما همکاری نکنند ما با یک مصیبت انسانی جدی روبرو خواهیم بود.»

خانمها، آقایان، سئوال دیگری نبود؟

ضمنا، این مقاله جالب را هم توصیه میکنم، در مورد تاکتیکهای ایران در جریان چند سالهٔ اخیر معاملات اتمیش با غرب، از جمله روشهای مختلفی که برای وقت کشی به کار میبرند...



۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

البرادعی: به بن بست رسیده ایم؛ روسیه: این پروپاگاندای غرب است!



امروز البرادعی به سخنگوئی از جانب آژانس اتمی سازمان ملل رسما اعلام کرد که مذاکرات اتمی با ایران به بن بست رسیده است. از طرف دیگر، همین امروز، شبکه تلویزیونی «راشا تودی - Russia Today»، که بنگاه پروپاگاندای دولت روسیه شناخته میگردد (مثلا اینجا را ببینید) ، تحت تیتر «حیرت انگیز است که دنیا دروغهائی مثل آنچه در مورد عراق گفتند را در مورد ایران باور میکند» (اینجا را ببینید) اعلام میکند که مسائلی که در مورد اهداف اتمی ایران گفته میشود «پروپاگاندای غرب است»، و «احمدی نژاد فردی است با ذهنی باز که هیچ شباهتی با هیتلر ندارد»، و نهایتا، «تنها روسیه میتواند بین غرب پر سوء ظن و ایرانی که به دنبال حقوق خودش است واسطه بشود».

زیاد میتوان نوشت در مورد این بازی حیرت آور و مشمئز کنندهٔ روسیه، اما فقط کافی است مصاحبه ای که ذکر شد با نویسندهٔ کذائی «یورگن الزاسر - Juergen Elsasser» را ببینید --البته اگر بتوانید همه ده یازده دقیقه اش را ببینید و با عصبانیت ویدئو را خاموش نکنید...

فراموش نکنیم که زمانی که ماشین پروپاگاندای نئوکانها با تمام قوت مشغول کار و آماده کردن زمینه برای تجاوز به عراق بود البرادعی یکی از معدود افرادی بود که تقریبا یک تنه در مقابل آن ماشین عظیم ایستاد و دروغهایش را برشمرد، تا جائی که جرج بوش علنا به برکناری او اصرار داشت (مثلا اینجا را ببینید)، و باز فراموش نکنیم که همین البرادعی در مورد ایران هم به شدت و با صراحت جلوی ماشین پروپاگاندای نئوکان ها ایستاد، تا جائی که دولت بوش رسما اعلام کرد معتقد است البرادعی با ایران همدست است (برای نمونه این مقاله را ببینید).

دلیل اینکه اینها را به خاطرتان میآورم این است که متوجه باشیم روزی که البرادعی هم احساس کرده باشد ایران کاسه ای زیر نیم کاسه دارد، آن روز میتوان و باید اطمینان داشت که ایران کاسه ای زیر نیمکاسه دارد. نه اینکه ما به البرادعی به عنوان بارومتر احتیاج داریم، که خودمان به اندازه کافی این رژیم و تکیه مریض گونه آن به دروغ و فریب را از نزدیک تجربه کرده ایم، و اندیشه های مالیخولیائیش را هم بسیار بهتر از البرادعی و اوباما و سازمان ملل میشناسیم، و خوب خبر داریم که اگر روزی این رژیم واقعا دستش برسد، نه تنها اسرائیل را بلکه چیزی حدود دو سوم جمعیت زمین را به قصد پاکسازی و آماده سازی آن برای ورود امام زمانش از دنیا محو خواهد کرد.

خیر، ما به بارومتر البرادعی احتیاج نداریم، اما موضوع اینجاست که وقتی همان روزی که البرادعی مسئله را آنچنان وخیم دیده است که حاضر شده است اعلام دست کشیدن و به بن بست رسیدن کند، درست در همان روز ماشین پروپاگاندای روسیه اقدام به تولید چنین تصویر غیر واقعی از احمدی نژاد و جمهوری اسلامی و اهداف آنان کند و البرادعی را دروغگو و حرفهایش را پروپاگاندا بخواند، این مسئله بزرگی است که خبر مستقیم از زد و بندهای ناجور و ریشه داری بین جمهوری اسلامی و روسیه میدهد. و این وضعیت من را به هراس میاندازد که این حکایت تا کجا میتواند پیش برود، چرا که به نظر میرسد نه فقط رژیم مالیخولیائی تهران، بلکه حامی بزرگ آن روسیه نیز هیچ غم و پروای زندگی میلیونها هموطن ما را ندارند، و پای آن ایستاده اند که این داستان را تا نقطه پایانش پیش ببرند... و خدایان میدانند که پایان این داستان چه وحشتناک میتواند باشد.




