اگر راهی به جز دخالت خارجی راهی برای نجات ایران و مردمانش از تجاوزگرانی که در حال حاضر بر آن حاکم شده اند وجود داشته باشد، آن راه لاجرم دو مولفه اصلی را صاحب است : آگاهی و خودآگاهی جمعی.
آگاهی
برای اینکه مردم ایران از آنچه در حال رفتن بر آنها و کشورشان است و معنی و مفهوم واقعی آن آگاه باشند بایستی برآورد صحیحی از از ابعاد زمانی و مکانی این واقعه داشته باشند. آگاهی از بعد زمانی یعنی آگاهی از چگونگی، مفهوم، و زمینه های «تاریخی» که منتهی به روبرو شدن مردم ایران با حکومتی با این مشخصات گردیده است، و آگاهی از بعد مکانی یعنی آگاهی از شکل و نوع رابطه ای که با وجود چنین حکومتی بر روابط آنها با دیگر اعضای جامعه انسانی در کره زمین حکمفرما میباشد، و نتایج ناشی از آن، و همچنین آگاهی از امکان وجود روابطی از نوعی متفاوت با آن جوامع انسانی در غیاب چنین حکومتی.
خودآگاهی
برای اینکه مردم ایران از آنچه در حال رفتن بر آنها و کشورشان است و معنی و مفهوم واقعی آن آگاه باشند، بایستی برآورد صحیحی از ابعاد و مشخصات نقش خود در شکل گیری و بقای این واقعه داشته باشند. در حال حاضر از آنجا که «ملت» ایران قادر به درک روشن و صحیح نقش جمعی خود به عنوان عامل اصلی بقای حکومت کودتا نمیباشد، به همان دلیل نیز خود را از تجسم و تولید نقش و رفتارهائی جمعی که منجر به برطرف شدن آن حکومت گردد عاجز میداند. به عبارت دیگر، هرگاه «ملت» ایران درک نسبتا صحیحی از ابعاد و میزان قدرت خود در نگه داشتن یا برطرف کردن حکومت کودتا به دست آورد، وقوف ذهنی به آن قدرت خود به خود مترادف با وقوف عملی و رفع حکومت غیر منتخب خواهد بود.
با توجه به دو نکته فوق، شاید بتوان به این نتیجه رسید که در شرایط حاضر مهمترین وظیفه آنهائی که برای ایران احساس مسئولیت و دلسوزی میکنند در عین حال اساسی و بسیار ساده است، یعنی ادامه، تکرار و تاکید بر این نکته که دولت و نظام کنونی خود را به زور بر کشور تحمیل کرده است، منتخب مردم نیست، و مشروعیت ندارد. شاید به جرات بتوان گفت که تکرار مداوم پیغام سادهٔ فوق، و احتراز خودآگاهانه از وسوسهٔ دست کشیدن از تاکید و تکرار به دلیل احساس بی فایدگی یا تکراری بودن پیام، در حال حاضر از مهمترین چالش های پیش روی دلسوزان ایران میباشد.
اگرچه این نکته که به عنوان «مهمترین وظیفه» ارائه شده در ظاهر ممکن است واقعیتی ساده و پیش پا افتاده و شاید حتی بیفایده به نظر برسد، اما حقیقت این است که بقا و تقویت این نقطه نظر اصلی ترین مولفه ای است که میتواند در دراز مدت هم تخریب عمیق و زیربنائی حکومت کودتا را تضمین کند، و هم، در کنار تقویت و گسترش آگاهی های اجتماعی مردم، نهایتا منجر به تولید امکان گذاری کیفی در جامعه به سوی یک سیستم اجتماعی بازتر و شبه دموکراتیک گردد.
آگاهی
برای اینکه مردم ایران از آنچه در حال رفتن بر آنها و کشورشان است و معنی و مفهوم واقعی آن آگاه باشند بایستی برآورد صحیحی از از ابعاد زمانی و مکانی این واقعه داشته باشند. آگاهی از بعد زمانی یعنی آگاهی از چگونگی، مفهوم، و زمینه های «تاریخی» که منتهی به روبرو شدن مردم ایران با حکومتی با این مشخصات گردیده است، و آگاهی از بعد مکانی یعنی آگاهی از شکل و نوع رابطه ای که با وجود چنین حکومتی بر روابط آنها با دیگر اعضای جامعه انسانی در کره زمین حکمفرما میباشد، و نتایج ناشی از آن، و همچنین آگاهی از امکان وجود روابطی از نوعی متفاوت با آن جوامع انسانی در غیاب چنین حکومتی.
خودآگاهی
برای اینکه مردم ایران از آنچه در حال رفتن بر آنها و کشورشان است و معنی و مفهوم واقعی آن آگاه باشند، بایستی برآورد صحیحی از ابعاد و مشخصات نقش خود در شکل گیری و بقای این واقعه داشته باشند. در حال حاضر از آنجا که «ملت» ایران قادر به درک روشن و صحیح نقش جمعی خود به عنوان عامل اصلی بقای حکومت کودتا نمیباشد، به همان دلیل نیز خود را از تجسم و تولید نقش و رفتارهائی جمعی که منجر به برطرف شدن آن حکومت گردد عاجز میداند. به عبارت دیگر، هرگاه «ملت» ایران درک نسبتا صحیحی از ابعاد و میزان قدرت خود در نگه داشتن یا برطرف کردن حکومت کودتا به دست آورد، وقوف ذهنی به آن قدرت خود به خود مترادف با وقوف عملی و رفع حکومت غیر منتخب خواهد بود.
با توجه به دو نکته فوق، شاید بتوان به این نتیجه رسید که در شرایط حاضر مهمترین وظیفه آنهائی که برای ایران احساس مسئولیت و دلسوزی میکنند در عین حال اساسی و بسیار ساده است، یعنی ادامه، تکرار و تاکید بر این نکته که دولت و نظام کنونی خود را به زور بر کشور تحمیل کرده است، منتخب مردم نیست، و مشروعیت ندارد. شاید به جرات بتوان گفت که تکرار مداوم پیغام سادهٔ فوق، و احتراز خودآگاهانه از وسوسهٔ دست کشیدن از تاکید و تکرار به دلیل احساس بی فایدگی یا تکراری بودن پیام، در حال حاضر از مهمترین چالش های پیش روی دلسوزان ایران میباشد.
اگرچه این نکته که به عنوان «مهمترین وظیفه» ارائه شده در ظاهر ممکن است واقعیتی ساده و پیش پا افتاده و شاید حتی بیفایده به نظر برسد، اما حقیقت این است که بقا و تقویت این نقطه نظر اصلی ترین مولفه ای است که میتواند در دراز مدت هم تخریب عمیق و زیربنائی حکومت کودتا را تضمین کند، و هم، در کنار تقویت و گسترش آگاهی های اجتماعی مردم، نهایتا منجر به تولید امکان گذاری کیفی در جامعه به سوی یک سیستم اجتماعی بازتر و شبه دموکراتیک گردد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر