بازنشر این متن با ذکر مرجع (وبلاگ کالچراللاجیک) و نام نویسنده بلامانع است.
چند روز پیش اینجا
متنی را ترجمه کرده بودم از «ری تاکیه» که در آن اشاره شده بود به اینکه نقش روحانیت، بخصوص آیت الله کاشانی، در کودتائی که منجر به برکناری مصدق در ایران گشت در واقع بیشتر از آن است که بسیاری از نویسندگان تاریخ معاصر ایران مطلع هستند، و در همانجا این را هم ذکر کردم که آقای «داریوش بایندُر» هم
کتابی مهم در این مورد نوشته است که خوشبختانه میگویند در دست ترجمه به فارسی هم هست.
همانطور که میشد حدس زد، آن مقاله و کلا این موضوع که روحانیت خدای نکرده با سازمان سیا یا انگلیس در موفق کردن کودتائی برای سرنگونی مصدق و بازگرداندن شاه همکاری کرده باشد برای بسیاری از هموطنان ایده ای پر مسئله و مخالفت برانگیز بود، و بحثهای مختلفی شروع شده است که کمابیش ادامه خواهد یافت تا زمانی که واقعیت به نحوی به روشنی بیاید.
اما از سوی دیگر اینکه چرا «واقعیت» در مورد یک اتفاق تاریخی با این اهمیت پس از قریب به شش دهه در تاریکی مانده و هنوز به «روشنی» نیامده است خود سئوالی است بسیار مهم و در واقع مرتبط به اصل قضیه، که در عین حال شاید کمتر پرسیده شده است.
من شخصا نه تاریخدان هستم و نه تخصصی در مورد کودتای امریکائی-انگلیسی بیست و هشت مرداد دارم، اما من هم مانند بسیاری دیگر با شنیدن این تز خواه ناخواه قضیه برایم جذابیت پیدا کرد و سعی کردم تا کمی بیشتر جزئیات آن را تعقیب کنم. اجازه بدهید جزئیات این تعقیب را که هنوز هم ادامه دارد فعلا کنار بگذارم، و در عوض شما را با یکی از نتایج آن تا این لحظه آشنا کنم، نتیجه ای که برای من دوکار مهم انجام داده: اول اینکه جای شکی باقی نگذاشته است که روحانیون و در راس آنان سید ابوالقاسم کاشانی نقشی بسیار اساسی (و آگاهانه) در موفقیت کودتای سیا بر علیه مصدق ایفا کردند، و دوم این که این اندیشه را در ذهن من کاشته است که نقشی که روحانیت در آن کودتا ایفا کرد، و ارتباطی که در آن زمان بین سازمانهای جاسوسی امریکائی و برخی روحانیون در ایران ایجاد گردید به همانجا ختم نگردید، بلکه ادامه یافت، تا جائی که ممکن است رابطه ای مستقیم بین آن ارتباط و شکل گیری انقلاب اسلامی و برپا گشتن یک جمهوری اسلامی در ایران توسط روحانیون وجود داشته باشد.
طبعا متوجه هستم که این ایده ای که من اینجا در یکی دوجمله خلاصه کرده ام حرف ساده ای نیست و به سرعت احساسات زیادی را در بسیاری افراد بر خواهد انگیخت، اما به جای پرداختن به جنبه های احساسی، ایدئولوژیک و یا سیاسی قضیه اجازه بدهید چند نمونه از شواهدی که مرا به آن جهت سوق داده را ارائه بدهم. البته این بحثی است که تنها با گذشت زمان و با دسترسی به شواهد و مدارک بیشتر، بخصوص دسته ای خاص از شواهد و مدارک که سازمان سیا و دولت امریکا در حال حاضر هنوز از انتشار آن سرباز میزنند، میتواند به قطعیت برسد، ولی به هر حال این وظیفه همه ماست که برای روشن شدن واقعیتها آنچه از دستمان بر میآید انجام دهیم.
