پاسخ این سئوال را میتوان در طبیعت پدیده «احمدی نژاد» جستجو کرد، و این واقعیت که امواج مخرب اجتماعی که در طی چهار سال گذشته توسط احمدی نژاد و پشتیبانانش به راه افتاده اند تنها از طریق (سوء)استفاده از امکانات مالی وسیعی ممکن شده است که از فروش نفت و نفوذ و درآمد های گسترده و بی حساب سپاه پاسداران در سیستم اقتصادی کشور تامین شده اند.
شاید لزومی به یاد آوری نباشد، که احمدی نژاد پایه اصلی پشتیبانی از خود را در طی سالهای پیش از ریاست جمهوری و نیز به طور بسیار جدی تری در طول چهار سال ریاست جمهوری خود در میان گروههای حاشیه ای اقتصادی، یعنی اقشار کم در آمد و کم سواد محکم کرده است. احمدی نژاد با خرج سخاوتمندانه از منابع در آمد نفتی و اقتصادی فراوانی که در دسترس داشت موفق شد تا به مرور زمان از میان اقشار کم در آمد روستائی، حاشیه نشینان شهری و کارگران فقیر آرام آرام گروههای حقوق بگیر خاصی را در قالب بسیج و نیز خارج از آن متشکل کند، گروههائی که تاکنون در دو مورد مهم با ایفای نقشی صریح امادگی خود برای ادای دین به احمدی نژاد را نمایش داده اند: در انتخابات سال ۱۳۸۴ با شرکت هماهنگ شده در انتخابات، و سپس در جنبش مردمی سال ۱۳۸۸ با همکاری مستقیم در سرکوب مردم.
شاید «اقتصادی بودن» را بتوان یکی از خصیصه های اصلی پدیده ای که صورت آن احمدی نژاد میباشد دانست. اگر چه آیت الله خمینی موفق شد با متشکل کردن «مستضعفین» سیل انقلاب ۵۷ را به مسیر جهموری اسلامی هدایت کند، اما تفاوتهای عمده ای بین طبیعت آن «تشکل» و تشکلی که در ده ساله گذشته توسط گروه احمدی نژاد صورت گرفته است وجود دارد. یکی از عمده ترین آن تفاوتها این است که اگرچه خمینی نیز با وعده های اقتصادی موفق به جلب توجه توده ها گردیده بود، اما در عمل این دیدگاههای آرمانی و ایدئولوژیک وی بود که مرکز ثقلی برای تشکل توده ایجاد میکرد. مرکز ثقلی آنچنان استوار که به او اجازه میداد به راحتی در میان همان توده های فقیری که وی آنان را صاحبان اصلی انقلاب خوانده بود اعلام کند که اقتصاد مال خر است، یا ما برای شکم قیام نکرده ایم.
اگر تصور اینکه احمدی نژاد در یکی از سفرهای خود به مناطق فقیر نشین اعلام کند که اقتصاد هیچ اهمیتی برای او ندارد، و یا ریاست جمهوری او اهمیتی برای سفرهٔ مردم قائل نیست برای شما دور از ذهن مینماید، این خود نشانه ای است از تفاوت عمده ای که بین بسیج توده های «مستضعف» توسط خمینی و بسیج توده های «فقیر» توسط احمدی نژاد وجود دارد. اگر خمینی قادر بود با اطمینان تمام اعلام کند که ما برای شکم قیام نکرده ایم، احمدی نژاد مجبور است تا با نشان دادن نمودارهای ساختگی در مورد سفره های مردم آنان را به پشتیبانی از خود بخواند.
ااز این بحث نتایج مختلفی میتوان گرفت، از جمله بحث مورد نظر ما، یعنی این که میزان و طبیعت «تعهد» تشکلات اجتماعی ساخته شده توسط احمدی نژاد و خمینی یکی نیستند. اگر تشکلات سرسپرده به خمینی در درجه اول یک تشکل ایدئولوژیک و اخلاقی بود، تشکلات هم پیمان با احمدی نژاد در وحله اول اقتصادی و سود گرا و حتی «غیر اخلاقی» هستند.
اینکه گفتن دروغهای واضح، همه جانبه و بی پایان، و ارتکاب انواع و اقسام تقلبهای فردی، علمی، اجتماعی و سیاسی یکی از نماد های مهم شخص احمدی نژاد و دولتمردان پیرامونش شده است، و یا اینکه یکی از مشخصه های تکان دهنده برخورد های نیروهای رسمی و غیر رسمی با مردم در طی جنبش سبز خشونت غیر قابل توضیح و رفتارهای «غیر اخلاقی» انها میباشد را نبایست تصادفی و اتفاقی تلقی کرد. بر عکس، این پدیده ها اشاره مستقیم دارند به تفاوتهای اساسی بین گفتمان ایدئولوژیک خمینی و جمهوری اسلامیش، با گفتمان ناگفته ای که متحدان احمدی نژاد را متشکل کرده و به نوعی «هویت پنهان» برای آنان تبدیل شده است. در حالیکه اخلاقیات در کنار گفتمان دینی از هسته های تشکلات پیرو خمینی بود، گروههای پشتیبان احمدی نژاد چنین قید و بندی را در مرکز تشکل خود نمیابند، بلکه هسته وجودی آنان تنها ملغمه ای است از طمع و خرافه.
اما اجازه بدهید به بحث اصلی برگردیم، و این سئوال که آیا جنبش سبز بایستی با اجرای تحریم های اقتصادی علیه ایران توسط دولتهای بزرگ مخالف باشد یا موافق. اولین نکته ای که بایست در نظر گرفت این است که با توجه به واقعیتهای فوق، میتوان اطمینان داشت که اجرای تحریم های اقتصادی علیه ایران نه تنها به تحکیم و تثبیت دولت احمدی نژاد نخواهد انجامید، بلکه بر عکس با تاثیر مستقیم بر مکانیزم عمده تشکیلاتی احمدی نژاد و سپاه پاسداران و بسیج، کمک بسیار موثری به تقویت و امکان موفقیت سریعتر و کم هزینه تر جنبش سبز خواهد کرد.
اگر احمدی نژاد قادر بوده تا چنین بهره بری عظیمی از نیروهای حاشیه ای و فقیر جامعه داشته باشد، دلیل عمده آن این است که شخص احمدی نژاد و سپاه پاسداران مقادیر عظیمی ثروت اضافه و بی کتاب در اختیار داشته اند که به نحو «احسن» نیز مورد استفاده قرار داده اند. اما فراموش نکنیم که این گروه اگرچه توان درون مرزی خود را در حال حاضر از طریق «خرید» نیروهای مردمی تامین میکنند، اما در عین حال به دو دلیل عمده ماموریت و مرکز توجه اصلی خود را در سوی دیگر مرزها میبینند: یکی از این دلایل گفتمان خرافی حاکم بر دیدگاه آنهاست و پرژه غلبه جهانی در انتظار مهدی موعود، و دیگری طبیعت ناگزیر نظامی آنهاست که با توجه به اتفاقات اخیر، میبینیم که این بعد دوم با گذشت هر روز جدی تر نیز شده است و بیشتر به مرکز معادلات بین المللی جمهوری اسلامی کشیده شده است.
به عبارت دیگر، شکی نمیتوان داشت که اگر سپاه پاسداران از لحاظ ثروت در محدودیت قرار بگیرد، از میان دو گزینه درون و برون مرزی، اولویت مصرف با تقویت و تحکیم قدرت نظامی و توان مقابله با نیروهای خارجی خواهد بود. اگرچه از یک سو این میتواند منجر به استفاده از روشهای خشن تر و سرکوب گرانه تر در درون مرزها باشد، اما تاثیر بسیار مهم تر و موثر تری که بایستی در نظر داشت ریزش شدید و سریع نیروهای «خریداری شده» ای است که عملا مسئولیت کنترل و سرکوبی مردم و تظاهراتشان را در چند ماهه گذشته بر عهده داشته اند. همانطور که گفته شد، این نیروها که عموما از میان گروههای حاشیه ای و فقیر و کم سواد تر اعزام گردیده اند، در کنار انانی که با دریافت حقوق و مزایای متمرکز به انجام وظیفه سرکوب میپردازند، در حول یک گفتمان ایدئولوژیک، سیاسی یا اخلاقی خاص گرد نیامده اند، بلکه آنچه آنها را متشکل کرده است در واقع توان سرمایه گذاری بی حد و حصر سپاه، بسیج و خود دولت بوده است.
به این ترتیب اگر روزی توان این نوع سرمایه گذاری بی حساب از احمدی نژاد و یارانش گرفته شود، میتوان انتظار داشت که در مدتی نه چندان دراز آنها قسمت عمده ای از تشکلات «مردمی» پشتیبان خود را از دست بدهند، و چنان روزی میتواند روزی سبز برای کشورمان باشد که بدون شک ارزش سختی های موقتی که تحریم های اقتصادی میتواند بر ما تحمیل کند را دارد. اگرچه محدودیت های اقتصادی خواه ناخواه تمامی مردم کشور را در فشار خواهد گذاشت، اما از یکطرف کدام یک از ما حاضر نیست به امید رها شدن از اختاپوط وحشتناکی که به نام مهدی موعود و به کام سرمایه گذاران سپاه کشورمان را در آغوش مرگبار خود کشیده است چندی سختی را تحمل کند، و از طرف دیگر، واضح است که احتیاج و اعتیاد به ثروت فراوان و خرج بی قید و بند آن برای خرید «طرفدار» و «نیروی مردمی» پاشنه آشیل احمدی نژاد و کودتای وی میباشد. به این دلایل است که اجرای محدودیت های اقتصادی بر جمهوری اسلامی در نهایت به نفع جنبش سبز خواهد بود.
