۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

لیست اختصاصی هشتاد نفره از مسئولان جمهوری اسلامی برای تحریم توسط اروپا



مقامات دیپلماتیک اروپائی فهرست هشتاد نفره ای از مسئولان جمهوری اسلامی تحت عنوان کاندیداهای تحریمهای مالی و مسافرتی توسط دولت اروپا تهیه دیده اند که قرار است به زودی به پارلمان اروپا ارائه شود. کالچراللاجیک نسخه ای اختصاصی از این لیست به دست آورده که در زیر خدمت شما عرضه میشود، با عذر خواهی از اینکه در حال حاضر فرصت ترجمه به فارسی نیست، گرچه اغلب این اسامی برای هموطنان ایرانی شناخته شده تر از آنند که نیازی به ترجمه باشد.




Seyyed Hassan Firuzabadi
Chief of Staff or Iran’s Joint Armed Forces

Seyyed Masoud Jazayeri
Deputy Chief of Staff or Iran’s Joint Armed Forces

Mohammad Ali Jafari
General Commander of the IRGC

Ali Saeedi
Official representative of the Supreme Leader to the IRGC

Yadollah Javani
IRGC Political Bureau Chief

Hossein Motlagh
Head of the IRGC’s Seyyed al-Shodada Corps of Tehran Province

Abdollah Araghi
Deputy Head of the IRGC’s Ground Forces, Former Head of the IRGC’s Rassoulollah Corps in charge of Greater Tehran

Hossein Hamedani
Head of the IRGC’s Rassoulollah Corps in charge of Greater Tehran

Mohammad Hejazi
Head of the IRGC’s Sarollah Corps in Tehran

Ali Khalili
IRGC General, Deputy Head of the Medical Unit of Sarollah Base

Hossein Allahkaram
Ansar-e Hezbollah Chief

Nabiollah Heydari,
Head of the Iranian Airport Police Authority

Mohammad Kazem Bahrami,
Head of the judicial branch of the Armed Forces

Mohammad Reza Naqdi
Commander of the Basij

Hossein Taeb
Former Commander of the Basij (until October 2009)

Ali Fazli
Deputy Commander of the Basij, former Head of the Seyyed al-Shodada Corps of Tehran Province (until February 10)

Abbas Kargar Javid
Basij militiaman, alleged murderer of Nead Agha-Soltan on June 20, 2009

Esmail Ahmadi Moqaddam
Chief of Iran’s National Police

Ahmad Reza Radan
Deputy Chief of Iran’s National Police

Azizollah Rajabzadeh
Former Head of Tehran Police (until January 2010)

Hossein Sajedi-Nia
Head of Tehran Police, former Deputy Chief of Iran’s National Police responsible for Police Operations

Ali-Reza Akbarshahi
Tehran’s Chief of Police

Morteza Tamaddon
IRGC Governor General of Tehran Province

Mostafa Mohammad Najjar
Interior Minister

Seyyed Solat Mortazavi
Deputy Interior Minister for Political Affairs

Mahmoud Abbaszadeh Meshkini
Interior Ministry's political director

Heydar Moslehi
Minister of Intelligence

Sadeq Mahsouli
Minister of Welfare and Social Security, former Interior Minister until August 09

Morteza Bakhtiari
Minister of Justice

Kamran Daneshjou
Minister of Science, Research and Technology, former Head of Election Headquarters during the 2009 Presidential Election

Safar-Ali Baratlou
Deputy Governor general of Tehran Province for Political and Social affairs, head of Tehran's Provincial Election Headquarters in June, 2009

Hossein Tala
Head of the Iranian Tobacco Company, former Governor General of Tehran Province until September 2010

Mohsen Nayebi
Governor General of Tehran Province since September 2010

Sadeq Larijani
Head of the Iranian Judiciary

Ebrahim Raissi
First Deputy to the Head of the Judiciary

Seyyed Ali-Reza Avai,
Head of the Tehran Judiciary

Saeed Mortazavi
Head of Iran’s Anti-Smuggling Task Force, former Prosecutor General of Tehran (until August 09)

Gholam-Hossein Mohseni-Ejei
Prosecutor General of Iran and spokesman for the Iranian Judiciary, former Minister of Intelligence until July 09

Ghorbanali Dorri-Nafajabadi
former Prosecutor general of Iran until September 2009, former Minister of Intelligence

Abbas Jafari-Dolatabadi
Prosecutor general of Tehran (since September 2009)

Mahmoud Salarkia
Deputy Prosecutor general of Tehran for Prison Affairs

Hossein Zebhi
Deputy to the Prosecutor general of Iran

Judge Abolghasem Salavati
Tehran Revolutionary Court, Branch 15

Judge Mohammad Moghisseh,
Tehran Revolutionary Court, Branch 28

Judge Pir Abbasi
Tehran Revolutionary Court, Branches 26 and 28

Judge Hassan Haddad
Tehran Revolutionary Court, Branch 26

Judge Ali Akbar Heydarifar
Tehran Revolutionary Court

Judge Ahmad Zargar,
Tehran Appeals Court, Branch 36

Judge Hajmohammadi
Evin Magistrate Court, Branch 1

Judge Kavousi
Mashhad Revolutionary Court, Branch 5

Judge Kaboli
Mashhad Revolutionary Court

Judge Soltani
Mashhad Revolutionary Court

Judge Yasaghi
Mashhad Revolutionary Court

Seyyed Hassan Shariati
Chief Prosecutor of Mashhad

Judge Hashemzadeh
Tabriz Revolutionary Court, Branch 4

Mousa Khalil Elahi
Prosecutor of Tabriz

Amir Mortazavi
Deputy Prosecutor of Mashhad

Gholam Hossein Esmaili
Head of Iran’s Prisons Organization

Mohammad-ali Zanjirei
Deputy Head of Iran’s Prisons Organization

Farajollah Sedaghat
Former Head of Evin Prison, Tehran (until October 2010)

Hojatollah Souri
Head of Evin Prison, Tehran (since October 2010)

Mostafa Bozorgnia
Head of Ward 350 of Evin Prison, Tehran

Hassan Akharian
Head of Ward 1 of Rajai Shahr prison, Karaj

Mr Mirzaghayi
Keeper of Ward 1 of Rajai Shahr prison, Karaj

Mr Zeynali
Keeper of Ward 1 of Rajai Shahr prison, Karaj

Mr Youssefi
Keeper of Ward 1 of Rajai Shahr prison, Karaj

Mr Moradi
Keeper of Ward 1 of Rajai Shahr prison, Karaj

Mohammad-Ali Ramin
Deputy Culture and Islamic Guidance Minister in charge of the Press

Hossein Shariatmadari
Managing editor of Kayhan daily newspaper

Qassem Ravanbakhsh
managing editor of Parto-ye Sokhan weekly newspaper

Ahmad Jannati
Secretary of the Guardian Council

Mohammad Yazdi
Member of the Assembly of Experts

Mohammad-Taqi Mesbah Yazdi
Member of the Assembly of Experts

Ahmad Khatami
Member of the Assembly of Experts, substitute Friday Prayer leader of Tehran

Mohammad Hosseini
Minister of Culture and Islamic Guidance

Reza Taghipour
Minister of Information and Communications

Abdolmajid Riyazi
Deputy Minister of Information and Communications

Mehrdad Omidi
Head of the Computer Crimes Unit of the Iranian Police

Behrouz Kamalian
Head of the IRGC-related “Ashiyaneh” cyber- group

.

۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

استفاده از لفظ «آیت الله خامنه ای» توهینی است به شعور ما کاربران سایت، لطفا تیتر موضوع مورد بحث را عوض کنید


مسئولان گرامی، با احترام فراوان، استفاده از لفظ «آیت الله»، بخصوص در مورد سید علی خامنه ای نوعی توهین مستقیم به بسیاری از ما کاربران محسوب میگردد. از شما تقاضا میشود لطف کنید و تیتر موضوع داغی که توسط یکی از کاربران تحت عنوان «انتقاد آیت الله خامنه ای از رواج هتاکی» ایجاد گردیده را تصحیح کنید. با تشکر.

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

آیا یک «جنگ داخلی» میتواند در ایران به واقعیت بپیوندد؟



من در زمینه جنگ و یا جنگ داخلی تخصصی ندارم، اما این را میتوانم بگویم که اگر یک جنگ داخلی نمایان کننده یک شکاف عمیق درون یک سیستم و دو گروه در دوطرف شکاف آماده جنگ تا پای جان باشد، آنوقت کشور ما در حال حاضر متاسفانه کاندیدای مناسبی برای چنین اتفاقی است، چرا که فرهنگ و کشور ما دچار یک دوگانگی درونی بسیار ریشه دار و عمیق است، و اگرچه الزامی نیست که چنین دوگانگی بخواهد به دو شقه گی بدل شود، اما وضعیت حال حاضر متاسفانه وضعیتی بسیار مساعد برای گذار از دوگانگی هویتی به دقیقا چنین شکاف و دوگانگی خشونت بار اجتماعی و فیزیکی است. و اگر تغییراتی جدی که قادر به جلوگیری از حرکت همزمان جامعه مان در ابعاد فرهنگی و سیاسی و روانی آن به سوی چنین تقابل خشونت آمیزی بین اجزای آن باشند هرچه زودتر به وقوع نپیوندند، متاسفانه باید بگویم داریم با سر به سوی بحرانی بسیار خطرناکتر از آنچه بسیاری از ما ممکن است متوجهش باشیم میرویم.

این دوگانگی هویتی از این جهت در کشور ما اینچنین گسترده و موثر است که یک سرش در عدم هضم کامل کشور ایران و فرهنگ پیش از اسلام آن در دل فرهنگ عربی/اسلامی و در نتیجه دو شخصیته ماندن فرهنگ ماست، و سر دیگرش در معضلی که بیشتر از صد سال است فرهنگ و جامعه مان در تلاش برای هضم آن است، یعنی حضور و تاثیر شدید و غیر قابل فرار فرهنگ مدرنیت و به همراه آن رفتار دموکراتیک.

اما وجود این تناقضات یا چند گانگی ها در ساختار یک فرهنگ به خودی خود چیز غیر عادی و مضر یا مخربی نیست، بلکه تفکری که اکنون بر کشور سلطه دارد، یعنی یک تفکر «حرامزاده» که عبارت است از یک خوانش ملهم از مدرنیته از یک تفکر سنتی، یا همان تفکر انقلاب اسلامی --که «حرامزاده» اش میخوانم چون از پدر (تفکر مدرنیست) و مادری (تفکر سنتی اسلامی) به دنیا آمده که در یک عالم ایده آل نبایستی شرعا با هم همآغوش میشدند و این فرزند (جمهوری اسلامی) را به دنیا میآوردند.

بگذریم، در هر حال مسئله ای که میخواستم اشاره کنم در مرکز مشکلات کنونی قرار دارد و همان است که موجبات خطر و امکان سقوط کشور در ورطه یک دوپارگی درونی را فراهم آورده این است که این تفکر حرامزاده ای که ذکر شد به دلایل مختلف، از جمله به این دلیل که تفکری ذاتا سطحی و بی ریشه میباشد، دارای طبیعتی خشک و غیر قابل انعطاف است که آن را در جرگه انواع تفکراتی قرار میدهد که به «همه یا هیچ» یا «سیاه یا سفید» معروفند. این تفکر از یک سو از ذهنیت زاده جریان مدرنیسم اروپائی و در نتیجه اسیر منطق باینری یا همان تفکر همه یا هیچ است، و از سوی دیگر زاده جریان سنتی دینی و در نتیجه اسیر رویای اتوپیائی یا همان باورهای آخرالزمانی است.

برای تصور اینکه این دو تفکر در کنار هم چه معجون خطرناکی تولید میکنند هم نیازه به قوه تخیل یا تجسم قدرتمندی نیست. هیتلر یک نمونه اش بود، استالین یک نمونه دیگرش بود، و تازه اینها آن مشکل اتوپیای سنتی را هم روی دستشان نداشتند، بلکه سودای اتوپیای مدرن و غیر مذهبی در سرشان بود، که یعنی وضعیت در هم ریختگی ذهنی شان هیچوقت به پای به هم ریختگی خمینی و ولایت مداران جمهوری اسلامیش نمیرسید. اما همانها همه مان خوب میدانیم که چه کردند و چه بلائی بر سر انسانها و انسانیت توانستند بیاورند...

این دقیقا عمل همزمان همین دو مسئله (یعنی اینکه تفکر ولایت فقیهی تفکری التقاطی و زاده شده از یک همخوابگی نامشروع است، و اینکه جامعه ایران نیز اصولا درگیر مسئلهٔ التقاط تاریخی به شکل لاینحل آن مانده است) است که در این مقطع تاریخی خاص معضلی به این وضع که امروز مقابل ما نهاده شده را به وجود آورده است، یعنی کشوری که عملا دوشقه شده است: در یک سو یک اکثریت قاطع آن خواهان گذشتن از گذشته، گسستن قید و بندهای سنت و حرکت به سوی آینده ای ناشناس از طریق ورود به عرصه چالشهای فرهنگی و منطقی معاصر هستند، و در سوی دیگرت اقلیتی کوچک اما قدرتمند و مسلح‌ نه تنها به اعتقادات عمیق سنتی بلکه همچنین به تمام ساختار اقتصادی، سیاسی و نظامی کشور، آینده را تنها از طریق گذشته است که میتواند ببیند، و در پی اتوپیائی است که فضایلش و شمایلش را هزار و چهارصد سال پیش یک عرب بی سواد در بیابانهای عربستان از «خدا» دریافت کرده و دیگران برایش روی پوست بز ثبت کرده اند.

و یک مشکل اساسی در این است که جبرا و منطقا از هیچ کدام از این دو گروه نمیتوان انتظار داشت قادر و حاضر به دست برداشتن از مطالبات و خواستهای خودشان باشند:‌ یکی به این دلیل که خودش را به یک جریان خاص تکامل تاریخی سپرده و در آن سفر برگشتن به عقب برایش در حکم مرگ طبیعت و غرایزش است، و دیگری به این دلیل که خودش را دقیقا در مقابل همان جریان تکامل تعریف کرده و تن دادن به چنین جریانی برایش مرگ هویت و در حکم حذف دلیل بودنش است. این یعنی هر دوی اینها تسلیم را در حکم مرگ میبیند، و آن به نوبه خودش یعنی دو گروه در مقابل هم قرار گرفته اند که هردو جبرا و قهرا سرنوشتشان این است که تا پای جان در راه باورها و خواستهایشان بر علیه یکدیگر مبارزه کنند. و این، تا جائی که من میدانم، یعنی جنگ، یک جنگ واقعی . . .


۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

جمهوری اسلامی تظاهر کنندگان امروز را به قتل تهدید کرد



خبرگزاری حکومتی فارس در طی چند خبر (مثلا اینجا یا اینجا) که ظاهرا به قصد تهدید و جلوگیری از شرکت مردم در تظاهرات امروز (یکم اسفند) منتشر شده اند تظاهر کنندگان را به«کشتار» توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی تهدید کرده است.

این متن را اینجا نه به جهت کمک و گستردن جنگ روانی رژیم، بلکه به عنوان مدرک جرمی مطرح میکنم که در صورت بروز رفتار وحشیانه از سوی مزدوران در ملاء دید عام قرار داشته باشد که رژیم آگاهانه و با برنامه ریزی قبلی دست به چنین جنایاتی زده است.



۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

اگر خامنه ای پاره نشود ایران پاره خواهد شد


شاید حرفی که دارم میزنم بزرگتر از آن باشد که بخواهد در چند خط یک وبلاگ خلاصه شود، اما تصویر ترسناکی در سرم است و مجبورم بنویسمش... شاید احساس میکنم با نوشتنش ممکن است این کابوس خودبه خود حل بشود و برود. یا شاید جائی امیددارم که اگر این را بنویسمس آنوقت یکی پیدا خواهد شد و خواهد گفت که این فقط یک کابوس است و امکان ندارم به واقعیت بپیوندد و آنوقت خیالم راحتتر خواهد شد. شاید هم نه...

اما این تصویر شوم خلاصه اش به این شکل است که خامنه ای و سگهایش خواهند ماند و دست نه از اریکه قدرت خواهند کشید و نه از افکار مالیخولیائی مذهبی شان، و مردم هم در مقابل، درست همانطور که این یک سال گذشته نشان داده است، روز به روز جری تر، عصبانی تر و به قول معروف رادیکال تر خواهند شد. حساب این که این فورمول ادامه اش به کجا میتواند برسد را شما خودتان بکنید. روزی را مجسم کنید که ایران شکافی عمیق در میانش پیدا شده باشد که یکطرفش یک اقلیتی معتقد و متقاعد که عالم را پاسخی هست و آن پاسخ را هم فقط آنها میدانند و وظیفه شان هم این است که دنیا را نجات بدهند و به دست صاحبش برسانند، و یکطرف دیگرش یک اکثریتی که جانشان به لب رسیده و طاقتشان طاق شده و دیگر حماقتهای این اقلیت را بنده نمیتوانند و نمیخواهند باشند و فریاد کشیده اند «یا مرگ یا آزادی!». و بقیه این قصه روشن تر از این است که نیازی به تعریف کردن داشته باشد . . .

این بود که گفتم اگر خامنه ای پاره نشود ایران پاره خواهد شد.

اگر خامنه ای و دار و دسته اش پاره نشوند و از میان برداشته نشوند ایران لاجرم یا از درون پاره پاره خواهد شد یا از بیرون مورد تجاوز قرار خواهد گرفت.

حقیقت این است که امروز در راس کار در کشورمان (یا بهتر بگویم، لا به لای اصحاب قدرت کشورمان)‌ یک اقلیتی نهفته است که عمیقا و جدا به یک سری اوهام باور دارد، و این باورها دو صفت بسیار خطرناک را در آنها کریستالیزه کرده: یکی اینکه تصورات و طریق تفکر آنان از نوع «سیاه یا سفید» است، و به عبارت دیگر هیچ بینابینی برایشان وجود ندارد؛ و دیگر اینکه آنان هرگز حاضر و قادر به جدا کردن خودشان از این توهماتشان نخواهند بود، به عبارت دیگر عملا تا پای جانشان در پای آن باورها خواهند ایستاد.

خوب اینجا اجازه بدهید از روی مقدار زیادی تحلیل و تفسیر «فَست فوروارد» کنم، و به این نتیجه برسم که این جماعت هرچند کوچک، اما پر قدرت (چون محرکشان قدرت عقیده و باور است) به دلیل همان دو صفتی که گفتم (یعنی سیاه و سفید دیدن دنیا، و اعتقاد تا پای جان) خواه ناخواه یک «جنگ» در پیش رو دارد. اگر تا اینجایش را با من باشید، آنوقت طبعا موافق خواهید بود که تنها سئوال مهمی که میماند این است که صحنه این جنگ کجا خواهد بود. و این سئوال دو جواب بیشتر نمیتواند داشته باشد: یا صحنه این جنگ درون ایران خواهد بود، که آن همان کابوسی خواهد بود که بالاتر اشاره کردم؛ یا صحنه این جنگ خارج از ایران خواهد بود، یعنی جنبش سبز و یا هر جنبش مقاومت و مبارزه دیگری قادر به مطیع کردن و لگام زدن بر اینها نخواهد بود و برعکس اینها لگام مردم و کشور را در دست خواهند گرفت، که در آنصورت بدون شک و تردید تنها راهی که در مقابل خواهد بود راه جنگ است با قدرتهای خارجی و طبعا له و لورده شدن مردممان.

همانطور که عرض کردم، این کابوسهائی که من اینطور شتاب زده در دو سه پاراگراف خلاصه کرده ام حقشان خیلی بیشتر از این چند سطر است، اما نه وبلاگ جای آن کار است است و نه من وقت و فراغتش را دارم که بیشتر از این بنویسم. فقط میخواستم این چند سطر را نوشته باشم تا شاید بعضی از عکس العمل های دوستان خیالم را کمی راحت کند و آرامترم کند. شاید هم نه.


۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

اعتصابات بایستی از دانشگاه شروع شوند


یکی دو سال پیش, درست بعد از انتخابات دهم وقتی اعتراضها شروع شده بود جائی صحبت از اعتصاب و بستن دانشگاهها کردم، و هنوز از خاطرم نمیرود چطور توسط بسیاری از بچه های دانشگاهی در ایران مورد حمله قرار گرفت این پیشنهاد، منطقشان هم این بود که بستن دانشگاه به ضرر دانشجوهاست نه به ضرر رژیم. البته آن روزها بچه های ما هنوز تجربه های یکی دو سال گذشته را از سر نگذرانده بودند، و هنوز محرک اصلی شان هم عوض شدن رژیم نبود، به عبارت دیگر هنوز منطق اصلاح طلبی فرمانروای ذهن جوانان در جمهوری اسلامی بود.

اما حالا دیگر خیلی از همان بچه ها آن معصومیت و رویاهای اولیه شان را از دست داده اند و واقعیت تلخ را چشیده اند که تحت این رژیم منطق اصلاح طلبی به جائی نخواهد رسید و به جز تعویض کامل و اساسی سیستم حاضر هیچ هدفی قادر به رساندن ما به تغییراتی که خواهانش هستیم نخواهد بود.

یکی از عملی ترین و منطقی ترین مبارزاتی که به نظر میرسد حتما بایستی مورد مشورت گروهی و هرچه زودتر مورد عمل قرار بگیرد اعتصابات دانشگاهی است. من به تمام دوستان پیشنهاد میکنم این مسئله را در سطح‌ هرچه گسترده تر در جمع های خود مورد بحث قرار دهند تا هرچه زودتر زمینه ذهنی و اجتماعی آن فراهم گردد.

بخصوص آن دسته از دوستان دانشگاهی که بعضا گلایه میکنند که چرا اصناف و کارگران اعتصابات را آغاز نمیکنند، لطفا به این فکر کنید که چرا اعتصابات نبایستی از دانشگاهها شروع گردند؟ همه مان خوب میدانیم که این انقلاب و مبارزه بیشتر از اینکه یک انقلاب برای نفت و نان باشد، انقلاب و مبارزه اندیشه و دانش در مقابل خشونت و نادانی است، پس آیا منطقی نیست که چنین مبارزه ای عملا نه از محل مصرف نتایج علم و دانش بلکه از محل تولید و ترویج اندیشه و آگاهی آغاز شود؟

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

تبریک میگویم، شاهد آمد که مبارزه مردمی دوباره جان گرفته...


و اینبار شکی نمیتوان داشت که تا آخر خط خواهد رفت این مبارزه. اینکه کار این حکومت زور و نادانی تمام شده آنقدر واضح است که ندیدنش واقعا هنر میخواهد.

این ویدئو (تصاویر قدیمی هستند اماصدا ها مربوط به امروز است) از اولین خبرهائی است که از تهران رسیده، نشانه ای زیبا از تولدی تازه و جدی...






این هم یک ویدئوی دیگر از امروز، درس کوچکی از مردم به یک مزدور بسیجی که نه تنها حاضر به قبول واقعیت نیست بلکه میخواهد مردم را هم کتک بزند (جانش فدای رهبر!):






۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

سلام مجدد به دوستان، در آستانه بیست و پنجم بهمن


سلام به همه دوستان خوبم.

اگرچه عملا حدود بیست روزی از آخرین باری که خدمتتان نوشتم میگذرد، اما احساس میکنم خیلی خیلی بیشتر از آن بوده است. عجیب آدم عادت میکند به نوشتن و حرف زدن با خواننده هایش، و چقدر سخت بود برایم این مدتی که نبودم و نمیتوانستم باشم بیایم و بگویم سلام و بنویسم.

در همین مدت دوستانی برایم پیغام گذاشته اند و بخصوص در مورد لیست مربوط به بالاترین اسامی تکمیلی فرستاده شده که متاسفانه اضافه نکرده ام و عذر میخواهم بابت آن از دوستان، گرچه امیدوارم بتوانم پیدا کنم آن اسامی را و اینکار را انجام دهم.

یک اصطلاحی دارند خارجی ها به نام «perfect storm» که حتما یکنفر جائی ترجمه خیلی قشنگی هم ازش کرده اما من خبر ندارم، و عجالتا ترجمه اش را «طوفان کامل» یا «طوفان دقیق» بگوئیم [با تشکر از دوست خوبمان «دانیال»، که ترجمه بهتر «طوفان تمام عیار» را پیشنهاد کرده اند]. این یعنی وقتی مشکلات و مسائل کوچک و بزرگ بر حسب اتفاق طوری دقیق و عجیب همآهنگ و هم جهت میشوند که برآیندشان تبدیل میشود به یک نیروی مخربی که از عهده هیچ طوفانی به تنهائی بر نمیآید (اتفاقا یک فیلمی هم با همین تیتر هست، اینجا). غرض اینکه وضعیت یکی دو ماهه گذشته من هم مثل این بود که در نقطه مرکزی برآیند یک طوفان کامل قرار داشته باشم (که فقط امیدوارم تمام شده باشد و ادامه پیدا نکند بیش از این)، و دلیل اینکه اینهمه وقت نتوانستم بیایم و خدمت باشم هم همان بود.

بگذریم، امروز بیست و چهارم بهمن است و فردا روز بزرگی است. در این مدتی که خدمت نبودم تونسیها تظاهرات کردند و بن علی فرار کرد، مصری ها تظاهرات کردند و حسنی مبارک از ریاست جمهوری مصر کنار رفت، و رهبران جنبش سبز ایران هم حالا به بهانه پشتیبانی از مصری ها و تونسی ها برای فردا فراخوان تظاهرات داده اند. از این طرف دنیا توان این را ندارم که بخواهم پیش بینی کنم آیا فردا تظاهرات بزرگی انجام خواهد شد یا نه، اما واقعیت این است که مهم نیست فردا چه اتفاقی بیافتد، مهمتر آن است که این فراخوان انجام شده و این که فردا روز بزرگی است که چه مردم به خیابانها بریزند و یک تظاهرات بزرگ انجام شود یا نریزند و هیچ تظاهرات قابل توجهی انجام نشود، به هر حال الان یک بار دیگر جنبش مردمی زنده شده است، لااقل در اینترنت زنده شده است (و چه بسا برگشتن من به اینترنت هم بیشتر منعکس کننده همین احیای جنبش باشد تا برطرف شدن آن طوفان کاملی که عرض کردم)، و این خیلی مهم است طبعا.

اما این چند خط را فقط میخواستم بنویسم که سلامی کرده باشم تا باز بتوانم بیایم و بنویسم برایتان، پس اجازه بدهید فعلا چیز دیگری اضافه نکنم و همینجا تمام کنم این سلام و علیک را... به امید اینکه فردا شور و حیاتی واقعی را ببینیم که دوباره در مردم دمیده شده و آغازی جدی باشد بر مرحله آخر سقوط جمهوری اسلامی --سقوطی که یکی دو سال است شروع شده و هیچ بازگشتی هم ندارد البته، اما به هر حال اگر کمی سرعت بگیرد دلمان شادتر میشود!