توجه کنید که شواهدی که در این متن ارائه میشوند برگرفته از مدارک و مکاتبات محرمانه دولتی امریکا و انگلیس هستند که مشمول قانون گذشت زمان شده اند و طبق قانون آزادی دسترسی به اطلاعات اکنون در امریکا اکنون قابل دسترسی گردیده اند.
اجازه بدهید با نگاهی کوتاه به محمد تقی فلسفی، دشمن مصدق، و یار نزدیک کاشانی واز افراد
نزدیک و مرتبط به خمینی شروع کنیم که برایم کمابیش واضح شده است که از ماموران سفارت آمریکا بود.
مثلا مدرک زیر را ببینید، که صفحه اول از یک تلگراف محرمانهٔ دو صفحه ای است در مورد وضعیت پروپاگاندا بر علیه کمونیسم در ایران، که در روز پنجشنبه نوزده اکتبر 1950، برابر با یازده مهرماه 1329 از سوی سفارت امریکا در تهران تحت نظر سفیر وقت امریکا به واشنگتن فرستاده شده است.
این سند گزارشی است از سفارت امریکا در تهران به واشنگتن، در مورد وضعیت تلاشهای محرمانه سفارت در تهران برای افزایش دادن پروپاگاندا بر علیه کمونیسم [عمدتا حز ب توده]. این افزایش در عکس العمل به جریاناتی بود که آن روزها تحت عنوان «بیانیه صلح استکهلم» با پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی بر علیه تسلیحات اتمی در حال اتفاق افتادن بود. اگرچه تمام این سند جالب است، اما متاسفانه چون ارتباط مستقیم به بحثمان ندارد توجه شما را تنها به دو بند از آن جلب میکنم، که ترجمه فارسیش به شرح زیر میباشد:
2- بخش پروپاگاندا خط محکمتری در مخالفت با کمونیسم و دفاع از امریکا از طریق مطبوعات و رادیو در پیش گرفته. حمله با تمام قوا انجام میشود، اما هیچ انتقادی به شکل رسمی از شوروی انجام نخواهد شد.
5- دو ملا در دو مسجد تهران از روز یکشنبه موعظه بر علیه کمونیست ها [حزب توده] را شروع کرده اند. رادیو ایران این سخنرانی ها را ضبط میکند تا برای بیست روز آینده دوبار در روز پخش شوند. همچنین یک ملا با ماموریت مشابه به تبریز فرستاده شده، و یکی نیز به مرکز استان کردستان.
این «ملاها» که به مساجد فرستاده شده اند تا بر علیه کمونیسم وعظ کنند چه کسی میتوانند باشند؟ طبعا سازمان سیا هرگز نام آنها را پخش نخواهد کرد، اما حتی با وجود گذشت زمان میتوان روشهای غیر مستقیمی برای حدس زدن هویت آنها پیدا کرد. به عنوان مثال، سایت اصولگرای «جهان نیوز»
مقاله ای دارد در مورد محمد تقی فلسفی، با تیتر «هواداران مصدق منبر فلسفی را تعطیل کردند». این مقاله در مورد سخنرانی ها و دیگر فعالیتهای این ملاست که جهان نیوز طبق رسم جمهوری اسلامی وی را «زبان گویای اسلام» لقب میدهد. در این مقاله آمده است:
از طرف رادیو نزد ایشان [ملا محمد تقی فلسفی] رفتند که شیخ محمد تقی قبول کند به استودیوی رادیو برود و همه سخنرانیها از آنجا پخش شود؛ مثل برنامهای که آقای راشد داشت. آقای فلسفی در پاسخ این جماعت گفته بود: «اگر میخواهید حرفهای من به گوش همه ملت ایران برسد، باید میکروفن رادیو را به مسجد بیاورید تا در حضور مردم بهطور زنده بحثهایی را به سمع ملت برسانم» بالاخره از اول ماه رمضان، سخنرانیهای شیخ محمد تقی فلسفی در مسجد امام خمینی (مسجد شاه آن زمان) برای اولینبار از رادیو بهطور مستقیم پخش شد. شنیدن نام ائمه و ذکر صلوات از رادیو، برای مردم متدین آن زمان، عجیب و دلنشین بود. سخنرانیهای مرحوم فلسفی در این دوران بیشتر علیه حزب توده بود که موردتوجه بیسابقه مردم قرار گرفت... روزنامه اطلاعات نوشت: «پخش سخنان مذهبی از مسجد شاه تا آخر ماه رمضان ادامه خواهد داشت. ابتدا مقرر بود فقط تا دهم ماه رمضان پخش سخنان مذهبی از رادیو بهوسیله رادیو تهران انجام گیرد، ولی چون بیانات واعظ شهیر آقای فلسفی مورد استقبال و استفاده عمومی واقع شده، از طرف آقای نخستوزیر به رادیو تهران دستور صادر شد که تا آخر ماه رمضان، پخش سخنان مذهبی از مسجد شاه، بهوسیله رادیو ادامه یابد.» مرحوم فلسفی درباره سخنرانیهایش علیه حزب توده میگوید: «منبرهای ما از نوع مبارزههای بسیار مؤثر و مفید با حزب توده و مرام کمونیستی بود. تا آن زمان بزرگترین ضربهای بود که به حزب توده وارد میشد، زیرا به عموم مردم میفهماند که تشکیلات حزب توده ضدخداست، ضد پیغمبر (صلیا... علیه و آله و سلم) است، ضدقرآن است، ضد نماز است، ضدمسجد و شئون دینی است. مسلمانان باید هوشیار باشند که سرمایه ایمان و عواطف مذهبی خود را با تبلیغات پوچ آنها از دست ندهند.»
در همین رابطه، مدارک «ساواک» نیز که تحت کنترل کامل سازمانهای جاسوسی امریکا اداره میشد نقش «مثبت» محمد تقی فلسفی و «اثر خوب تبلیغ ایشان» را ثبت کرده اند. سایت «آینده روشن»، متعلق به مصباح یزدی مدرکی از ساواک را نقل میکند که در آن
نوشته شده است: «ايشان [فلسفی] در لفاف و گوشه و كنايه حرف نميزد صاف و پوست كنده عليه حزب توده صحبت نمود و بدون ترديد اين تبليغ اثر خوبي در مردم خواهد گذاشت.»
به هر حال اگرچه مدرک محرمانه سفارت امریکا از محمد تقی فلسفی نام نمیبرد، اما در هر حال «عنایت» خاصی که رادیو ایران، وزیر اطلاعات وقت، و گزارشگران ساواک، که هر سه در واقع تحت هدایت سفارت آمریکا عمل میکردند، به جناب فلسفی و «موعظه» های ضد کمونیستی ایشان ابراز کرده اند جای خالی نام ایشان را تا حد زیادی پر میکند. اما اگر باور کردن اینها مشکل است برایتان عجله نکنید، هنوز اطلاعات و سرنخهای بیشتری هستند. به عنوان مثال، عکس زیر را در نظر بگیرید:
این عکسی است از آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی (با عمامه سیاه)، به همراه ملا محمد تقی فلسفی (عمامه سفید)، در کنار شعبان جعفری، مشهور به شعبان بی مخ (نشسته، با ریش) و تعدادی از هواداران یا به اصطلاح «نوچه» های شعبان، ونیز دونفر از مسئولان دولتی وقت، که عبارت باشند ازشهردار تهران و «معاون سیاسی نخست وزیر». این عکس در پایان یکی از «موعظه» های جناب فلسفی گرفته شده است، البته پس از سرنگونی مصدق، که در محلی به نام «تکیهٔ دباغ خانه» انجام میشد. اتفاقا نسخه ای از همین عکس در یکی از نشریات وقت با شرح مکان و اسامی افراد حاضر نیز به چاپ رسیده بود، که در زیر میبینید:
خوب، شعبان بی مخ و نقشش در کودتا را که شک ندارم همه میدانیم. اما آن دسته از دوستان که هنوز نکته مطلب را نگرفته ان لابد دارند از خودشان میپرسند کاشانی و فلسفی، آنهم در کنار این نوع مقامات دولتی پس از کودتای علیه مصدق در این عکس چکار میکنند؟ پاسخش را به خود شما وامیگذارم، اما قبل از آنکه ادامه بدهم، اجازه بدهید در همین مورد
یک متن کوتاه را هم از «رجا نیوز» نقل کنم، که ظاهرا هنگام نوشتنش خبر نداشته اند که چنین عکسی وجود دارد که دوستان خوب حضرت امام را اینطور مستقیم به شعبان و متصدیان دولتی در تکیهٔ دباغخانه متصل میکند، وگرنه این توضیح را نمیدادند که: «'شعبان خان' مراسم عزاداری هم برپا می کرد! هزینه مراسم روضه خواني دهه ماه محرم در تكيه دباغخانه را ساواک به عهده می گرفت.» (عین همین متن را خبرگزاری فارس نیز
منتشر کرده است). عکسهای دیگری هم از کاشانی در کنار شعبان موجودند که ظاهرا مربوط میشوند به روزهای کودتا، اما این عکس از این لحاظ واقعا بی نظیر است که بسیاری از سر نخهای مرتبط با کودتا، از سفارت امریکا و فیضیه قم گرفته تا دربارشاه و زورخانه شعبان بی مخ و تکیه دباغخانه همه را یکجا به هم میرساند.
در هر حال، اجازه بدهید تا از محمد تقی فلسفی بگذریم، و بازگردیم به آیت الله کاشانی و نقشی که ایشان در تکمیل و موفقیت کودتای امریکائی بر علیه مصدق ایفا کردند.
در ماه نوامبر سال 1951، سفیر انگلیس در تهران طی نامه ای محرمانه به لندن
نوشت: «امریکائی ها بسیار محرمانه به ما گفته اند که کاشانی با آنها در تماس است. نظر اصلی وی [کاشانی] مربوط به خطر کمونیسم و نیاز فوری به کمک امریکاست.» شاید این متن، و بخصوص آنچه در زیر میآید توضیح قابل قبولی برای این عکس ارائه کنند که آیت الله کاشانی را در حال مشاوره با سفیر آمریکا در ایران در زمان کودتا، همان که نامه بالائی در مورد مامور کردن چند آخوند برای موعظه بر علیه کمونیست ها و حزب توده را نوشته بود، یعنی آقای لوی هندرسون
Loy Henderson نشان میدهد:
اما علاوه بر نامه و عکس فوق مدارک واضحتری نیز هست که جناب کاشانی را به نحو مستقیم تری با کودتای امریکائی مرتبط میکنند، از جمله متن محرمانه یک تحقیق تاریخ داخلی متعلق به سازمان سیا، که به بررسی کودتای بیست و هشت مرداد پرداخته است. این متن متنی بسیار مهم است که در صورت دسترسی به محتوای کامل آن بسیاری از رموز پنهان مانده نه تنها پیرامون کودتای بیست و هشت مرداد، بلکه همچنین در مورد انقلاب ۵۷ نیز به روشنی میرسند. اما ظاهرا درست به دلیل همین اهمیت و حساسیت، اگرچه متن با توجه به قوانین مربوط به گذشت زمان و آزادی دسترسی به اطلاعات با تلاش فراوان برخی محققین قابل دسترسی گردیده است، اما متاسفانه بخشهای عمده ای از متن قبل از در دسترس قرار دادن توسط سازمان سیا حذف گردیده اند، با این بهانه که اگرچه اینها اطلاعاتی قدیمی هستند اما هنوز «حساس» هستند و در صورت آزاد شدن میتوانند به «امنیت و منافع» بین المللی امریکا صدمه وارد کنند.
