۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

وظیفه داریم تکلیف خودمان را با کفن پوشان سبز قاطعانه روشن کنیم




چماق نورانی، کاری از هادی حیدری
«چماق نورانی»، کاری از هادی حیدری

من قصد نوشتن زیادی ندارم الان، گرچه نوشتنی بسیار است در باب آنچه در حال اتفاق افتادن است، و امیدوارم بتوانم فقط چند تا موضوع را به اختصار ذکر کنم فعلا، تا شاید بعد برگردم و وارد جزئیات بیشتری بشوم، و یا دوستانی که موضوع را به اندازه من مهم میبینند شاید بخواهند ادامه بدهند این مسئله را.

خدمت دوستانی که در زمان و سال و روز دیگری میخوانند عرض کنم که مراد از «آنچه در حال اتفاق افتادن است» بحث و درگیریهای گسترده ای است که اخیرا بر سر یکی از کارتونهای نیک آهنگ کوثر در سایتهای مختلف، از جمله بالاترین در گرفته است [مثلا اینجا را ببینید، بعد اینجا را ببینید و اینجا و یا اینجا را]، و شاید حتی مهمتر از همه، حذف کارتون توسط سایت «روز آنلاین» در عکس العمل به حملات و اعتراضات مذکور.

قبل از هرچیز اجازه بدهید بگویم که من این اتفاقاتی که دارد میافتد را از یکطرف بسیار مهوع و دل آزارنده، اما در عین حال از طرف دیگر بسیار مفید میبینم و به قول معروف، «به فال نیک» گرفته ام. دلیل به فال نیک گرفتنش هم درست همان دلیلی است که چندی پیش در متنی نوشته بودم در مورد اینکه چرا خوشحالم جنبش سبز به پیروزی سریعی دست نیافته است.

حقیقتش این اتفاقاتی که الان دارد در متن جنبش سبز میافتد را بسیار بسیار مشابه میدانم به اتفاقاتی که در یکی دو سال اول بعد از انقلاب ۵۷ افتاد. بله، به هیچ وجه آن اتفاقات را نه میتوان مثبت دید و نه به فال نیک گرفت، اما دلیلش این بود که انقلاب پیروز شده بود و آن اتفاقات تاثیر مستقیمی بر جهت انقلاب داشتند، به اینصورت که مملکت به دلیل و از طریق همان تظاهرات و جنگ و دعوا ها به تسخیر حزب الله در آمد. حزب الله از همان روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب یک تاکتیک بسیار موثر و نهایتا موفق را در پیش گرفت که عبارت بود از لشکر کشی به خیابانها توسط چماق به دستها و کفن پوشان، گاه به دعوت افراد و سازمانها، و گاه بدون برنامه ریزی رسمی و یا به قول خودشان به طور «خود جوش».

دقیقا همینطور، یعنی از طریق همین رفتارهای خشونت آمیز اجتماعی، و اغلب با بهانهٔ توهین به شخصیت های انقلاب و یا توهین به اسلام بود که حزب اللهی ها برنامه تسخیر کشور و دزدیدن انقلاب مردم را با محدود کردن آزادی مطبوعات و حقوق و آزادیهای زنان آغاز کردند و رفته رفته حلقه طناب را از زاویه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، نظامی، سیاسی و اقتصادی به دور گردن کشور تنگ تر و تنگ تر کردند تا نهایتا همین جمهوری کریه المنظر اسلامی برپا شد که امروز داریم.

خوب، حالا لابد سئوال میشود که چطور من میتوانم از یکطرف رفتارهای اخیر در مخالفت با کاریکاتور نیک آهنگ کوثر را با آن کارهائی که حزب اللهی ها کردند مقایسه کنم و در عین حال آن را به فال نیک بگیرم. البته پاسخ را خودم در آغاز دادم، و آن هم این است که خوشبختانه جنبش سبز به پیروزی نرسیده است.

اشتباه نکنید، من مخالف به پیروزی رسیدن جنبش سبز نیستم، همانطور که به پیروزی رسیدن انقلاب ۵۷ را قدمی بسیار مهم و اساسی در جهت پیشرفت این کشور به سوی دموکراسی میبینم. اما خوشحالم که جنبش سبز به پیروزی نرسیده است چون درست همانطوری که الان این جریانات دارند به وضوح نشان میدهند، بدنهٔ جنبش هنوز به هیچوجه به نوع بلوغ تاریخی/سیاسی که قادر به بازتولید روابط اجتماعی «دموکراتیک» باشند نرسیده است.

اگر جنبش سبز به هر دلیل در طی سال گذشته موفق به برانداختن دولت کودتا گردیده بود، این کفن پوشیهائی که الان در سطح اینترنت و از طریق مثبت و منفی دادن های مجازی به نظرات و نوشته های یکدیگر بیان میگردند، الان در سطح خیابانها در جریان بودند. به عبارت دیگر، روز از نو بود و روزی از نو، گروهی پر از احساسات (و غالبا هم احساسات پاک و غیر آلوده، اما از طرف دیگر همچنین مبری از تعقل و به وضوح نابالغ) الان خیابانها را هر روز به بهانه ای شبیه به کاریکاتوری که نیک آهنگ از موسوی کشیده است در مینوردیدند و خواستار تعطیل شدن روزنامه ای که نیک آهنگ در آن کار میکند میشدند، و چه بسا دفتر آن روزنامه را هم به آتش میکشیدند... و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

اما اینکه گفتم این اتفاقات را به فال نیک میگیرم به طعنه نبود. یعنی این را به فال نیک نمیگیرم که قدرت سبز ها واقعی و عملی نیست و مجازی و ذهنی است در حال حاضر. آنچه به فال نیک میگیرم این است که اینها (همین برخوردهای عصبی و هیجانی ومتعصبانه، مثلا فعلا با کارتون نیک آهنگ از موسوی) مسائلی هستند که باید رو بیایند، باید به سطح آگاهی و خود آگاهی جمعی برسند و باید مورد تفکر و مداقه و تحلیل جمعی قرار بگیرند، چرا که راه دیگری برای درمان این نوع امراض نیست. اصلا این امراض وجود دارند به دلیل اینکه قرنهاست، بلکه هزاره هاست که در جامعه ای زیسته ایم که جائی برای نقد و انتقاد و اعتراض آرام و صلح آمیز به قدرت وجود نداشته است و کلا در قاموس روان جمعی مان نداریم چنین مفاهیمی را هنوز. حال، اگر جنبش سبز به پیروزی دست یافته بود، این مسائل به هنگام بروز از چندان درجه ای از حدت و تاثیر عملی بر روزگار طرفهای درگیر برخوردار میبودند که جائی برای تفکر و تحلیل نمیماند، چرا که طرفهای درگیر به زورآزمائی حیاتی مشغول میشدند، و طرفهای غیر درگیر مثل خود من هم در میان آن هیاهو صدائی نداشتند که بخواهند حرفی بزنند و اندر فواید آرامش و تفکر و تعقل روضه بخوانند...

اجازه بدهید بیشتر از این ننویسم فعلا، اما امیدوارم همین اندک کفایت کرده باشد برای بیان این که چرا واقعا و جدا به فال نیک میگیرم این اتفاقات را.

اما همچنین اجازه بدهید قبل از توقف به موضوعی که در تیتر مطرح شده هم رجوع کوتاهی بکنم، و این را یاد آوری کنم به تمام دوستانی که متوجه هستند چه میگویم اینجا، که الان وقت عمل است و برخورد با این بیماری ها. نسل قبلی ما در سالهای انقلاب دو مسئله داشتند: یکی اینکه چماقها، زنجیر ها و موکت بُر هائی که حزب الله آن روزها استفاده میکرد «واقعی» بودند و گوشت و استخوان را میکوبیدند و میبریدند، و دیگر اینکه روشنفکران و آزاد اندیشان هم تجربه مشابهی در تاریخ نداشتند که به آن برگردند و درس بگیرند و بدانند چگونه عمل کنند بهتر است، به رهبران و سران انقلاب اعتماد و اطمینان کردند که آنها لابد اجازه نخواهند داد که مملکت به باد فناتیسم برود. امروز اما آن تجربه را در کوله بار داریم، و قابل بخشایش نخواهد بود اگر بار دیگر با ساده دلی، بی توجهی و یا کوتاهی بخواهیم دستاورد بیشتر از یک قرن تلاش در راه آزادی و دموکراسی و میلیونها جان و تنی که این ملت در آن راه سرمایه گذاری کرده را به باد خشم و احساسات و تعصبات کور خلایق بسپاریم.