شاید لزومی به یاد آوری نباشد، که احمدی نژاد پایه اصلی پشتیبانی از خود را در طی سالهای پیش از ریاست جمهوری و نیز به طور بسیار جدی تری در طول چهار سال ریاست جمهوری خود در میان گروههای حاشیه ای اقتصادی، یعنی اقشار کم در آمد و کم سواد محکم کرده است. احمدی نژاد با خرج سخاوتمندانه از منابع در آمد نفتی و اقتصادی فراوانی که در دسترس داشت موفق شد تا به مرور زمان از میان اقشار کم در آمد روستائی، حاشیه نشینان شهری و کارگران فقیر آرام آرام گروههای حقوق بگیر خاصی را در قالب بسیج و نیز خارج از آن متشکل کند، گروههائی که تاکنون در دو مورد مهم با ایفای نقشی صریح امادگی خود برای ادای دین به احمدی نژاد را نمایش داده اند: در انتخابات سال ۱۳۸۴ با شرکت هماهنگ شده در انتخابات، و سپس در جنبش مردمی سال ۱۳۸۸ با همکاری مستقیم در سرکوب مردم.
شاید «اقتصادی بودن» را بتوان یکی از خصیصه های اصلی پدیده ای که صورت آن احمدی نژاد میباشد دانست. اگر چه آیت الله خمینی موفق شد با متشکل کردن «مستضعفین» سیل انقلاب ۵۷ را به مسیر جهموری اسلامی هدایت کند، اما تفاوتهای عمده ای بین طبیعت آن «تشکل» و تشکلی که در ده ساله گذشته توسط گروه احمدی نژاد صورت گرفته است وجود دارد. یکی از عمده ترین آن تفاوتها این است که اگرچه خمینی نیز با وعده های اقتصادی موفق به جلب توجه توده ها گردیده بود، اما در عمل این دیدگاههای آرمانی و ایدئولوژیک وی بود که مرکز ثقلی برای تشکل توده ایجاد میکرد. مرکز ثقلی آنچنان استوار که به او اجازه میداد به راحتی در میان همان توده های فقیری که وی آنان را صاحبان اصلی انقلاب خوانده بود اعلام کند که اقتصاد مال خر است، یا ما برای شکم قیام نکرده ایم.
اگر تصور اینکه احمدی نژاد در یکی از سفرهای خود به مناطق فقیر نشین اعلام کند که اقتصاد هیچ اهمیتی برای او ندارد، و یا ریاست جمهوری او اهمیتی برای سفرهٔ مردم قائل نیست برای شما دور از ذهن مینماید، این خود نشانه ای است از تفاوت عمده ای که بین بسیج توده های «مستضعف» توسط خمینی و بسیج توده های «فقیر» توسط احمدی نژاد وجود دارد. اگر خمینی قادر بود با اطمینان تمام اعلام کند که ما برای شکم قیام نکرده ایم، احمدی نژاد مجبور است تا با نشان دادن نمودارهای ساختگی در مورد سفره های مردم آنان را به پشتیبانی از خود بخواند.
ااز این بحث نتایج مختلفی میتوان گرفت، از جمله بحث مورد نظر ما، یعنی این که میزان و طبیعت «تعهد» تشکلات اجتماعی ساخته شده توسط احمدی نژاد و خمینی یکی نیستند. اگر تشکلات سرسپرده به خمینی در درجه اول یک تشکل ایدئولوژیک و اخلاقی بود، تشکلات هم پیمان با احمدی نژاد در وحله اول اقتصادی و سود گرا و حتی «غیر اخلاقی» هستند.
اینکه گفتن دروغهای واضح، همه جانبه و بی پایان، و ارتکاب انواع و اقسام تقلبهای فردی، علمی، اجتماعی و سیاسی یکی از نماد های مهم شخص احمدی نژاد و دولتمردان پیرامونش شده است، و یا اینکه یکی از مشخصه های تکان دهنده برخورد های نیروهای رسمی و غیر رسمی با مردم در طی جنبش سبز خشونت غیر قابل توضیح و رفتارهای «غیر اخلاقی» انها میباشد را نبایست تصادفی و اتفاقی تلقی کرد. بر عکس، این پدیده ها اشاره مستقیم دارند به تفاوتهای اساسی بین گفتمان ایدئولوژیک خمینی و جمهوری اسلامیش، با گفتمان ناگفته ای که متحدان احمدی نژاد را متشکل کرده و به نوعی «هویت پنهان» برای آنان تبدیل شده است. در حالیکه اخلاقیات در کنار گفتمان دینی از هسته های تشکلات پیرو خمینی بود، گروههای پشتیبان احمدی نژاد چنین قید و بندی را در مرکز تشکل خود نمیابند، بلکه هسته وجودی آنان تنها ملغمه ای است از طمع و خرافه.
اما اجازه بدهید به بحث اصلی برگردیم، و این سئوال که آیا جنبش سبز بایستی با اجرای تحریم های اقتصادی علیه ایران توسط دولتهای بزرگ مخالف باشد یا موافق. اولین نکته ای که بایست در نظر گرفت این است که با توجه به واقعیتهای فوق، میتوان اطمینان داشت که اجرای تحریم های اقتصادی علیه ایران نه تنها به تحکیم و تثبیت دولت احمدی نژاد نخواهد انجامید، بلکه بر عکس با تاثیر مستقیم بر مکانیزم عمده تشکیلاتی احمدی نژاد و سپاه پاسداران و بسیج، کمک بسیار موثری به تقویت و امکان موفقیت سریعتر و کم هزینه تر جنبش سبز خواهد کرد.
اگر احمدی نژاد قادر بوده تا چنین بهره بری عظیمی از نیروهای حاشیه ای و فقیر جامعه داشته باشد، دلیل عمده آن این است که شخص احمدی نژاد و سپاه پاسداران مقادیر عظیمی ثروت اضافه و بی کتاب در اختیار داشته اند که به نحو «احسن» نیز مورد استفاده قرار داده اند. اما فراموش نکنیم که این گروه اگرچه توان درون مرزی خود را در حال حاضر از طریق «خرید» نیروهای مردمی تامین میکنند، اما در عین حال به دو دلیل عمده ماموریت و مرکز توجه اصلی خود را در سوی دیگر مرزها میبینند: یکی از این دلایل گفتمان خرافی حاکم بر دیدگاه آنهاست و پرژه غلبه جهانی در انتظار مهدی موعود، و دیگری طبیعت ناگزیر نظامی آنهاست که با توجه به اتفاقات اخیر، میبینیم که این بعد دوم با گذشت هر روز جدی تر نیز شده است و بیشتر به مرکز معادلات بین المللی جمهوری اسلامی کشیده شده است.
به عبارت دیگر، شکی نمیتوان داشت که اگر سپاه پاسداران از لحاظ ثروت در محدودیت قرار بگیرد، از میان دو گزینه درون و برون مرزی، اولویت مصرف با تقویت و تحکیم قدرت نظامی و توان مقابله با نیروهای خارجی خواهد بود. اگرچه از یک سو این میتواند منجر به استفاده از روشهای خشن تر و سرکوب گرانه تر در درون مرزها باشد، اما تاثیر بسیار مهم تر و موثر تری که بایستی در نظر داشت ریزش شدید و سریع نیروهای «خریداری شده» ای است که عملا مسئولیت کنترل و سرکوبی مردم و تظاهراتشان را در چند ماهه گذشته بر عهده داشته اند. همانطور که گفته شد، این نیروها که عموما از میان گروههای حاشیه ای و فقیر و کم سواد تر اعزام گردیده اند، در کنار انانی که با دریافت حقوق و مزایای متمرکز به انجام وظیفه سرکوب میپردازند، در حول یک گفتمان ایدئولوژیک، سیاسی یا اخلاقی خاص گرد نیامده اند، بلکه آنچه آنها را متشکل کرده است در واقع توان سرمایه گذاری بی حد و حصر سپاه، بسیج و خود دولت بوده است.
به این ترتیب اگر روزی توان این نوع سرمایه گذاری بی حساب از احمدی نژاد و یارانش گرفته شود، میتوان انتظار داشت که در مدتی نه چندان دراز آنها قسمت عمده ای از تشکلات «مردمی» پشتیبان خود را از دست بدهند، و چنان روزی میتواند روزی سبز برای کشورمان باشد که بدون شک ارزش سختی های موقتی که تحریم های اقتصادی میتواند بر ما تحمیل کند را دارد. اگرچه محدودیت های اقتصادی خواه ناخواه تمامی مردم کشور را در فشار خواهد گذاشت، اما از یکطرف کدام یک از ما حاضر نیست به امید رها شدن از اختاپوط وحشتناکی که به نام مهدی موعود و به کام سرمایه گذاران سپاه کشورمان را در آغوش مرگبار خود کشیده است چندی سختی را تحمل کند، و از طرف دیگر، واضح است که احتیاج و اعتیاد به ثروت فراوان و خرج بی قید و بند آن برای خرید «طرفدار» و «نیروی مردمی» پاشنه آشیل احمدی نژاد و کودتای وی میباشد. به این دلایل است که اجرای محدودیت های اقتصادی بر جمهوری اسلامی در نهایت به نفع جنبش سبز خواهد بود.