من زیاد روی این موضوع بحث نخواهم کرد، اما اجازه بدهید تنها دو نکته را گوشزد کنم: یکی اینکه این استدلال و رفتار سازمان سیا در مورد متن به صراحت حکایت از این دارد که بخشهای حذف شده مرتبط به افکار، افراد، سازمانها و جریاناتی هستند که در حال حاضر در ایران دارای اهمیت سیاسی میباشند (در غیر اینصورت استدلال مبنی بر « در خطر افتادن امنیت و منافع امریکا» مفهوم خاصی نداشت)؛ و ثانیا با مطالعه کامل متن (که در پائین همین صفحه آن را برای خواندن یا دانلود کردن در اختیار شما قرار میدهم) مشخص میشود که اگرچه آیت الله کاشانی یکی از شخصیتهای مهم و مطرح در جریان آن کودتا و نیز در این متن بوده است، اما قسمتهائی از متن که سانسور و حذف نشده اند به جز یکی دو مورد جزئی شامل هیچ اسم و ذکری از آیت الله کاشانی نمیباشد. به عبارت دیگر، بحثهائی که در ارتباط با کاشانی و جریان مذهبی بوده اند تماما مشمول «خطر برای امنیت و منافع امریکا» و در نتیجه حذف گردیده اند. با توجه به ارتباط عمیق و نزدیک فردی و ذهنی بین کاشانی و افرادی از قبیل نواب صفوی، بهبهانی، و خمینی، من نتیجه گیری را به خود شما واگذار میکنم.
اما در هر حال نکته جالب اینجاست که حتی همان یک یا دو جائی در متن که عرض کردم اسم کاشانی از تیغ سانسور در امان مانده است هم به اندازه گویا هستند، بخصوص یکی از آنها که پانوشتی است که احتمالا به سهو و تنها به دلیل قرار داشتن در پانوشت ها از چشم سانسور چی پنهان مانده است.
تصویری که در زیر میبینید از صفحه ای از متن است که حاوی اولین ذکر نام آیت الله کاشانی میباشد:
ترجمه بخشی که نام کاشانی ذکر شده (در دومین پاراگراف از آخر) به این شرح است:
... به عقیده ادوارد شرلی، کارمند سابق مدیریت عملیاتی سیا که در هنگام انقلاب به ایران سفر کرده بود... جای تردید است که بدون پشتیبانی آیت الله کاشانی و آیت الله بهبهانی عملیات مخفی سیا [عملیات آژاکس، یا همان کودتای بیست و هشت مرداد] قادر بود به موفقیت برسد، [در حالی که] کاری که این دو آیت الله در سال 1953 با کمک امریکا و انگلیس انجام دادند را خودشان احتمالا میتوانستند کمی دیرتر بدون چنین کمکی نیز به انجام برسانند...
اما یک نقطه دیگری که در متن اسم کاشانی حذف نشده است اینجاست، که سخن از مراحل بحث و تصمیم گیری در سفارت آمریکاست در مورد اینکه پس از سرنگون شدن مصدق چه کسی بایستی جانشین او بشود:
میگوید،
جانشین مصدق: آیت الله کاشانی یا فضل الله زاهدی؟
در این مرحله بر سر اینکه چه کسی باید جانشین مصدق بشود هیچ توافقی وجود نداشت. مسئولان آمریکائی تا مدتی در این فکر بودند که آیت الله کاشانی، متحد سابق مصدق را برگزینند، که پشتیبانان زیادی داشت و از مخالفان سرسخت مصدق شده بود. [در این نقطه یک پاراگراف کامل، که ظاهرا بحث از جوانب و مسائل مربوط به کاشانی بوده است، از متن حذف شده]. و سرانجام نظرها آرام آرام به ژنرال فضل الله زاهدی برای جانشینی مصدق رسید [و سپس شرح میدهد که زاهدی کیست و چرا انتخاب شد]...
توجه شما را بار دیگر به اهمیت نهفته در این چند خط فوق جلب میکنم. اینکه سازمان سیا از میان تمام گزینه ها به کاشانی و زاهدی رسیده باشد و بر سر انتخاب یکی از آنها به بحث بنشینند نشانگر اهمیت و مفید بودن فوق العاده فردی مثل کاشانی برای سیاستهای آنهاست، و گرنه ایشان هرگز از میان تمام گزینه های موجود به مرحله «نهائی» نمیرسید، جائی که تنها رقیب و هم وزنش یک ژنرال ارتشی با آنهمه سابقه روشن خدمت به شاه و آمریکا باشد، و تازه انتخاب بین آن دو هم برای امریکا و انگلیس اینهمه مشکل باشد.