جمهوری اسلامی مدال جایزه صلح نوبل شیرین عبادی را هم از او گرفت!


پس از پخش اخباری مبنی بر مجبور کردن شیرین عبادی به پرداخت مالیاتهای سنگین برای مبلغ جایزه نوبل صلحی که دریافت کرده بود، امروز بسیاری خبرگزاری ها از جمله روزنامه نیویورک تایمز از قول دولت نروژ خبر داده اند که دولت جمهوری اسلامی در حرکتی تازه و بی سابقه، خود مدال جایزه نوبل را هم همراه با اسناد و مدارک آن جایزه از صندوق ایمنی متعلق به شیرین عبادی مصادره کرده است!

به گفته دولت نروژ که مسئول جایزه های نوبل میباشد، چنین حرکتی در طول تاریخ بیسابقه است و پیش از این هیچ دولتی دست به چنین عملی نزده است. یک سخنگوی دولت نروژ اعلام کرده است که آن دولت با خود خانم عبادی نیز در طی چند روز گذشته در این مورد در تماس بوده است، و طبق این خبر دولت نروژ دیروز (چهارشنبه) نماینده دولت ایران در نروژ را نیز برای توضیحات در این باره احضار کرده است.

نیویورک تایمز همچنین اضافه میکند که با سفارت ایران در نروژ تماس گرفته است اما مسئولان سفارت از هرگونه اظهار نظر در این مورد خودداری کرده اند.

شاید بی ربط نباشد که بدانیم، به حکم مستقیم آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۷ دولت آلمان نازی نیز اعلام کرد که دریافت جایزه نوبل توسط شهروندان آلمانی غیر قانونی میباشد، و به دلیل همان حکم هیتلر چند دانشمند و متفکر نازی به زندان رفتند و یا تحت فشار دولتی مجبور به رد جایزه نوبل گردیدند [برای جزئیات بیشتر میتوانید اینجا را ببینید].


۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

ملت بدجور دارن میان، بیچاره ایم بیچاره ایم . . .


کلیپ رپ و نوحه تقدیم به رهبر معظم و شرکاء . . .







۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

چرا از زمین بازی خارج میشوم و به تماشاگران جنبش سبز میپیوندم



یک هفته ای که مدیران سایت بالاترین تصمیم گرفتند مرا به جرم فرستادن دو لینک با تیترهای کمابیش یکسان (اگرچه محتوا و پیام کمابیش متفاوتی داشتند و از سایت های مختلفی هم فرستاده شده بودند) از دسترسی به سایت خود محروم کنند فرصت خوبی بود برای من که کمی از شور و شتاب جنبشِ در حال جریان فاصله بگیرم و بتوانم نگاهی هم به تابلوی بزرگتری که توسط قلمهای سبز ایرانیان مشغول به وجود آمدن است بیاندازم.

میدانم شاید برخی از دوستان از این حرف من برنجند، اما حقیقت آن است که آنچه در طی این ایست و تماشای اجباری به چشمم آمد مقدار زیادی از شور و هیجانم را کاست، تا جائی که به این نتیجه رسیدم که اگرچه نه میخواهم و نه میتوانم خودم را از این جنبش مردمی جدا کنم، اما بایستی این واقعیت را هم متوجه شوم که این جنبش و اهداف و آمال آن به دلیل طرز تفکر و منطق فرهنگی غالب بر بدنه اصلی شرکت کنندگانش، تنها گام کوچکی فرا تر از جمهوری اسلامی را هدف گرفته است، گامی که نهایتا افرادی مثل من را از محدودهٔ خود خارج و چه بسا در تضاد با خطوط قرمز خود تشخیص خواهد داد.

یادم است پس از انقلاب ۵۷ تا مدتها افرادی را میدیدم که با هزاران امید و آرزو زندگیهای خود را رها کرده بودند و به ایران آمده بودند، با این شوق که مردم ایران انقلاب کرده اند و از این به بعد میتوان آنجا زیست و باید برگشت و میتوان ماند و به آنان خدمت کرد. اما طولی نکشید که این افراد عملا «تار و مار» شدند، و به دلایل مختلف یا اعدام شدند، یا به قتل رسیدند، یا زندان رفتند، یا به گوشه های جامعه رانده شدند و زندگی مملو از سرخوردگی و افسردگی در پیش گرفتند، و یا اگر توانستند به همان کشورهای خارجی که از سیاهی های دوران شاه پناه برده بودند برگشتند و دوباره زندگی را از اول شروع کردند.

باز یادم میآید که آن روزها به این آدمها که میرسیدم با خودم فکر میکردم خوب کسی که اینقدر رومانتیک بوده که به همین سادگی رویای عوض شدن ایران تا این حد را باور و جدی گرفته باشد به هر حال هیچکس را نمیتواند سرزنش کند برای این سرخوردگی الا خودش را. برایم روشن بود که من اگر جای آنها بودم هیچوقت به این سادگی رویا زده نمیشدم و فریب آرزوهای خودم را نمیخوردم.

اما آنچه در یک هفته گذشته فرصتی شد تا توجه کنم این بود که خودم این اواخر داشتم دقیقا در همان تله ای میافتادم که آن آدمهائی که عرض کردم افتاده بودند. بی آنکه قصد هیچ توهینی باشد به هیچیک از هموطنان، میخواهم این توصیه را به دیگران امثال خودم هم بکنم که شاید بسیار مفید تر و منطقی تر باشد که ما به صف تماشاچیان بپیوندیم و از پیشرفتها و پیروزی های هموطنان آزادی طلب و دموکراسی جوی خود در ایران لذت ببریم و حمایت و تشویقشان کنیم، اما به جای اینکه خودمان مستقیما وارد این میدان شویم از طریق تشویق و پایکوبی و پشتیبانی از دوستان بازی کن مان به آنها کمک کنیم.

حقیقت این است که حتی اندکی توجه نزدیک به جزئیات و واقعیات رفتارها و اندیشه هائی که در سطح‌ جامعه ایران (چه جامعه حقیقی، و چه حتی جامعه گلچین شده مجازی که بالاترین نمونه ای از آن باشد) بیانگر خواسته های جمعی مردم و تجسم آنها از سیستم سیاسی/اجتماعی ایده آلی است که میخواهند جایگزین سیستم کنونی شود، به سرعت این را روشن میکند که فاصله بین سیستم دلخواه بدنه جامعه و جمهوری اسلامی بسیار کمتر است تا فاصله بین آن سیستم و اندیشه و افکار من و امثال من.

به عبارت دیگر، این امکان بسیار زیاد است که اگر جنبش سبز همین امروز پیروز شود و ایرانیان قادر شوند تا سیستم سیاسی دیگری را جانشین گردانند، و اگر فردای آن روز پیروزی من تصمیم بگیرم تا زندگی خود را رها کنم و برای خدمت به ایرانیان به ایران بازگردم، ماه عسل عشق و خدمت در کوتاه مدتی به پایان خواهد رسید، و به سرعت هم برای سیستم جدید و هم برای من و امثال من واضح خواهد شد که افکار و خواستها و روشهای ما برای آن سیستم قابل قبول و هضم نیست، و چه بسا موجب احساس خطر و عدم تعادل آن نیز به حساب بیائیم، که خواه ناخواه دوره تازه ای از حذف و کنار زدن ها را کلید خواهد زد، با این تفاوت که اینبار من و امثال من همان قربانیانی خواهیم بود که سی سال پیش از ساده لوحی آنان تعجب کرده بودیم.

در پایان، و با توجه به اینهائی که عرض شد، به نظرم یک تشکر از بالاترین و مدیرانش هم بی مناسبت نباشد که با برخوردهای خودشان، و نیز با دادن توفیق اجباری یک هفته سکوت و تفکر در تنهائی، این امکان را برای من به وجود آوردند تا فاصله ای بگیرم از رودخانه خروشان سبزمان و تجدید نظری بکنم در شکل و طبیعت درگیری و شراکتم در آن.


۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

نگاهی نزدیکتر به ساختار ذهنی کودتاگران -۱


درست نمیفهمم چرا، اما به وضوح میبینم که جنبه بسیار مهمی از واقعیت جریانی که الان تحت عنوان احمدی نژاد و کودتای سپاه در ایران در حال اتفاق افتادن است از اذهان و قلمها بسیار دور افتاده است. طبیعتا هر جریانی با ابعاد وسیع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مشابه با این کودتا جنبه های بسیاری دارد و خواه ناخواه توجه به تمام آن ابعاد امکان پذیر نیست، اما در هر حال وقتی یکی از این ابعاد نقشی حیاتی در شکل دهی و سازمان بندی آن داشته باشد میتوان توقع داشت که آن بعد مورد توجه خاص قرار گیرد.

تا کنون در متن های مختلفی سعی کرده ام که توجه دیگران را به اهمیت دیدگاههای آخرالزمانی در تعیین جهت و رفتار جریانی که احمدی نژاد صورت آن شده است جلب کنم، اما هنوز چنین اهمیتی مورد توجه گسترده قرار نگرفته است. شاید یکی از دلایل آن این باشد که برای افرادی که به واقعیات دنیای سیاست عادت کرده اند جدی گرفتن این ابعاد و باور کردن اینکه اینگونه افکار ممکن است حقیقتا موتور محرک جریان احمدی نژاد و یارانش باشد سخت باشد، و از سوی دیگر بخصوص در میان ایرانیان مسلمان از آنجا که بسیاری از افکار و تعابیر آخر الزمانی این گروه با برخی عقاید مذهبی آنان همخوانی دارد، توجه به وخامت مساله ممکن کمی مشکل باشد. در هر روی، تنها کاری که از من و دیگرانی مشابه من ساخته است همین است که به اعلام خطر در این مورد ادامه دهیم، تا شاید روزی پیش از آنکه کار از کار گذشته باشد به گوشی برسد و توجهی را به اضطراری بودن وضعیت جلب کند.

شخصا سعی خواهم کرد از این به بعد کمی منسجم تر به جزئیات دیدگاههای آخرالزمانی گروه کودتاگران بپردازم، و طی یک سری بحثها با بررسی آنچه که میتوان از کتابها و گفتگوها و تفکرات این گروه یافت سعی کنم تا پاسخی به این سئوال بیابم که آیا حقیقتا آنچه که کودتای اخیر و حرکتهای خشن پیرو آن را تبلور بخشیده است علایق و اهداف اقتصادی یک گروه کوچک نظامی-سیاسی است، یا میتوان ایده های آخرالزمانی و باورهای خرافی مشابه آن را در مرکز واقعی ثقل این تفکر تشخیص داد. طبیعی است که در صورت دوم میزان خطر این جریان را بایستی به مراتب بزرگتر از صورت اول دانست، چرا که در آنصورت نه سود و انتفاع فردی و گروهی، بلکه یک سیستم تفکر وهم آمیز و غیر عقلانی هدایت کننده رفتارهای این گروه خواهد بود و بنا بر این امکان انجام حرکات غیر عقلانی و غیر منطقی بسیار بیشتر.

اما برای ادامه این بحثها شاید بد نباشد از مقاله بسیار مربوط و مفیدی شروع کنیم به قلم آقای عليرضا قراباغي، که چندی پیش (پنج شنبه، 8 مرداد 1388 - شماره 2013) در روزنامه اعتماد چاپ شده بود. اجازه بدهید با هم بخشی این مقاله را بخوانیم، و من سپس صحبتهایم را در پستهای آینده ادامه خواهم داد. همانطور که ملاحظه میکنید این مقاله به معرفی دو کتاب مهم به نمایندگی از تفکر صاحب الزمانی که احمدی نژاد، خامنه ای و سید حسن نصرالله را قهرمانان خود میشناسد میپردازد...

طبیعی است که از هرگونه اظهار نظر، تصحیح، تاکید، و یا نصیحت شما دوستان در این مسیر صمیمانه متشکر خواهم بود.



معرفي دو کتاب

در سال 1385 و با روي کار آمدن احمدي نژاد دو کتاب تقريباً به صورت همزمان در ايران و لبنان به فارسي و عربي منتشر شد که مي تواند معرف فعاليت هاي گسترده يک جريان در سال هاي اخير باشد و برخي از برنامه ها و اهداف آنان را نشان دهد.

کتاب اول با عنوان «دهه ظهور» (نام کامل؛ دهه 80، دهه ظهور، ان شاءالله) توسط دکتر سيدحسين سجادي نوشته شده و ناشر آن انتشارات هاتف در مشهد است. اين کتاب از وزارت ارشاد دولت احمدي نژاد مجوز گرفته است. گرچه نويسنده کتاب هم نام استاد حسابداري دانشگاه شهيد چمران اهواز است، اما شخصيت ديگري دارد و گويا کتاب «توفان کربلا؛ نوحه سينه زني و زنجيرزني» را نيز در سال 84 گردآوري کرده است.

کتاب دوم با عنوان «احمدي نژاد و انقلاب جهاني پيش رو» (عنوان عربي؛ احمدي نجاد و الثوره العالميه المقبله) توسط دکتر «شادي فقيه» نوشته شده و در سال 2006 در بيروت توسط دارالعلم منتشر شده است. شادي فقيه مدير آن انتشارات است و کتاب هايي در رابطه با ايران و تشيع براي حزب الله و شيعيان جنوب لبنان چاپ مي کند.

هر دو کتاب خط واحدي را دنبال مي کنند و قصد دارند اين موضوع را جا بيندازند که احمدي نژاد فرمانده سپاه صاحب الزمان است و به زودي حضرت ظهور خواهند کرد زيرا از 40 مورد نشانه هاي ظهور تنها سه نشانه باقي مانده است. (ص 91 کتاب فارسي) البته کتاب دهه ظهور از آنجا که در ايران چاپ شده، گويا ملاحظاتي را در نظر گرفته است و صراحت کلام و پيام آن مانند کتاب عربي نيست.خط مطرح شده در اين کتاب ها را نمي توان نظريه شخصي دو نويسنده دانست زيرا در آنها به صحبت هاي آقاي توکل، بهلول عارف، سخنراني آقاي پناهيان در سال 80 در مشهد و نظرات کارشناسي مطرح شده در سمينار امام زمان در سال 79 به ويژه نظرات آقاي جان نثاري دبير آن سمينار (ص 92 کتاب فارسي) اشاره مي شود و حتي تلاش مي شود با ذکر گفته هايي که در نشريات حزب موتلفه اسلامي هم آمده است، نظر مطرح شده به آيت الله بهجت فقيه معظم (ص 136) و نيز فقيه بزرگوار زنجاني (ص 129) نسبت داده شود. همچنين در مقطع انتخابات اخير سايت هاي مختلف حامي احمدي نژاد از کتاب عربي ياد شده به عنوان يکي از دستاوردهاي بزرگ دولت نهم در عرصه جهاني ياد کردند. گزيده يي از هر دو کتاب در اينجا بيان مي شود.

دهه ظهور

نويسنده علائم ظهور را بيان مي کند و چند شخصيت را شبيه سازي مي کند؛ سفياني (که دو نفر هستند و اولي صدام بوده و دومي به زودي در سوريه کودتا خواهد کرد)، يماني (که در اين مورد هم از دو نفر نام مي برد؛ امام خميني و بن لادن)، نفس زکيه (آيت الله حکيم)، خراساني (آيت الله خامنه يي)، سيد حسني، شعيب بن صالح.سيدحسني تنها در کتاب فارسي وجود دارد و او آقاي خاتمي است (ص 55) که قبل از شعيب بن صالح به قدرت مي رسد ولي در زمان او «آشوب مي شود، مثل آشوب هاي تهران در سال 78 و اذيت و آزارها مي بيند». (ص 87) او خودش مظلوم است و شخصيتي مثبت است.اما قهرمان اصلي کتاب، شعيب بن صالح است. «اين شخص فرمانده يا رئيس نيروهاي ايراني با مشخصاتي که شبيه احمدي نژاد رئيس جمهور ايران سبزه با ريش کم و از اهالي ري يا اطراف تهران و در احاديث ديگر گفته شده که او متوسط القامه است.» (ص45)

کتاب در مورد وقايعي که روي خواهد داد به صورتي آشفته اظهارنظر مي کند. اما اگر اين وقايع را با استفاده از خلاصه آخر کتاب (صفحات 129 تا 137) مرحله بندي کنيم، مي توان تصوير زير را ارائه کرد.

1- ابرقدرت شرق در برابر نهضت اسلامي شکست مي خورد و فرومي پاشد.

2- انتفاضه، دولت غاصب يهود را شکست مي دهد.

«و اين يعني برخورد تمدن ها در واقع و در خارج هرچند از نظر فکري و تئوريک يا در سياست خارجي و رسمي، ما مدافع نظريه گفت وگوي تمدن ها باشيم نه برخورد آنها.» (ص 19)

«به خدا سوگند که دشمن را سر مي برند و به خاک و خون مي کشند آنچنان که حتي يک يهودي در فلسطين باقي نماند.» (ص 21)

3- يکي از سران نظامي در سوريه که همان سفياني دوم است با حمايت امريکا کودتا مي کند و لبنان و اردن و... را مي گيرد و طرح خاورميانه بزرگ امريکا را به تحقق درمي آورد و اين اقدامات نهايتاً به سود تشيع تمام مي شود.

«بوش پسر و نئومحافظه کار در پي طرح خاورميانه بزرگ پس از افغانستان به عراق حمله کرده و صدام را کنار زد. اگر در جنگ ايران و عراق با رياست صدام ايران پيروز مي شد و دولتي در آن تشکيل مي داد، مسلماً دولتي بود با مشخصات دولتي که اينک و با راي مردم در عراق تشکيل شده است. دولتي که اکثريت در آن در دست شيعه است و نيروهاي شيعي عراق. گويا ايران و انقلاب در جنگ تحميلي ميان ايران و عراق پيروز شده. به شهادت و تاييد روزنامه هاي غربي چون نيويورک تايمز، امريکا به افغانستان حمله کرد و طالبان را ساقط کرد وليکن گويا باز در اين کشور هم ايران و انقلاب اسلامي اين کشور پيروز شده است. چون پيش از اين دولت افغانستان دست نيروهاي طالبان و القاعده بود که با افکار سني و وهابي سخت ضدشيعي بودند... تا اينکه خود امريکا به افغانستان حمله کرد و قدرت طالبان و القاعده را نابود کرد. و در اين کشور با اکثريت سني يک دولت ملي و به دور از تعصبات کور و ضدشيعي ايجاد کرد؛ آنچه ايران در صورت امکان خود خواستار ايجاد آن در افغانستان بود. گويا ايران اسلامي و انقلاب اسلامي آن در افغانستان و عراق هر دو پيروز شده و دشمنان خود را در اين دو کشور سرکوب و نابود کرده است.» (صص 17 و 18)

4- ملک عبدالله در عربستان توسط القاعده ترور مي شود.

«به قول رئيس اطلاعات عربستان، طبق يک نظرسنجي 95 درصد تحصيلکرده هاي عربستان بن لادن را تحسين و تمجيد مي کنند و مي گويند زنده باد بن لادن. اين يعني 95 درصد تحصيلکرده ها و مثلاً 90 درصد مردم عربستان روحيات اسلامي و انقلابي دارند. و به محض اينکه جرقه يي به اين خرمن هيزم بخورد آتش يک نهضت و انقلاب شعله ور مي شود و عربستان و مردم آن يک نمونه اند از کشورهاي اسلامي و عربي و ساير کشورهاي منطقه چون لبنان، مصر، الجزاير، پاکستان، عراق و مانند آن خلاصه همه اين طورند». (ص 89)

5- جنگ منطقه يي ميان اعراب و ايران روي مي دهد. آقاي خامنه يي در اين جنگ، شکست هايي را متحمل مي شود.

6- امام زمان ظهور مي کند و وارد جنگ ايران و سفياني مي شود. احمدي نژاد فرمانده نيروهاي ايراني است و خاتمي امام زمان را معرفي مي کند.

7-گروهي با ظاهري فوق العاده اسلامي و انقلابي اما در واقع تندرو و متعصب در مقابل حضرت مي ايستند و تصفيه يي خونين مي شوند که همان ياران خاتمي هستند.

بنا به يک حديث «عده کمي از اصحاب او غياران سيدحسني يعني خاتميف ايمان نمي آورند تا وقتي که حضرت دستور مي دهد ايشان را گردن بزنند. حال ايشان شبيه خوارج نهروان است. طبق احاديث ديگر اين گروه حدود 40 هزار نفر هستند که بالاخره تصفيه خونين مي شوند.» (صص 104 و 105)

«سيزده شهر و گروه هستند که محاربه و مبارزه مي کنند با قائم (عج) و حضرت هم با ايشان مقابله مي کند... غو يکي از آنهاف مردم ري (يا تهران بزرگ) غهستندف ... اما تهران مرکز ايران و انقلاب اسلامي و مدينه امام زمان و ام القراي کشورهاي اسلامي غاستف. اين نوع برخورد با آن جنگ و مبارزه آن در برابر مهدي (عج) جاي شگفتي بسيار است به هر صورت در مورد تهران اين برخورد و مقابله بايد به واسطه دو گروه عمده و نيرومند باشد.

1- مفسدان، منحرفان، فريفته هاي برنامه هاي فساد، فحشا و جرم و جنايت غربي و ليبرالي آن 2- گروه هاي به ظاهر بسيار مومن و انقلابي اما در واقع بسيار تندرو و کج انديش يا متعصب که از سپاه و نيروي خراساني جدا شده و مقابل قائم (عج) مي ايستند و بالاخره تصفيه خونين مي شوند. بايد گفت اين گروه متعصب و متحجر عمدتاً از تهرانند به ضميمه قم.» (صص 125 - 124)

8- با غرب هم جنگ مي شود اما جنگ با غرب نه با امريکا و اروپا بلکه با ارتش ترکيه است.

«طبق احاديث و روايات، امام زمان(ع) پس از اين در جنگ هاي منطقه يي ديگر و ابتدا در مقابل ارتش ترکيه به عنوان پايگاه ناتو نيرومند ترين ارتش ناتو از نظر عًده و عïده يا نفرات و تجهيزات پيروز مي شود تا به پيروزي نهايي مي رسد. چرا که ترکيه گرچه ارتشي نيرومند و مجهز دارد، توده مردم آن مسلمانند و طرفدار اسلام. بنابراين، اين ارتش همانند ببري کاغذي و توخالي است که در برابر اسلام به زودي و با چند ضربه در هم مي شکند و از هم مي پاشد.» (ص 88)

9- با غرب صلح مي شود و غرب که روند جهاني شدن را طي کرده است، بدون جنگ و خونريزي يکباره مسلمان مي شود.

«پس از نبرد سخت، امريکا و جهان غرب يا ناتو با حضرت پيمان صلحي منعقد مي کنند شبيه صلح حديبيه و پس از حدود دو سال اين پيمان را خود نقض مي کنند، چون غرب خود را از درون در حال تلاشي و فروپاشي مي بيند... بالاخره زودتر درهم شکسته و متلاشي مي شوند و اسلام، جهان غرب، عالم مسيحيت و جهان عصر ما را فرامي گيرد. و جهاني شدن يا جهاني سازي با همه سازوکارهاي خود در خدمت نهضت جهاني مهدي (عج) اسلام و مسلمانان قرار مي گيرد، در خدمت آنچه تا به حال از آن ياد مي کردند به عنوان حکومت جهاني و واحد اسلام و مهدي (عج). همچنان که پيشتر طرح خاورميانه بزرگ در خدمت نهضت و انقلاب اسلامي درآمد و خاورميانه بزرگ اسلامي و مهدوي سر برآورد.»(صص 94 - 93)

احمدي نژاد و انقلاب جهاني پيش رو

از همان سطر نخست در اولين صفحه مقدمه کتاب عربي، صحبت از احمدي نژاد است و شعارهاي او در فقرزدايي، توزيع درآمد نفت و مبارزه با فساد مورد تعريف و تمجيد قرار مي گيرد. (ص 5) در دومين صفحه مقدمه در مقايسه با بوش گفته مي شود احمدي نژاد به علماي ديني و روحانيوني همچون مصباح يزدي و جوادي آملي اعتماد دارد و در مسائل سياسي از آنها راهنمايي مي گيرد. (ص6) چند خط بعد گفته مي شود احمدي نژاد مراقب اين موضوع هست که خاتمي باعث انحطاط اخلاقي نيروهاي اجتماعي ايران مي شود. در اين کتاب که اندکي دورتر از ايران به چاپ رسيده است، ديگر از سيدحسني و خاتمي مظلوم خبري نيست.فصل اول به احوال شخصي احمدي نژاد و دين و سياست او اختصاص دارد. از تعريف و تمجيدها که بگذريم نکته هاي زير در اين فصل خواندني است؛

-محمد خاتمي رئيس جمهور وقت، مانع حضور او در جلسات هيات وزيران شد، در حالي که او شهردار تهران بود.

-برخي از علل پيروزي احمدي نژاد بر هاشمي رفسنجاني را چنين برمي شمارد؛ رفسنجاني از منافع ثروتمندان در برابر فقرا دفاع مي کرد، احمدي نژاد جوان بود و مسائل جوانان را درک مي کرد، سپاه پاسداران و بسيج و رهبري از او دفاع مي کردند، احمدي نژاد از فناوري هسته يي دفاع مي کرد، حوزه علميه قم و علماي ديني پشتيبان او بودند. (صص 16 - 15)

-کل دارايي احمدي نژاد يک خودرو پژو 504 مدل 1977 است و يک خانه کوچک قديمي که 40 سال پيش در يکي از فقيرنشين ترين محلات تهران ساخته شده و آن را از پدر خود به ارث برده است و درآمد او بيش از 250 دلار نيست که آن هم از تدريس در دانشگاه به دست مي آيد. (ص 19) فصل دوم با عنوان ايران و انقلاب جهاني آينده، به تشريح علائم ظهور مي پردازد و مي گويد احمدي نژاد فرمانده نيروهاي امام مهدي (عج)، و آقاي خامنه يي پرچمدار آن امام است. (ص 58) علائم ظهور بسيار شبيه همان کتاب دهه ظهور است که به فارسي نوشته شده است. البته در اينجا نقش همکاري حزب الله لبنان پررنگ تر مي شود (صص 62 و 66)، و سيدحسن نصرالله هم مطرح مي شود. (ص 65) اما خراساني همچنان آقاي خامنه يي است (ص 73)، و شعيب بن صالح احمدي نژاد است که ملقب به مرد صالح و مردم يار (معادل شعبي و مردمي) است. (صص 76 - 75)

نيروي نظامي صاحب الزمان سپاه پاسداران، ارتش ايران، نيروهاي امنيتي ايران، بسيج مستضعفان، حزب الله و سپاه مهدي هستند (صص 82 - 81) و مراکز فکري آن نيز دانشگاه امام صادق (ع) و دانشگاه امام حسين (ع) در تهران است. (ص85) در کتاب عربي مطالب بسياري در ارتباط با مسائل نظامي نوشته شده است، به ويژه صفحات 121 تا 131 به احمدي نژاد اختصاص دارد و ضمن تفکيک انرژي صلح آميز هسته يي و مصارف نظامي بر اين نکته تاکيد مي کند اما موضوع کتمان آن تا ظهور امام مهدي (عج) ادامه خواهد يافت. (ص 131)

آيت الله بهجت به عنوان رهبر معنوي سپاه معرفي مي شود و در اين معرفي بيشتر نقل قول ها از مصباح يزدي است. (صص 157 - 154 و 165 - 164) پيغام آيت الله بهجت به امام خميني در مورد قرباني کردن دو گوسفند و سه گوسفند در روزهاي انقلاب يکي از مواردي است که در معرفي شخصيت آيت الله بهجت ذکر شده است. (صص 164 - 163) تشابه اين نوشته ها با انتشارات موتلفه در ايران بسيار است. پس از اين معرفي ها نهايتاً ذکر مي شود که سپاه در موضوع انتخابات از ايشان استفتا کرده است که در يکي از پاسخ ها گفته اند؛ «کساني حق انتخاب شدن را دارند که... غصفاتي ذکرشده که آنها را داشته باشندف اگر فاقد بعض صفات باشند، اهل ايمان نيستند و راي دادن براي فاقدها بي اثر است، بلکه جايز هم نيست غدر متن عربي گفته شده انتخاب آنها، انتخابي باطل و بلااثر خواهد بود. يعني اگر راي هم بياورند، انتخاب نخواهند شد و اثري نخواهد داشت.ف ... کساني هم که واجد خصوصيات مذکوره باشند - که جايز باشد راي دادن و گرفتن درباره آنها - واجب مي شود با توانايي اگر بدانند يا احتمال بدهند که فاقد بعض آنها راي خواهد گرفت غدر متن عربي گفته شده هرگاه احتمال داشته باشد برخي از کانديداهاي فاقد اين صفات راي کافي بياورند، انتخاب کساني که داراي صفات موردنظر باشند در حد قدرت و استطاعت واجب است. يعني در حد قدرت و استطاعت و نه فقط با يک رايي که مي دهيمف. ملاحظه نماييد دول کفر را چگونه انتخاب مي نمايند و انتخاب مي شوند ... و مخالفت نماييد با چگونگي کارهاي آنها و چگونگي وسايل و اسباب و مسببات آنها که مطابقت با هيچ دين اصل دار و هيچ قانون عقل پسند ندارند.»

و سرانجام در پايان کتاب در مبحثي با عنوان «رهبر فکري سپاه»، به معرفي مصباح مي پردازد (صفحات 204 تا 208) و او را يکي از مهم ترين ارکان انقلاب اسلامي ايران و نظريه پرداز انقلاب مي خواند و مي گويد احمدي نژاد در محضر امثال شيخ مصباح طلبگي کرده است و مصباح براي او علائم ظهور امام مهدي و نزديک بودن آن را بيان کرده است و در زمان انتخابات گفته است امام مهدي، احمدي نژاد را براي رياست انتخاب کرده است. (ص 204) سپس از سوابق علمي و فعاليت هاي انقلابي آقاي مصباح در مبارزه با رژيم شاه مي نويسد و از تلاش هاي بعدي او در اداره مدرسه حقاني، موسسه در راه حق، نشريه انتقام، نشريه بعثت، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، موسسه باقرالعلوم و ديگر فعاليت ها ياد مي کند. (ص 205)