باید روشن و قاطع بایستیم و از آزادی و حق بیان آزادانه و انواع حقوق دیگر زنان و مردان این مملکت در مقابل خشم و تعصب کور و جهالت تاریخی مردممان (که شک نداشته باشید بارها و بارهای دیگر به بهانه های مختلفی بر صحنه اجتماعی و سیاسی این جبش فوران خواهد کرد)، دفاع کنیم. امروز کوتاه آمدن در مقابل جهل اشتباهی خواهد بود که فردا قادر به توجیه و توضیحش نخواهیم بود.


8 نظرات:

Anonymous گفت...

dorood bar to

Anonymous گفت...

امیدوارم در جنبش سبز به تعداد آدمایی مثل شما هر روز افزوده شه. شما همیشه با تعقل و بدون دخالت احساس و هیجان می نویسی! خدا حفظ کنه جوون.

Anonymous گفت...

چیزی به نام نقد مغرضانه نداریم (اما خبر غیر واقعی داریم).‎

همچنین منع نقد به بهانه تفرقه افکن یا نفرت پراکن یا ... بودن نادرست است و به ویژه وقتی که سلیقه شخصی خود را قاضی تشخیص یک "‎نقد " ‎ا‎ز‎ ‎مطلب" تفرقه افکن" می کنیم و با استفاده از پتانسیل فضا و جو سنگین شکل گرفته(ولو به طور ناخودآگاه) به این سلیقه های شخصی عمومیت می بخشیم،در حال پایه گذاری یک فاجعه و دیکتاتوری تمام عیار در آینده نزدیک هستیم یعنی همین نقطه ای که اکنون هستیم و همان راهی که قبلا رفتیم.

ممنون بخاطر مطلب

Anonymous گفت...

حرف دل منو زدي

نوید گفت...

سانسور کارهای ایشون و همچنین بی هرمتی بهشون نکوهیده هستند و امیدوارم دیگر تکرار نشوند. اما همانطور که دوستی در کامنتش به خوبی گفته، نقد مقرضانه نداریم؛ ایشون با کارهای سطحی و ابتدایی و خلاف واقعشون تخم نفاق می پراکند و ما هم نه کفن پوشیم و نه ارادت فراواقعی به موسوی داریم. بلکه مخالف دروغ و تفرقه افکنی هستیم.
اما با این قسمت از حرف شما کاملا موافقم که باید اینگونه جریان ها به فال نیک گرفت؛ چرا که در پس همین مورد به چشم کوچک، بسیاری متوجه شدند که با حذف رقیب و توهین کاری به پیش نمی رود. بلکه نقد و روشهای مدنی است که یا ایشان را به دور بازمی گرداند یا خود به خود از صحنه بیرون می اندازد. قضاوت با مردم است، نه به زور چماقداران.

Anonymous گفت...

"پیروزی رسیدن انقلاب ۵۷ را قدمی بسیار مهم و اساسی در جهت پیشرفت این کشور به سوی دموکراسی میبینم"؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جالب بود ولی یه جاهای سوتی دادی. سبز الهی ها هم که همه میدونیم چه جور ادامهایی هستند

Anonymous گفت...

faghat mitavanam begoiam ali bood . lotfan bazham benevisid.

Anonymous گفت...

mardome mazhabi ma shadidan be tajrobeie ye hokomat dini niaz dashtand. leza enghelab 57 vaghan rahei besoye demokrasi ast.

ارسال یک نظر