۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

نامه ای از زینب خواهر حسین به میرحسین شوهر زهرا


فرزند گرانقدر، میر حسین موسوی،

با درود و شکر از اینکه با قیام خود در دو ساله گذشته و با مایه گذاشتن از شرف و همت انسانی خود و همراهان خود آبروی رفتهٔ خاندان محمد و علی را در این سیلاب تاریخی از تخریب بیش از پیش نگه داشته اید، امروز شنیدم که به همراهان و دوستان خودتان سفارش کرده اید تا «زینبی عمل کنند»، یا به عبارت دیگر این بندهٔ کوچک خدا را سرمشق کار و رفتار خود قرار دهند.

از آنجا که رفتار و مرام شما آنچنان نوری در دل تاریکی تاریخ کشورتان برپا کرده که از دوردستهای تاریخ قابل روئیت شده اید، و از آنجا که برای همت و شجاعت شما و همراهان شما ارزش و عزت خاصی قائل هستیم، این نامه را میفرستم تا همراه تشکر از عنایت خالصانه شما به بنده و خویشانم در خاندان محمد، از شما تقاضا کنم که به یک واقعیت مهم و اساسی بیش از پیش توجه فرمائید، و آن اینکه من و پدر و برادرانم هزار و چهارصد سال پیش از شما زیستیم و از دار فانی رفتیم.

فرزند وارسته ما، میرحسین! چه ما و عزیزانی مانند خود شما بخواهیم و چه نخواهیم، حقیقت آن است که هرچند ما و همراهانمان انسانهای وارسته و آزاد اندیشی بوده ایم، اما از دریای عظیم تجربیات و دانشی که بنی بشر در این هزار و چهارصد سال پس از ما کسب کرده است بی بهره و بی اطلاع بودیم، و حاصل آن که اندیشه و افکارمان ابعاد و حدودی بس محدود تر از عزیزانی مانند خودت و بزرگ مردمانی که در زمان تو میزیند دارد.

فرزند خوب ما، میرحسین عزیز! وقت ضیق است و سخن بسیار. تو خود خوب میدانی که گرچه ما به ظاهر مرده ایم، اما روح ما در میان خلائق شما سرگردان است و گرچه که صد البته از عنایات و الطاف خالصانه شما به خود شادیم و مشعوف، اما به جهت اینکه هنوز نتوانسته اید در دل و جان خود با ما وداع بگوئید این روح سرگردان ما توان این نیافته که راه خود برود وبه حضورحضرت حق بپیوندد، و ما بی صبرانه در انتظار آن روزی هستیم که رها گردیم تا به سرمنزل خود برسیم. پس ای عزیز کلام اینگونه کوتاه کنم که اگر شادی و رضا و آزادی حقیقی ما میخواهی دو نکته را به خاطر بسپار و هرگز از یاد مبر: اول آنکه آنچه که باید در منظر دلت گوی سبقت از خشنودی و رضای مرده ها ببرد خشنودی و رضای زنده هاست، و دیگر آنکه اگر کسی باید از کسی چیزی یاد بگیرد این مائیم که بایستی شما را سرمشق خود کنیم، چرا که شما هزار و چهارصد سال بیشتر از ما درس و تجربه علم و اجتماع و تاریخ و سیاست و اندیشه در توشه دارید.

پس اکنون برو فرزند خوب ما، برو و به خلایق و همراهانت هم سلام و درود ما را برسان و بگو که چشمان ما در انتظار قدم بزرگ آنهاست که نه تنها خودشان را از جنگل تاریکی ها بیرون بکشند، بلکه روح ما را هم از قرنها سرگردانی نجات بدهند تا سر به دامن ابدیت بگذاریم و آسایشی بیابیم.

11 نظرات:

Anonymous گفت...

درود به کلامت

Anonymous گفت...

بسیار بی شرمانه و سخیف نوشته ای و به این ترتیب ماهیت پلیدت را آشکار ساخته ای. توی بی وجود که قاعدتا خارج از کشور به عیشت مشغولی به چه حقی به شخصیتی که در مقابل رژیم بی دین و دین پناه حاکم بر ایران مانند کوه ایستاده جسارت می کنی؟ خودت برای مبارزه با این رژیم که آبروی خودش را برده و هر خردمندی می داند که بنام علی ع و به کام معاویه عمل می کند، چه کرده ای؟ اگر وجدان داری کارنامه ی خودت را نقد کن و بر شرفی که نداری تف بینداز و تأسف بخور. نه بر ما که با همه ی فشارهای سیاسی و با وجود تمام تهدیدها به اسلاممان عشق می ورزیم و مانند بیخردان هر ابن سعد و عمربن خطاب و یزید و معاویه ای را مصداق اسلام عزیز نمی دانیم. بی خردی امثال تو باعث تحکیم پایه های رژیم منفور حاکم بر ایران و تضعیف جبهه ی مسلمانان مخالف با رژیم ستمگر ایران می شود.

Anonymous گفت...

برايت متاسفم

Anonymous گفت...

بسیار زیبا و خواندنی بود. با سپاس

Anonymous گفت...

بسیار زیبا نوشته ای . اما آن ابله سبزالهی که هیچ فرقی با برادر پیشین خودت حزب الهی ندارد و فقط از اسب قدرت افتاده و نوشته را بی شرمانه خواند از این زینب هم بی مغز تر و نادان تر است. هر خری هم که می بود کافی بود کمی به نوشته شما فکر می کرد و بعد زرزر می کرد. دمت گرم.

Anonymous گفت...

خيلي مطلب بي ربط و چرتي بود

Dalghak.Irani گفت...

خیلی خوشگل وهمدلانه نوشته ای. دست مریزاد. ناشناس کامنت دهندۀ اول اگر درواقعیت هم جزوطرفداران مهندس موسوی واصلاح طلبان باشد. متأسف خواهم بود نه بخاطر ادبیات واین قبیل بدیهیات بلکه به این دلیل بدیهی که چه تخریبی کرده اند روشنفکران مذهبی افکار ایرانیان را وبه عده ای باورانده اند که جدآ دینی هم وجوددارد که می شود دنیای قرن بیست ویکم میلادی را با آن اداره کرد وراه برد.
همین الان یک سخنرانی از جوادی آملی درباره سینما وهنر وبازی گذاشتم توی وبلاگم. فاجعه است. یا...هو

Anonymous گفت...

آزادی و آزادگی در همه دورانها معنای مشترک داشته و با پیشرفت و پسرفت معنی آن دگرگون نمیشود
شما، مخالفان مذهب شیعه، قدری با تعمق بیشتر بنگرید و معانی را تغییر ندهید!
این خلط مبحثها اشتباه شماست که گریبان آنچه را از آن دفاع میکنید خواهد گرفت.
حسین گفت:
اگر دینندارید، لااقل آزاده باشید.
یا حسین میر حسینم

Anonymous گفت...

بسیار عالی نوشته اید! درود بر شما و شرم بر بیشعوران پرشور و بی مغز حزب اللهی!ایران را باید از این متعصبین بی خرد گرفت!

Sadeq Rahimi گفت...

با تشکر از تمام دوستانی که نظرات موافق و مخالف خودشان را اینجا به اشتراک گذاشته اند. دوستان به هر حال نظرات شما محترم است، اما یک نکته ای که جدا دوست ندارم این متن خدمتی به آن بکند اختلاف اندازی است بین مذهبی و غیر مذهبی. شما اگر متن را بخوانید انصافا نه توهینی به میر حسین شده و نه به زینب یا اسلام یا مسلمانان، لحن و لغاتش هم پر است از احترام، چه نسبت به میر حسین و چه نسبت به خاندان محمد. از یک طرف از دوستانی که اینقدر عصبانی شده اند و احساس میکنند توهینی صورت گرفته، و از طرف دیگر هم از دوستانی که احساس میکنند من به قصد کوبیدن مذهبیون حرف زده ام، از هردو طرف خواهش میکنم به جای اینکه فقط با احساسات حمله کنند یا دفاع کنند، اشاره کنند که کدام بخش از متن چنین توهین یا کوبیدنی را انجام میدهد. حقیقتا ممنون خواهم شد از دانستنش.

شایان گفت...

خیلی حرف پشت این نوشته شماست. عالی بود و آفرین.

ارسال یک نظر