اما از این هم بگذریم و اجازه بدهید پیش از تمام کردن این متن بسیار طولانی یک مدرک دیگر را هم خدمت شما عرضه کنم:
تصویر بالا صفحه دیگری است از متن محرمانه سیا، که در پا نوشت آن ذکری از کاشانی شده است به این شرح:
«جبهه ملی» تشکلی باز بود، مرکب از گروههای سیاسی با اهدافی لیبرال دموکرات و مخالف با دخالت خارجی در امور ایران. جبهه ملی شامل روشنفکران چپگرای ضد شوروی «حزب ایران»، کارگران و روشنفکران چپگرای «حزب زحمتکشان»، و کارگران، بازاری ها و روحانیون «مجاهدین اسلام» بود. آیت الله ابوالقاسم کاشانی، که بعدها نقشی کلیدی در کودتا بر علیه مصدق ایفا کرد، یکی از رهبران «مجاهدین اسلام» بود...
دقت کردید؟ «آیت الله ابوالقاسم کاشانی که بعد ها
نقشی کلیدی در کودتای علیه مصدق ایفا کرد.»
به هر حال این متن بیش از حد برای یک وبلاگ طولانی شده است، و احتمالا شما هم از خواندش خسته شده اید. اما اینها چند نکته و شواهد و مدارکی بود که من با کمی تحقیق نه چندان گسترده به آنها رسیده ام، و اگر به قول معروف مشت نمونه خروار باشد، نه تنها هیچ جای شکی باقی نمیماند که روحانیت در زمان مصدق در نقشه ای پلید و ضد ملی و ضد دموکراتیک بر علیه منافع ایرانیان وارد عمل شدند، بلکه خط قرمز واضحی نیز که از آن ارتباط بین روحانیون و بیگانه ها، بخصوص ماموران مخفی امریکائی شروع میشود، به نظر میرسد در واقع مثل شاهرگ یا شاهراهی باشد که کاشانی و فلسفی و بهبهانی را از یکسو به سفارت آمریکا و از سوی دیگر به خمینی و خامنه ای و جمهوری اسلامی مرتبط میسازد.
اکنون سئوالی که پاسخش 'تا اطلاع ثانوی' در حافظه اسناد و مدارک سازمان سیا محبوس خواهد ماند اینست که آیا این خط قرمز گروه انقلابیون پایه گذار جمهوری اسلامی را نیز به سفارت امریکا مرتبط میگرداند یا خیر؟ آیا این ممکن است که همکاری های شخصی به اهمیت آیت الله کاشانی با سفارت آمریکا، کسی که سفارت برای وی تا حدی اعتماد قائل بود که در شرف انتخابش برای رهبری کشور ایران به جای مصدق میبود، به همان جا خاتمه یافته باشد؟ آیا طرح سفارت آمریکا برای انتخاب یک روحانی به رهبری لازمه اش حذف شاه نیز بود؟ آیا سرنگونی نهائی شاه و جایگزین شدن وی توسط یکی از همرزمان و همفکران کاشآنی به نام خمینی، و ایجاد سیستمی تحت عنوان «جمهوری اسلامی» هیچ ارتباطی با آن نسخه ای که در زمان کودتای مصدق برای رهبر کردن یک روحانی و کنار گذاشتن شاه توسط ماموران مخفی امریکا نوشته شده بود دارد؟
اینها متاسفانه سئوالاتی هستند که فعلا تنها به صورت سئوال باقی خواهند ماند. . .
-------------------
متن کامل (البته نه چندان «کامل»، با توجه به 'حفره' های زیادی که توسط سیا در متن ایجاد شده اند) مقاله ای که بالاتر ذکر شد را میتوانید در زیر بخوانید، و یا در صورت علاقه به صورت فایل pdf به کامپیوتر خود دانلود کنید: