امروز میخواهم خیلی مختصر و کوتاه به موضوعی اشاره کنم که امیدوارم خودم و نیز دوستان دیگر در محیط سایبری در روزها و ماههای آینده هرچه بیشتر، عمقی تر و در عین حال دقیق تر به آن بپردازیم، یعنی این اندیشه که اکنون که پروژه جنبش سبز اصلاح طلبی رسما شکست خورده است، وقت آن رسیده که جنبش مردمی گسترده ای به معنی کامل کلمه را آغاز کنیم، چرا که ما در بطن تبلور عملی پدیده ای هستیم که اگر بتوان در یک جمله خلاصه اش کرد ترکیب تاریخی «Le Roi est mort, vive le Roi» شاید بهترین شرحش باشد، که میگوید «جنبش سبز مرد، زنده باد جنبش سبز!»
این تفکر نه تنها از لحاظ روحی راه طبیعی باز افروختن شعله های نشاط و امید در جمع سرخورده ماست، بلکه از لحاظ عملی و تاریخی و سیاسی و اجتماعی نیز به نظرم تنها گزینه حقیقی است برای آنانی که حاضر به قبول دو گزینهٔ تسلیم و هزیمت نیستند: «تسلیم» که به معنی «اسلام» آوردن باشد به خدای کودتاگران یا بوسیدن دستی که قانع شده ایم نمیتوانیم گاز بگیریم (که متاسفانه به نظر میرسد گزینه ای باشد که لااقل برخی از اصلاح طلبان در مرز انتخابش هستند. اگر فرصت شد در همین متن، و اگرنه در متنی دیگر به آن خواهم پرداخت)، و هزیمت هم که به معنی فرار کردن و لشکر و کشور را نهادن از دست و دنبال کار خود رفتن باشد، و ماندن در انتظار از هم پاشیدن قوای جهل یا دخالت قوای خارجی.
اجازه بدهید در این متن فقط یکی دو موضوع ساده و پایه ای را بیان کنم و بعد در متنها و بحثهای آینده بر اساس آن به جزئیات بپردازیم.
با یک واقعیت ملموس و ساده شروع کنیم که گمان میکنم هیچکس با آن مخالفت نداشته باشد، یعنی این واقعیت که «جنبش سبز» به مفهوم آن رود خروشانی که در پی کودتای انتخاباتی دوره دهم ریاست جمهوری به راه افتاده بود اکنون به دو رودخانه تقسیم شده است: یکی روی سطح زمین است، و دیگری زیر زمین جریان دارد.
اما واقعیت دیگر در مورد این دو رودخانه این است که آن یکی که روی سطح زمین در جریان است در واقع متشکل از آن بخشی از رودخانه احساسات و مطالبات مردم است که در چارچوب قوانین و عرفیات سیاسی و اجتماعی «جمهوری اسلامی ایران» قابل بیان و تصریح بوده اند. به عبارت دیگر این بخش از رودخانه ساخته شده از آن دسته مطالبات و اهدافی است که مردم ایران و آن دسته از رهبران جنبش سبز که خود را متعهد و وفادار به جمهوری اسلامی و رفتار و گفتار خود را محدود و در مطابق با مفاهیم و ساختارهای قانونی جمهوری اسلامی میدانستند در بیانش نیازی به پنهان کردن و یا «زیر زمینی» جریان یافتن احساس نمیکردند چون اعتقاد داشتند که آنچه میخواهند حقوق حقه آنها در چارچوب روح و قوانین جمهوری اسلامی است، گیرم آن روحی که اگر در عمل جائی نیست که دیده شود آنها لااقل ادعا میکردند چنین روحی واقعیت دارد و برای مدرک هم ارجاع میدادند به دوران طلائی صدر انقلاب و خود امام راحل.
و هم راه با آن رودخانه روسطحی یک رودخانه دیگر هم در جریان بود در طی یک سال گذشته، که اگرچه تشخیصش هم مشکل بود و هم نامطلوب از لحاظ سیاسی، اما در واقع در همان روزها هم این یک رودخانه واقعی، جاری و قابل تمیز بود، از آن لحاظ که نوع مطالبات و طبیعت چارچوب منطقی و قانونی که آن رودخانه منعکس میکرد با رودخانه «رسمی» جنبش سبز متمایز بود: نه تنها به امام راحل و یا روح جمهوری اسلامی محدود و متعهد نبود، بلکه با برخی از «اصول» اساسی جمهوری اسلامی مغایرت داشت، از جمله اصولی از قبیل ولایت فقیه یا شورای نگهبان، و در واقع حتی «اسلامی» بودن جمهوری ایرانی.
خوب، حالا این تمثیل ها را وقتی برمیگردانیم به دنیای واقعیت امروز میبینیم که آن دو رودخانه هنوز هم در جریان هستند، اما با یک تفاوت عمده، و آن این که رودخانهٔ روئی در طی مسیر یک سال گذشته آب و عمق و شدت و صدای خودش را از دست داده است، حال آنکه رودخانه زیری با قوت هرچه بیشتر کماکان در جریان است. این واقعیتی است که بارها شنیده ایم، نه تنها از مردم و تحلیلگرانی که موافق با جنبش سبز هستند، بلکه حتی از خود کودتاگرها و نیز اصولگرایانی که مخالف با جنبش سبز هستند. مثلا در اخبار دیدیم که مجمع روحانیون مبارز، که به هر حال از پشتیبانان سران اصلاح طلب جنبش سبز هستند، گفته اند جنبش سبز تبدیل شده به یک «مار خفته»، و از طرف دیگر احمد خاتمی امام جمعه نفرت انگیز و فاشیست تهران که میگوید جنبش مردم الان تبدیل شده به «آتش زیر خاکستر»، و یا سردار فضلی فرمانده بسیج، که او هم میگوید جنبش مردمی الان مثل «آتش زیر خاکستر است». به هر حال اگر دارید این متن را در سال 1389 میخوانید خوب میدانید که این تعبیر از وضعیت کنونی جنبش فراوان و همه گیر است.
پس معنی و تلویح این داستان دو رود چیست؟ به گمانم یکی از مستقیم ترین تلویحات این داستان همان باشد که تیتر کرده ام، یعنی جنبش سبز مرد، اما زنده باد جنبش سبز. آن جریانی که میخواست در قالب و بستر وفاداری به اصول جمهوری اسلامی حرکت کند جواب روشن و صریح خودش را از جمهوری اسلامی گرفته است و اکنون تبدیل شده است به خشکه رودی ناتوان، اما جریان دیگر که از آغاز هم میدانست حرکت به سوی دریای دموکراسی در بستر و چارچوب نمکزار جمهوری اسلامی نه فقط اشتباه بلکه غیر ممکن است، نه تنها هنوز نابود نشده است و به حرکت خود ادامه میدهد، بلکه اکنون پس از تجربه یکسال گذشته میزان تشنگی توده ها برای یک جرعه آزادی را خوب دیده است است و متوجه شده است چه قدرت عظیمی را میتواند آزاد کند روزی که باز خودش را به سطح خودآگاه جامعه برساند.
دوستان، مردم زنده اند و جنبش مردمی هم زنده است، اما دیگر زمان مقید ماندن به محضوریتها و محدودیتهای سخیف جمهوری اسلامی گذشته است. بایستی به این تغییر اشراف بیابیم و آن را به روشنی برای مردم هم توصیف و اعلام کنیم. بیائید آزموده را باز نیازمائیم و اینبار بکوشیم ملتمان را از یوغ سنگین بلاتکلیفی که به واسطه تردید ها، اضطراب ها، دلبستگی ها و محدودیتهای تفکر اصلاح طلبانه بر گردنشان مانده بود رها کنیم، بیائید یکبار و برای همیشه تمنای جوان پرواز را از چنگال پیر استبداد رها کنیم.
9 نظرات:
جناب رحیمی، اندیشه با ارزشی ارائه داده اید که تعمیق و گسترش آن میتواند موجب تعالی مجدد جنبش مردمی گردد. بسیاری در میان خود اصلاح طلبان نیز امروز با این اندیشه موافقند. پیروز باشید.
با درود،
ماههاست که در مجادلات سیاسی تلاش کرده ام دوستان و آشنایان سرخورده از تغییر را به این نکته واقف کنم که آنچه بعد از انتخابات اتفاق افتاد فرصتی تاریخی را پیش روی ما گذاشته تا بنیان قدرت را متلاشی کنیم. به نظر من امروز لزوم آگاه سازی مردم در مورد فریبکاریهای خمینی، نقاط ضعف روشنفکران دینی، و از همه مهمتر تاریخ معاصر ایران از همیشه قابل لمس تر و البته پر مخاطب تر است. بدون شک سر افرازی از آن مردم خواهد بود.
ک. پ
کاملا موافقم
جنبش سبز "آتش مقدس زیر خاکستر" هست و روزی نه چندان دور ،ققنوس وار از آن سر بلند خواهد کرد .این یک امیدواری بی اساس و خوش خیالی نیست،دوستان این حکم تاریخ و طبیعت مبارزات ملت ها برای زندگی بهتر است.تجارب تاریخی هم تا دلتان بخواهد این گزاره را تایید میکند.اما
یادمان باشد که این به معنای نشستن و صبر کردن نیست.گفتگوهای تئوریک قطعن برای جاانداختن بحثی که آقای رحیمی مطرح کره اند لازم است ولی به عقیده من دو کار ضروری و فوری و مستمر و طولانی هم بی نهایت لازم است و آن
۱-آگاه کردن فراگیر مردم به ویژه اقشار پایین جامعه توسط انسانهای آگاه به مثابه یک وظیفه عمومی و غیر قابل انکار
۲- ایجاد تشکیلات و هسته های نیمه مخفی یا مخفی برای نیل به اهداف جنبش سبز
۳-از جمله -از جمله- ایجاد امید در اقشار مردم در هر جلسه و تماسی و هر جا و هر مکان ،آماده کردن مردم برای مبارزات مسالمت آمیز ،اعتصابات در آینده نزدیک یا دورتر ،کمک به خانواده زندانیان سیاسی ، دیدار و کمک به خانواده شهدای جنبش سبز و سایر جنبش های آزادی خواهانه ،اقوام و اقلیت های ایرانی .
نسرین
درود بر شما ،
از خواندن مطلبتون بسیار لذت بردم، یک خواهش داشتم ، میشه منو به بالاترین دعوت کنید ؟ این آدرس اایمیل من هست ، ممنون میشم لطف کنید.
a_complex_state@yahoo.com
بسیار جالب بود، بفرمایید موسوی و کروبی کجا جا میگیرند؟
جدای ار اینکه سخن شما درست باشد یا نباشد که به نگر من تا حد زیادی درست است، مشکل اصلی ما مردم تنبلی، افسردگی، نا خردگرایی، سفید و سیاه فکر کردن، مرغ یک پا دارد، ناهمکاری با هم میهنان، لج کردن و احساسی و غیرتی بودن است. من فکر میکنم اگر این نبودیم جنبش با همین اصلاحطلبان (که خود آنها هم آن ویژگیهای بالا را کم و بیش دارند) هم به جایی رسیده بود گرچه نه به نقطهی بهینه.
شاید هم این پیام من بی مورد بود که حتما شما دارید در همین فضایی که ترسیم کردم بحث میکنید و هم با در نظر گرفتن سایر عوامل چون سواستفاده ی دشمنان ایران در بلبشوها و غیره.
همان ناشناس بالایی هستم.
منفیهایی که به پیک شما در بالاترین داده شده موید همین موضوع است و این فقط درد آن سو نیست، درد همهی طرفهاست، همهی ما ( که البته در افراد و تفکرات مختلف کم و زیاد دارد ولی در همه هست)
سالها پیش از یکی از آشنایان که در سفارت ایران در کشوری پیشرفته کار میکرد شنیدم که آن دولت خارجی جزوهای دارد در مورد روحیات و اخلاقیات مردم ایران. این آشنا به من گفت که سفارت تلاش میکرد آن جزوه را از طرقی بدست آورد ولی موفق نشده بود.
دولتهای پیشرفته، اینگونه سیاستهایشان را در مورد ما تنظیم میکنند.
اگر میخواهیم این کشور بالاخره روی خوش ببینید باید از خود بیآغازیم که البته از سخت ترین کارهاست حتا سخت تر از برداشتن جمهوری اسلامی. اگر این کنیم مشکلات خود بخود حل میشود، جمهوری اسلامی هم خودکارانه و به آرامی میرود، بدون مشکل ِ زیاد.
البته این خیلی خیلی سخت است و به همین علت است که مثلا شما به موضوع بالا پرداختهاید که یکی از راههای میانبر است.
دوست ناشناس بالایی! اینکه ما از خودمون شروع کنیم حرف صحیحی هست ولی باید بستری فراهم شود و حداقلی رعایت شود و براساس یک چارچوب مشخص حرکت شروع شود.در وضعیت فعلی مسئولین جمهوری اسلامی چون انسانهای عقب مانده ای هستند در صورت فراهم کردن بستر موقعیت خودشان را از دست میدهند و بخاطر همین هیچ نوع حداقلی را فراهم نمیکنند و در چارچوب فعلی که برای ما فراهم کرده اند ما به جایی نمیرسیم.
متاسفانه خیلی از دوستان در مورد گروه اسمی معروف "قدرت مردم" دچار مشکل شده اند و معنای آن را بدرستی نمیدانند.
قدرت مردم زمانی مطرح هست که شما قصد فشار آوردن به یک نظام حکومتی بسته اما نسبتا انعطاف پذیر (ترکیبی از سنگ و خمیر) را دارید و یا قصد براندازی یک نظام حکومتی توتالیتر (سنگ یک تیکه) را دارید.و همچنین قدرت مردم زمانی مطرح هست که شما در یک نظام مردمسالار و انعطاف پذیر (خمیری) قرار گرفته اید. در خارج از این حالات قدرت مردم تعریف نشده هست. مثلا در زمانی که قیمت نفت از 150 دلار بیشتر شده بود و بودجه عظیمی (به اندازه بودجه 16 سال رفسنجانی و خاتمی) در دست دولت بود با توجه به جوان بودن جمعیت ما با استفاده درست از این بودجه دولت میتوانست هم ارزش را به کار تولیدی بازگرداند و هم رشد اقتصادی را افزایش بدهد و هم سطح رفاه مردم را بالاتر ببرد اما با سیاستی نادرست کار تولیدی همان یک ذره ارزشی که داشت از دست داد و رشد اقتصادی متوقف شد و با افزایش نرخ فلاکت از 20 درصد به 50 درصد بار سنگینی بر دوش مردم گذارده شد و سطح رفاه افت چشمگیری پیدا کرد. اینها نشان دهنده این هست که قدرت مردم به تنهایی ملاک نیست و در زمانی که به قول جناب رحیمی باغبان این باغ به دنبال کشتن جوانه هاست امیدی به رشد و شکوفایی این کشور نیست حداقل در وضعیت فعلی با واکنشی که حکومت به جنبش سبز نشان داد کاملا مشخص است که شما با افرادی روبرو هستید که خواهان مذاکره نیستند چرا که در آینده ایران شاید جایی برای افرادی همانند ولایتی و رفسنجانی و شمخانی باشد ولی مطمئنا برای افرادی مثل تائب و جعفری و شریعتمداری (اکثریت مسئولین جمهوری اسلامی از همین طیف هستند) که جز ویران کردن ایران برای رسیدن به امیال شخصی چیز دیگری بلد نیستن جایی وجود نخواهد داشت.
یک نکته دیگری که باید اذعان کنم این هست که اصولا نظام جمهوری اسلامی بعد اسلامیش (یعنی بعد ایدئولوژیکش) را از اصل ولایت فقیه میگیرد و اصولا همین اصل براساس تعریف جدیدش از بیست و چند سال پیش توسط همین امام راحل! توانایی در سیطره گرفتن جمهوریت را نیز دارد و بر همین اساس اگر شما به قانون اساسی تسلط داشته باشید کاملا میفهمید که اصولا بزرگترین مانع در راه برپایی دموکراسی در ایران اصل ولایت فقیه نیست بلکه تنها مانع موجود همین اصل است! و شما هر موقع که بخواهید حرف از آزادی و جمهوریت و دموکراسی بزنید اگر قرار باشد براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی صحبت کنید کارتان یکجا گیر میکند و مجبورید مغالطه بفرمایید و اصولا بخاطر همین هست که وقتی اصلاح طلبان قصد سخنرانی دارند بلافاصله یک بسیجی-هویجی میپره وسط و میگه شما ولایت فقیه رو قبول دارید؟ و بله گفتن شما برابر با پایان بحث است چرا که جناب آقای خامنه ای در مورد مسائل این چنینی چنان چارچوبی را معین کرده اند که فقط در این چارچوب میتوان وعظ کرد! یا اگر بخواهید بحث کنید باید از روی متن یا براساس متن حرف بزنید و به اصطلاح باید بیخیال دوگوله شید!
ارسال یک نظر