۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه
آغاز نبرد روحانیون و موعود گرایان، و سرنوشت جنبش مردمی در جنگی مثلث
اگرچه حمله های چند روز اخیر توسط سربازان خیابانی احمدی نژاد در سه مکان مختلف و بر علیه سه فرد مختلف اتفاق افتاده اند، اما این سه تهاجم در دو نکته مشترک بوده اند: هرسه آنها برعلیه شخصیتهای روحانی و در رابطه با برقراری مراسم دینی توسط آن شخصیتها انجام گرفته اند.
حمله و محاصره منزل حجت الاسلام نوری برای جلوگیری از برپائی مراسم احیای شب قدر، حمله به منزل حجت الاسلام مهدی کروبی و جلوگیری از برپائی مراسم شبهای ضربت و شب قدر، و حمله به مسجد قبا، و جلوگیری از تدریس آیت الله دستغیب در شیراز. البته به اینها میتوان نمونه های زیاد دیگری از حملات اوباش طرفدار احمدی نژاد به روحانیون سرشناس طی همین چند ماه گذشته نیز اضافه کرد، از جمله حمله و تظاهرات در نماز جمعه قم برعلیه امام جمعه آیت الله جوادی آملی از مراجع شیعه (و همان که احمدی نژاد در حضورش صحبت از هاله نور کرده بود) که منجر به انصراف ایشان از ادامه امامت جمعه قم به دلیل فشارهای سیاسی دولت احمدی نژاد گشت، حمله به بیت و نیز حمله به دفتر آیت الله صانعی مرجع شیعه، حمله به بیت آیت الله نوری همدانی مرجع تقلید شیعیان، حمله به مسجد جماران هنگام سخنرانی حجت الاسلام خاتمی، حمله و جنجال و جلوگیری از سخنرانی حجت الاسلام خمینی نوهٔ آیت الله خمینی در مراسم سالگرد مرگ خمینی در محل مقبره خمینی، و البته دشمنی احمدی نژاد با آیت الله هاشمی رفسنجانی، که برکسی پوشیده نمانده است.
آنچه این اتفاقات را جالب توجه میکند این است که اگرچه تعداد طرفداران و فعالان مشهور جنبش سبز و مخالفان احمدی نژاد و کودتایش بسیار زیادند، اما حمله های گروهی اجیر شدگان وی بیش از همه بر حول روحانیون و دررابطه با مراسم روحانی و دینی صورت میگیرند -- واقعیتی که به هیچ روی نمیتوان آن را «تصادفی» به حساب آورد.
حقیقت این است که این روند اگرچه به مرور زمان واضحتر گردیده است اما پدیده جدیدی نیست، بلکه تنها جلوه روشنی است از حقیقتی که مدتهاست مورد توجه ناظران بوده است، یعنی ورود احمدی نژاد به چرخهٔ یک مبارزه مستقیم با «روحانیت» سنتی. چند سال پیش محقق امور ایران و خاورمیانه، علی آلفونه، مقاله ای نوشته بود با عنوان «احمدی نژاد در مقابل روحانیت،» که در آن ادعا شده بود، احمدی نژاد «سعی بر غلبه بر روحانیت و حاشیه نشین کردن این طبقه دارد،» و در همان مقاله هم یک جدولی ارائه داده بود از لیست انتقاداتی که از طرف روحانیون مختلف به احمدی نژاد وارد آمده بود، آنهم فقط بین سال 2007 تا 2008. تصویری از آن لیست را برایتان اینجا میگذارم:
یا برگردیم نزدیکتر، هم در مکان و هم در زمان، همین یکی دوماه پیش سایت «خبر آنلاین» (منتسب به علی لاریجانی) متنی منتشر کرده بود به مناسبت خبر استعفای حجت الاسلام محمد ناصر سقای بی ریا، یک روحانی که خود شغل «مشاور امور روحانیت» را در دولت احمدی نژاد برعهده داشت. در این متن که تیترش بود:«فاصله روحانیون با احمدینژاد بیشتر می شود؟» خبر آنلاین اگرچه تحلیلی از دلایل زیاد شدن این فاصله ارائه نداده بود، اما فهرست طویلی از روحانیون ارائه کرده بود اگرچه خود از هواداران احمدی نژاد بوده اند، اکنون آرام آرام لب به انتقاد از وی گشوده اند.
کمی پیشتر از آن، روزنامه آفتاب از قول مدیر مسئول روزنامه اصول گرای «رسالت»، یعنی مرتضی نبوی، نوشته بود «حامیان احمدینژاد مروج اسلام منهای روحانیت هستند»، که در آن این سخنگوی سرشناس اصولگرایان سنتی اظهار نگرانی کرده بود که احمدی نژاد و حامیانش در حال ایجاد یک «جریان انحرافی» در میان اصولگرایان هستند، خطی که «از روحانیت احساس استغنا میکند»، و حتی اخطار داده بود که «با جریان اصیل روحانیت سازگاری ندارد و وقتی بر ادامه آن اصرار شود، زاویهاش با انقلاب زیاد شده و خدای ناكرده در یک مقطعی به مقابله میانجامد.»
در حدود همان زمان رادیو زمانه در مقاله ای تحت عنوان «احمدی نژاد و اسلام منهای روحانیت» با حجت الاسلام اشکوری مصاحبه ای داشت ، که تبار شناسی تفکر احمدی نژادی را در رشته ای میجوید که آن سر دیگرش شاه اسماعیل صفوی است، و میانه اش هم شیخ احمد احسائی هستند و سید کاظم رشتی و حتی باب و بابیون.
و باز در همان حوالی، پایگاه «شیعه آنلاین» هم مقاله ای دارد در همین مورد، که تیتر آن نقل قولی است از مداح معروف، حاج سعید حدادیان که گفته «احمدی نژاد لجباز، قد، و ضد روحانیت است»، و همانجا از قول حاج سعید مینویسد، «آقای احمدی نژاد دیگر جزو حزب اللهی ها نیست. نه بنده و نه حاج منصور [ارضی] و دیگران دیگر آقای احمدی نژاد را قبول نداریم. ما و دیگر حزب اللهی ها نمی توانیم به خاطر آقای احمدی نژاد مقابل مراجع تقلید عظام و ائمه جماعت ها و غیره بایستیم».
گمان میکنم حتی در همین چند پاراگراف کوتاه نیز به اندازه کافی شواهد و دلایل از مراجع و دیدگاههای گوناگون گرد آمده باشد که جای شکی باقی نگذارد که جناب احمدی نژاد «ضد روحانیت» است، یا لااقل مسائل جدی با روحانیت دارد. یا به عبارت دیگر، تا برگردیم به شروع این متن، این مفهومی که سه حمله شبهای ضربت و قدر تلویح میکنند، نه تنها از لحاظ نمادین واضح است، بلکه از آن فراتر، برای بسیاری از روحانیون و مراجع کشور امری واقعی و شناخته شده و خطری جدی محسوب میگردند.
اما این همه واقعا چه اهمیت و مفهومی دارد؟ مرتضی نبوی در همان مقاله ای که ذکر شد گفته است، «این جریان [احمدی نژاد/مشائی] متأسفانه قائل به ولایت فقیه آنطور كه امام راحل تبیین كرده و ما به آن معتقدیم، نیستند. اینها میگویند آدم میتواند از طریق یک پیرزن بیسواد هم ارتباط برقرار كرده و نیازهای دینی خود را تأمین كند و نیازی به روحانیت نیست.» این لب کلامی است که سالهاست توسط افراد مختلف تکرار شده است، گرچه نه همه آنان الزاما به این پدیده به چشم «تاسف» مینگرند.
از سوی دیگر اما، به نظر میرسد که خود مراجع نیز که سالها در مقابل جنایات جمهوری اسلامی صامت مانده بوده اند، و حتی در برابر جنایات واضح اخیر در دولت کودتا نیز تا مدتها سکوت را برگزیده بودند، اکنون کم کم دارند بیدار میشوند که این سگ از آن سگها نیست، و یا روشنتر بگویم، که این سگ روحانیت را صاحب خود نمیشناسد واگر هم الان در خیابان درگیرآزار و مقهور کردن خلایق و غیر خودی هاست، اما از تمام شواهد برمیآید که به محض اینکه خیالش از آنان فارغ شد به سراغ خود روحانیون «در خانه» خواهد آمد.
در این میان، حتی با فرض اینکه روحانیون و هوادارانشان از جمله اصولگرایان و دیگر قشرهای مذهبی سنتی که معتقد به نیاز به وجود روحانیون و بخصوص ولی فقیه به عنوان رابط بین خود و امام زمان و عالم روحانیت هستند آرام آرام به مخالفت جدی تر، علنی تر و عملی تر با احمدی نژاد برخیزند، سئوالاتی مهم برای ما باقی میماند، «ما» مردمی که از یکسو خواهان پایانی بر حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیهیم، اما از سوی دیگر همچنین هراسناک از برقراری یک تفکر فاشیست که اگرچه خود را از طبقه روحانی بی نیاز میداند، اما در هر حال به سخیف ترین جنبه های آنچه که روحانیون ادعا کرده اند، از جمله وجود یک پشتوانه و «معنی» الهی و روحانی و غیر بشری و در نتیجه غیر منطقی و غیر پاسخگو برای حکومت اسلامی معتقد است، و در عین حال نیز از تمام قید و بندهای اخلاقی که در طی تاریخ امتزاج روحانیت و حکومت در این کشور پرداخته شده اند آزاد خواهد بود تا روشهای جدید حکومت از طریق سرکوب مخالفان و سلطه بر جامعه را امتحان و عملی کند.
شاید اولین سئوالی که به ذهن متبادر شود این باشد که آیا امروز دیگر دیر است؟ احمدی نژاد و یارانش، که به نظر میرسد با موفقیت زیادی غرب را در تلاشش برای نگه داشتن قطار هسته ای خود شکست داده باشند، آیا با کودتای انتخاباتی اخیر بر قطار جمهوری اسلامی نیز آنچنان مسلط گشته اند که نه تنها اصلاح طلبان را از حاشیه هم دورتر رانده اند، بلکه اصولگرایان سنتی نیز اکنون خود را آنچنان مقهور ترکیبی از شانس و نقشه پردازی این گروه زیرک یافته اند که دیگر هیچ قدرت و راهی برای پیشگیری از آنان وجود ندارد؟
و سئوال دیگر این است که اگر حقیقتا روحانیون و اصولگرایان سنتی چشمان خود را باز کنند بر خطری که امروز تحت لوای احمدی نژاد نه تنها قدرت سیاسی بلکه هستی تاریخی آنان را نیز تهدید میکند، و در نتیجه به یک نبرد جدی با جریان احمدی نژاد/مشائی برخیزند، آیا ما نیز جریان فاشیستی احمدی نژاد را برای خود به اندازه کافی خطرناک میدانیم که با روحانیون در چنین نبردی هم پیمان شویم؟ یا بهتر بگویم، آیا ما جریان احمدی نژاد/مشائی را از روحانیون سنتی خطرناکتر میدانیم، یا برعکس، به دشمنی این گروه بر علیه روحانیون به عنوان فرصتی باد آورده نگاه میکنیم و در نتیجه تنها به نظاره میمانیم تا احمدی نژاد «کار» روحانیت را تمام کند؟
و البته سئوالات دیگری که میتوان و بایستی پرسید. واضح است که پاسخ به این سئوالات ساده نیست، و من هم تظاهری به داشتن جواب ندارم. اما در عین حال این نیز واضح است که اینها سئوالاتی مهم در مقابل جنبش سبزند که بایستی هرچه زودتر ذهن جمعی خود را درگیر یافتن پاسخی بر آنان کنیم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
1 نظرات:
سئوالات خوبی مطرح کرده اید ولی کاش جوابهای خوبی هم داده بودید!
ارسال یک نظر