۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

هر روز که میگذرد بیشتر قانع میشوم که مردم ایران به تنهائی قادر به سرنگون کردن این دولت نیستند


هانا آرنت (یا فرم صحیحترش، حنه آرندت - Hannah Arendt) در بخشهای پایانی کتاب مشهور خود به نام «ریشه های تمامیت طلبی - The Origins of Totalitarianism» مینویسد:

تنها اوباش و خواص هستند که ممکن است مستقیما جذب حرکت توتالیتری (تمامیت خواهی) بشوند، توده مردم را تنها میتوان از طریق تبلیغات و دروغ قانع کرد . . . این را مدتهاست دانسته ایم که در حکومتهای توتالیتر تبلیغات (propaganda) و ایجاد رعب و وحشت (terror) برای خفه کردن مخالفان دو روی یک سکه هستند (p. 341) . . . تبلیغات دروغ در واقع بخشی از «جنگ روانی» دولتهای توتالیتر است، اما ایجاد رعب فراتر از آن میرود. استفاده از حربهٔ وحشت حتی پس از مسلط شدن حکومت توتالیتر و رسیدن وی به اهداف روانی خود نیز ادامه میابد (p. 344) . . . حکومتهای توتالیتر از هر نوع ایدئولوژی، سنت ملی و یا تفکر دینی که برخاسته باشند، همیشه «طبقات» را به «توده ها» مبدل میکنند، و تکیه گاه قدرت را از ارتش [مقابله با قدرتهای خارجی] به پلیس [مقابله با قدرت مردم].

بحث آرنت گسترده است و طولانی، و من توصیه میکنم دوستانی که علاقه مند به دقت در روش و کارکرد سیستمهای توتالیتر هستند حتما آرنت را بخوانند. اما یک نکته ساده ای از بحث او را من میخواستم اینجا اشاره کنم، و آن اینکه تاریخ نشان داده است که حکومتهای تمامیت خواهی مثل آنچه که امروز بر خاک ایران خیمه زده است، در صورتی که قادر و آماده باشد تا از سه زاویهٔ ایدئولوژی، دروغ، و زور عریان استفاده کند این امکان را خواهد داشت که به تسلط بر مردم کشور تا مدت نامحدودی ادامه بدهد.

و این دقیقا همین نکته آخر است که موجب شده است این متن را بنویسم: این اندیشهٔ روز افزون که سرشت و فرم حکومت فعلی به نحوی است که مردم ایران، سبز یا هر رنگ دیگری هم که بشوند، قادر نیستند قدرت را از دست این گروه خارج کنند.

آنچه مسلم است این است که این حکومت فعلی تمام خصیصه های یک حکومت توتالیتر عمیقا ایدئولوژیک را کسب کرده است، و آنچه با گذشت هر روز واضح تر میشود این است که حکومت علاقه مفرطی به بستن در قفس و مطلق کردن تسلط خود بر جامعه را دارد و در حال برداشتن قدمهای جدی در این مسیر میباشد. از این جمله اند زمزمه های جامعه تک حزبی، تلاش بیش از پیش برای محدود کردن کامل صحنه اطلاع رسانی و تفکر انتقادی از طریق بستن و کنترل بسیار نزدیک رسانه های غیر دولتی همچون روزنامه ها، مجلات و کتابها و نیز دیگر رسانه های داخلی از قبیل وبلاگها و سایتهای خبری و تحلیلی، ایجاد اخلال جدی در مسیر اطلاع رسانی خارجی از طریق پائین آوردن تا حد امکان سرعت اینترنت در کنار استفاده گسترده از فیلترینگ، و ایجاد امواج رادیوئی برای جلوگیری از کار کانال های ماهواره ای با اشراف به این که این امواج به احتمال قریب به یقین موجب انواع اختلالات فیزیولوژیک در شهروندانی که در معرض آنها هستند نیز خواهد شد، و انواع و اقسام روشهای دیگر ارعاب و کنترل فکری و روانی جامعه، از جمله استفاده از اوباش به نحوه ای سیستماتیک و یا قتل، شکنجه، تجاوز و زندان منتقدین و مخالفینی که سکوت اختیار نکرده اند. و در کنار اینها مشخصات دقیق دیگری از حکومت های خطرناک توتالیتر از قبیل ایجاد کالت های پرستش شخصیت در میان هواداران و تلاش برای گستردن این تفکر از طریق رسانه های دولتی (گزارشات اخیر در مورد ارتباط مستقیم محمود احمدی نژاد با «امام زمان» و یا اعلام حرام بودن عدم تبعیت از سید علی خامنه ای نمونه هائی روشنتر از آن هستند که نیاز به شرح باشد)، و یا آغاز پروژه های گسترده برای «تولید» تصویرهای خاصی از تاریخ و هویت کشور و نیز تولید روش و پرسپکتیوهای متفاوت و غیر معمولی از علوم، بخصوص علوم انسانی .

به عبارت دیگر، تمام شواهد دال بر این هستند که صاحبان فعلی قدرت در جمهوری اسلامی خیزش نهائی خود را آغاز کرده اند، خیزشی که اولین گام آن «تسلط مطلق» بر جامعه ایران، و دومین گام آن عبارت از پروژه هذیان گونهٔ تسلط بر دنیا و ایجاد یک حکومت جهانی (به رهبری مهدی) میباشد.

شاید دیوانه وار و غیر ممکن بودن رویاهای صاحبان قدرت فعلی در نظر بسیاری از ما دلیل خوبی برای جدی نگرفتن آنان باشد، اما هرگاه این رویاها و سخنان آنان را را در کنار مراحل عملی و قدمهای علنی و واقعی که در همین پنج ساله اخیر توسط این افراد در جهت رادیکال کردن شیوه و عملکرد حکومت اسلامی در ایران قرار دهیم نه تنها واضح میگردد که بایستی اینها را جدی گرفت، بلکه بدتر از آن، این تفکر ترسناک به ذهن میرسد که حتی امروز هم برای جلوگیری از تمام تخریبها و خونریزی هائی که این حکومت بدون شک قبل از نابودی خود موجب خواهد شد کمی دیر است.

واقعیت تلخ و ترسناکی که حتی خود من نیز تا امروز به دلایل مختلف سعی کرده ام از آن روی بگردانم و انکار کنم این است که مردم ایران به تنهائی قادر به سرنگون کردن این رژیم و آزاد کردن کشور از بندهای عنکبوتی وی نیستند، و اینکه چنین امکانی در آینده ای نزدیک میسر گردد نیز تقریبا غیر ممکن مینماید. این حقیقتی بسیار تلخ است، و درست همانطور که بسیاری از متفکران و آزاد اندیشان در آلمان در دهه چهارم قرن بیستم به دلایل زیادی حاضر به اعتراف و قبول چنین واقعیتی نبودند، من و بسیاری دیگر از ایرانیان داخل و خارج از کشور نیز اعتراف به چنین واقعیت تلخی را بسیار مشکل میابیم. اما مسئله اینجاست که از سوی دیگر جنبه های اخلاقی این مسئله بسیار پیچیده تر از منطق ساده ای همچون حفظ و صیانت از تمامیت ارضی کشور میباشند، نه تنها به این دلیل که این حکومت در واقع نوعی بیماری حاد است که قابل درمان توسط خود «وطن» نیست، بلکه از آن مهمتر اینکه درست همانطور که در مورد هیتلر و مردم آلمان نیز صدق میکرد، مسئله و مسئولیت ما در مقابل جمهوری اسلامی متاسفانه از حیطهٔ کشور و مرزهای ایران فراتر میرود، آنهم به دو دلیل بسیار عمده و ساده: دلیل اول اینکه «ایران»، یک جزیره دور افتاده نیست و در جامعه جهانی امروز که مشخصه اساسی آن «دهکده جهانی» بودن شده است واقعیات «درونی» ایران و مردمش نمیتواند بی ربط به کشورهای دیگر و جهان شناخته شود، و دلیل دوم اینکه این حکومت (لااقل در فرم مصباحی-احمدی نژادیش) قصد و رویایش به درون مرزهای ایران محدود نیست، و هدفش «جهانی» است.



38 نظرات:

Anonymous گفت...

بدبختانه باید بگویم با حرف شما صد در صد موافقم.

Anonymous گفت...

وضعیت این سالهای حکومت ایران مانند اوخر حکومت ایدئولوژیک شوروی هست که در رقابت جنگ سرد با غرب دچار بحران اقتصادی و به عت عدم مشروعیت در داخل یک خفقان شدید رسانه ای را درداخل ایجاد کرده بود. حکومت ایران نیز مانند شوروی از ترس آمریکا علی رغم هزینه های سنگین هسته ای و نظامی و فضایی دچار بحران اقتصادی هست و نه اعتباری در جهان دارد و نه اعتباری در میان مردمش و مانند شوروی نیز تمام قدرت در حال تصاحب توسط نظامیان هست .این همان بازی بود که آمریکا با شوروی انجام می داد.

به نظر من آنها سالهای آخر عمرشون را سپری می کنند و خوشبینانه ترین وضعیت برای ایران در آینده سیستم فدرالی می باشد.

Anonymous گفت...

سلام

متشکرم از نوشته تان.
خیلی دولت های بدتر از جمهوری اسلامی نیز بوده اند که بسیار خشن تر و بدتر از ج.ا مردم را سرکوب می کرده اند اما سقوط کرده اند. آگاهی مردم و به خصوص شرکت عمومی مردم در انتخابات 1388 و برخورد رژیم با مردم کار خود را کرده است. مطمئن باشید اتفاق بزرگی در راه است. امیدوارم این اتفاق برای عموم ملت ایران خوشایند باشد و در پس آن یک رژیم دیکتاتور دیگر روی کار نیاید.

دیوار گفت...

من متوجه نشدم دلیل تون چی بود؟ دلیل داشت یا حس تون بهتون می‌گه؟ خب حس بعضی‌ها زودتر گفته بود. همون ۳۰خرداد که خ.ر. سخنرانی کرد.

راستش اگه دلیلی نگفته‌اید، باید بگم که این روش خیلی اشتباه ه. چون مخاطب تون رو پیچوندین. به ظاهر خواستید علمی بحث کنید، از کتاب اسم بردید و متنی ازش، ولی دست آخر حس خودتون رو نوشتید. و مخاطب هم عادت کرده که دنبال دلیل نباشه.

لطفن سعی کنید بیشتر توی نوشته‌هاتون رو دلیل تاکید کنید. و انتظار مخاطب تون رو ببرید بالا. بهش یاد بدید که دلیل بخواد از شما. مثلن اخرش می‌نوشید که: حس م برای عمه‌ام.

سیستم نظردهی بلاگ تون رو هم لطفن ساده تر کنید. خیلی مفصل ه ادم از خیرش می‌گذره.

Anonymous گفت...

ای وای دیوار متوجه نشد دلیلتون چی بوده. دلیلش هم لابد اینه که باید به در میگفتین تا دیوار میشنید. نمیفهمم آخه دلیلش رو چطور باید توضیح بده که تو بشنوی دیوار؟ شایدم ضخامتت زیادته. خوب دیوار حسابی اینکه از اولش تا آخرش توضیح همینه که دلیلش چیه، چی باید بگه دیگه که تو حالیت بشه؟ عجب دیوارهائی پیدا میشن تو این مملکت ما.

Anonymous گفت...

من هم دلیل فانع کننده ای برای ادعای مطرح شده در متن نمی بینم. هنوز ما مردم بسیاری از راه ها را امتحان نکرده ایم (مانند اعتصاب) و از میزان تاثیر آنهااطلاعی نداریم. مضافا اینکه ما به آخر خط نرسیده ایم که ناامید باشیم و تقاضای کمک از بیگانه را برای سرنگونی ج.ا داشته باشیم. فراموش نکنیم که کمک کشورهایی مثل آمریکا در وحله اول برای تامین منافع خودشان است تا مردم ایران.

Anonymous گفت...

مثال از تاریخ هیچگاه به عنوان دلیل پذیرفته نیست. اینکه مثلا مردم آلمان و عراق و ... نتوانسته اند حکومتهای سرکوبگر خود را در گذشته سرنگون کنند دلیل بر ناتوانی ما بر چنین امری نیست. هر کشوری در هر مقطع زمانی شرایط ویژه خود را دارد و قابل تعمیم به کل دنیا نمی باشد.

Sadeq Rahimi گفت...

با تشکر از دوستانی که نظرهای خود را اینجا شریک شده اند.

دوست گرامی «دیوار» از فیدبک شما در مورد طریق گذاشتن کامنت ممنون و با توجه به صحبت شما روش را تغییر دادم. امیدوارم اکنون کمی راحتتر شده باشد.

اما در مورد دلیل صحبتهایم، خیر دوستان گرامی، «دیوار» که گفته اید استدلال من بر پایه احساس است و نیز دوست ناشناسی که گفته اید حرفهایم بر پایه مثال از تاریخ است و آن را هم گفته ای پذیرفته نیست. دوستان عزیز، به نبظر میرسد محتوای حرف و استدلال من را بیشتر از آنکه بایست ساده انگاشته اید. موضوع حس و احساس در میان نیست، و کاش شما «دیوار»‌گرامی هم همان لحظه آخر سیاق محترمانه صحبت خودتان را عوض نکرده بودید و به توهین تمسک نورزیده بودید.

همانطور که در متن هم عرض کرده ام، با توجه به یک سری واقعیات حال حاضر، در کنار تئوری های سیاسی، اجتماعی و روانشناختی، و نیز با توجه به درسهای مهمی که تئوریسین ها و محققان از تجارب تاریخی جامعه بشری در کشورهای مختلف، از جمله روسیه و آلمان، در اختیار ما داده اند، و در عین حال بر خلاف خواست و میل قلبی خود به این نتیجه رسیده ام که مردم ایران قدرت برطرف کردن این حکومت از کشور را نخواهند داشت و به کمک خارجی نیازمند خواهند بود.

دیوار عزیز، اگر شما این نتیجه گیری را به هر دلیل دوست ندارید و احساساتی میشوید، بهتر آن است که در آینه نگاه کنید و ببینید که این خود شمائید که ذهنتان را به احساسات سپرده اید و در واقع لحن کودکانه و توهین آمیزتان نیز نشان دهنده همان احساسات است. اما اگر سئوال بعدی شما این است که کدام «واقعیات» را میگویم، و اگر میاندیشید که واقعیات نشان دهنده این است که این دولت اولا بسیار خوب و مردمی است، و ثانیا اگر هم نباشد خود مردم میتوانند عوضش کنند، اجازه بدهید برخی از آنها را فهرست کنم، گرچه در خود متن هم به اندازه کافی در اینمورد صحبت شده است. برخی از این اقعیات عبارتند از تمایل حکومت فعلی به استفاده گسترده و بی حد و مرز از زور عریان، و نیز ریشه های اسلامی جامعه که استفاده، یا بهتر بگویم، سوء استفادهٔ گسترده از تفکر کودکانه مهدویت و تبدیل آن به چارچوبی برای بافتن یک ایدئولوژی مخرب را برای این گروه ممکن ساخته است، و نیز بسته بودن روز افزون محیط اطلاعاتی و تبلیغاتی ایران، کم شدن تدریجی سرعت اینترنت، بسته شدن و سانسون اعجاب آور روزنامه ها، مجلات و سایتهای اینترنتی، منقطع شدن کانال های ماهواره ای و خبری، ایجاد مستقیم کیش های قوی شخصیت توسط رسانه های ملی/دولتی، گسترش خرافات در سطح وسیع و عمومی، پخش گستردهٔ دروغهای تبلیغاتی و پروپاگاندای بی حد و مرز توسط رسانه های ملی/دولتی، دخالت گسترده و غیر قابل باور نیروهای نظامی در امور شهری، پلیسی، اقتصادی، علمی، و البته سیاسی، و دهها مورد بسیار پر اهمیت و بامعنی دیگر که اگر فکر میکنید اینها کافی نیستند لطف کنید و بفرمائید تا تعداد بیشتری را خدمتتان فهرست کنم.

MrZand گفت...

اول از شما تشکر میکنم در مورد معرفی متفکری مثل هنه آرنت که همینطور من ‎' شرایط انسان ء را پیشنهاد میکنم.
خوشحال تر بودم اگر به سوال منطقی دیوار اینطور برخورد نمیکردید. دیوار:بحس دهما احساسات یست . شما به دیوار: خودت احساساتی هستی! خوب اینجوری نمیشه بحس کرد.
شما در جواب به دیوار به درستی گفتید که از طریق فکر آرنت بتوان برداشت کرد که ایران مشخصات یک جامه توتالیتر دارد. درست. آیا تمام جوامع توتالیتر با کمک بیرونی تحول پیدا کردند؟ خوب این در مورد آلمان فاشیست صادق است، ولی در مورد شوروی که یک جامه توتالیتر بود صادق نیست چون از درون تغیر کرد. به هر حال مساله جالبیست ولی فکر میکنم هنوز کار مانده برای قبول تز شما.
سوال داشتم. گیریم که تز شما درست است، نتایج ان برای فعالان چه خواهد بود. -مهران.

Sadeq Rahimi گفت...

دوست گرامی، MrZand، من متاسفانه از لحن کلام دوستمان «دیوار» کمی دلگیر شدم آنجائی که نوشت بایستی مینوشتم «حسم برای عمه ام». به هر حال به عقیده من این لحن مفیدی برای صحبت نبود، و پاسخی که من به ایشان دادم هم سخنی از سر خشم یا به قصد توهین نبود، بلکه به آنچه گفتم معتقد بودم (و هستم)، به این معنی که به ایشان عرض کردم توهین کردن ایشان به من بیشتر منعکس کننده احساسات ایشان است تا منطق ایشان، و این یک واقعیت است از نظر من.

اما در مورد اینکه آیا تمام جوامع توتالیتر با کمک بیرونی تحول پیدا کردند یا خیر، عرض کنم که من بنای استدلالم را بر چنین فرضی نگذاشته ام، بلکه تنها گفته ام که جامعه ایرانی در حال حاضر قدرت سرنگون کردن این حکومت را ندارد. و این باز در عین حال به این معنی هم نیست که چنین قدرتی را هرگز نخواهد داشت، چرا که بدون شک معتقدم (همانطور که آرندت هم بحث کرده است اتفاقا) این نوع حکومت ها تنها تا زمانی که برخی وضعیت های خاص را بتوانند زنده نگه دارند میتوانند برپا بمانند، و به محض برطرف شدن آن شرایط این گونه حکومتها از پا میافتند. حکومت نازی در آلمان هم به عقیده من اگر نیروهای خارجی هم دخالتی نداشتند و موفق میشد همه اروپا یا حتی دنیا را هم بگیرد، باز در نهایت پس از فتح دنیا و پس از آغاز به یک حیات «روزمره و آرام» به سرعت از هم میپاشید، چون این نوع سیستمها مستلزم بقایشان ایجاد شرایط بحرانی و «حرکت دائم» به سوی یک «هدف» و اتوپیای خیالی است، و در واقع صاحب هیچ گونه مهارت برای ایجاد ثبات اجتماعی و سیاسی ورای قدرت تخریبی خودشان نیستند.

پس صحبت این است که وقتی من عرض کردم مردم ایران به تنهائی قادر به سرنگون کردن این دولت نیستند این به این معنی نیست که تا ابد این دولت میتواند بماند، بلکه بیشتر به این معنی است که در حال حاضر با توجه به وضعیت درونی و بین المللی و نیز با توجه به سرشت و ساختار خاص رفتاری و ایدئولوژیکی و روانی جامعه ایرانی و این سیستمی که قدرت را در دست گرفته است، مردم را در مکانی نمیبینم که بتوانند به این زودیها این دولت را سرنگون کنند و وضع را حتی به همان جمهوری اسلامی که داشتند برگردانند، چه برسد به ایجاد یک حکومت آزاد و یا دموکراتیک.

اما در مورد اینکه نتایج چنین وضعیتی برای فعالان چه میتواند باشد، این بحثی بزرگ و مهمی است که اجازه بدهید واردش نشوم در حال حاضر، چرا که نه من هنوز آمادگی ورود به آن را دارم، و نه الزاما اصل موضوع به اندازه کافی موضوع اول توسط جنبش سبز و دیگران مورد بحث و تحلیل قرار گرفته که نیاز یا امکان ورود راحت و با معنی به آن بحث موجود باشد.

به هر حال باز هم تشکر میکنم از شما و دیگر دوستان برای نظراتشان، و عذر میخواهم از اینکه نوع گفتگو لحظاتی از روند معمول خودش خارج شد. و اجازه بدهید این را هم اضافه کنم که کامنتی که دوست ناشناس دیگرمان در حمله به جناب «دیوار» گذاشته اند هم از نظر من تاسف انگیز است و اگرچه آن دوستمان به هر حال به «دفاع» از من و یا متن من آمده است، اما میخواهم خواهش کنم از آن دوست عزیز و دیگر دوستان گرامی که من شخصا محیط اینجا را هرچه آرام تر و محترمانه تر بیشتر ترجیح میدهم و بسیار ممنون میشوم از دوستانی که سعی خودشان را میکنند و محیطی دور از احساسات، بخصوص احساسات خشونت آمیز برای بحث آزاد و عاری از هراس و نگرانی اینجا ایجاد میکنند.

MrZand گفت...

دوست عزیز،
بسیار ممنون از توضیحات فکورانه شما. امیدوارم که وقتی سر فرصت هم در مورد مساله اصلی که خوب نتایج چنین فکری، محال بودن سرنگونی این رژیم ضد مردمی، چه خواهد بود. تا پیروزی!

Anonymous گفت...

شما خواسته یا ناآگاهانه در حال تکرار تلقینات فاشیستهای حاکم بر ایران هستید.آنها هم با استفاده از جنگ روانی و رعب و وحشت 30 سال است همین هدف را دنبال می کنند که مردم را نسبت به سر نوشت کشور بی تفاوت کنندو در عین حال تصویر دروغینی از مردم ایران به دنیا نشان دهند که مردمی خشن ، بی فرهنگ، خودمحور و ضدقانون هستند. تا از این طریق سرنوشت حکومت استبدادی را به سرنوشت مردم گره بزنند. ولی جنبش سبز تمام نقشه های دشمنان ایران را نقش بر آب کرد وآلمان هیتلری با ایران سبز یکسان نیست. این رژیم ضد ایرانی است واگر 25 خرداد رخ نمی داد شاید تئوری یا حس شما درست بودولی ایرانیان باشرف و فداکار شاید در اقلیت باشند ولی با بی کفایتی و حیف ومیل کشور و اثر تحریمها بر زندگی مردم و نبوغ و رادمردی آریایی وطن پرستانی چون میرحسین خواهید دید که تئوری شما شامل ایران نمی شود.

Sadeq Rahimi گفت...

MrZand گرامی، خواهش میکنم. ممنون از شما و دیگر دوستان برای کمک شما به ایجاد یک بحث مفید.

Sadeq Rahimi گفت...

دوست ناشناس عزیزی که گفته اید «خواهید دید که تئوری شما شامل ایران نمی شود»، از صمیم قلبم آرزو دارم که حق با شما باشد.

Anonymous گفت...

man aslan movafah nistam ke kasi dar sarnavashte ma dakhalat konad chon ma khayali tanha hastim va har kas baraya ma dal misozanad be dalil nist va khodaman faghat khodaman bayad dorostas konim

Anonymous گفت...

به این راحتی ها هم نیست حداقل باید برای ایران 1404 این فکر رو کرده باشن علتش هم اینه که این روند به آرامی در حال انجام هست و به تندی نمیشه این کار رو کرد چون ساختار فعلی جمهوری اسلامی اجازه توتالیتریسم رو نمیده

ناوال گفت...

درود
به نزره من این حکومت که سهله حتا دولت امریکا هم با اعتساب عمومی فلج میشه. اما اینکه کی شعور وآماده گی اعتساب در همه ی ما بوجود بیاد پرسشیه که جوابش آسون نیست.
شرکت نفت، سداوسیما و ارتش. اعتساب کارکنان همین سه تا یا حتا یکی از این سه تا کافیه که جنازه ی این لکه ی ننگ و نجاست رو از سورت ایرانه ما پاک کنه.
به امید آنروز

Anonymous گفت...

ناوال جان حرف زیبایی زدن! حتی دولت آمریکا و چین و اگر اتحاد جماهیر شوروی بود اون رو هم میشد گفت, در مقابل اعتصاب دستشون کاملا بستست چون هرچقدر هم که جمهوری اسلامی بگه فلان کار فتنه بوده در مقابل اعتصاب سراسری دستش بستست چون نمیتونه بگه میلیون ها ایرانی از آمریکا پول گرفتن تا سر کار نیان تا نظام جمهوری اسلامی ساقط بشه! نمیتونن میلیون ها نفر رو بسیج کنن بفرستن دم در خونه اینها و با زور بفرستنشون سر کار!

در مورد اعتصاب هم باید گفت که اعتصاب در جامعه آزاد با شکل گیری فرهنگش میتونه به مردم کمک کنه ولی در جامعه استبدادیی که قراره سرنگون بشه اعتصاب نیازمند شعور نیست! نیازمند جرقه است. در انقلاب 57 هم در ماه های پایانی منتهی به انقلاب و یعنی بعد از 17 شهریور در زمانی که بعضی روزها حکومت نظامی بود و باقی روزها فضای کشور امنیتی بود و حتی گاهی در سطح شهر مردم شاهد زره پوش و نفر بر بودن مردم بجای اینکه اقدام به تظاهرات کنن اقدام به اعتصاب کردن و از این طریق کشور رو فلج کردن و شاه مجبور به باج دادن و عقب نشینی شد و در نهایت با فروپاشی نهاد های نظامی و انتظامی و امنیتی حکومتش سرنگون شد.

دولت احمدی نژاد با سیاست های احمقانش توانایی تحریک مردم و ایجاد جرقه رو داره و مطمئن باشید همون فرآیند در صورت شکل گیری جرقه شکل خواهد گرفت.

Anonymous گفت...

اون دوستمون که گفتن ما سرنوشتمون به خودمون مربوطه و به کسی ربطی نداره باید بگم افراد زیادی در دنیا که در شکل گیری دموکراسی در کشورشون و یا گسترش آن نقش داشتند از کانت و هگل و بقیه فلاسفه بزرگ آلمان تاثیر پذیرفتند ولی خود آلمان بعد از جنگ جهانی دوم و تسخیر بخش غربیش توسط آمریکا دموکراتیک شد در صورتی که تا قبل از این مردم آلمان یکی از بزرگترین حکومت های توتالیتر جهان رو درست کرده بودند و با به راه اندازی جنگ جهانی دوم بطور مستقیم یا غیر مستقیم باعث و بانی کشته و زخمی شدن بیش از 50 میلیون نفر شدند

ورتیگونه گفت...

آفرین صادق عزیز، مثل اکثر نوشته‌هات دقیق و منطقی.

امیدوارم دیر یا زود همه هم‌وطنان ما متوجه بشن که ضرب المثل «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» و جملات کلیشه‌ای مشابه در فضایی سیاست امروز جهان جایی نداره و بدون بهره گیری از عوامل خارجی نمیشه از شر یک نظام تمامیت‌خواه خلاص شد.

لویاتان گفت...

مطلب خوبی بود. مرسی.

Anonymous گفت...

چند تا نکته:
1) "به تسلط بر مردم کشور تا مدت نامحدودی ادامه بدهد". این مدت نامحدود بنیانی نداره. همین الان روند زوال را میشه به خوبی دید که داره شیبش تند تر میشه: اقتصادی، اجتماعی و سیاسی! -

2) ما نمی خواهیم «سرنگون» کنیم. می خواهیم این رژیم را «تغییر» بدیم. ما دنبال ایجاد موازنه قوا به نفع ملتیم برای تعامل و مذکراه با رژیم

3) این استقلال پاستوریزه ای که سیاستمدارهای عهد بوق (مثل بنی صدر) ازش حرف میزنن به درد عمه شون میخوره. ما با جهان تعامل خواهیم کرد و همین الان باید این تعامل را شروع کنیم. اگر رهبران فعلی سبز اون دینامیک و کاریزما را داشتند، تا حالا با جهان وارد گفتگو شده بودن به نفع جنبش و ملت ایران -

پ.ن. هدف: برقراری دمکراسی پایدار در ایران. استراتژی: «تغییر» مرحله ای مسالمت آمیز. دوستان چرا مساله را می پیچانیم: مساله ما الان برقراری توازن قوا به نفع ملته. بعدش قانون اساسی فعلی به چسی بنده! جدی این فهمش خیلی مشکله؟ با پذیرش ۱) اعلامیه جهانی حقوق بشر ۲) برگزاری انتخابات آزاد؛ همه نیروها و امکانات خود را برای فشار روی رژیم به میدان میاوریم. وقتی توازن قوا از طریق تظاهرات و اعتصاب ها... و دیگر حرکت های مدنی به نفع ملت برقرار شد و رژیم حاضر به مذاکره و تعامل شد- نقشه راه های گوناگونی می تونه وجود داشته باشه. اگر جریاناتی هم توانایی سرنگونی دارند کسی جلوی آن ها را نگرفته.

Anonymous گفت...

به نظر من الان رهبران که البته خودشان هم خودشان را به عنوان رهبر قبول ندارند کم کاری می کنند.
1- ما نباید خیابانها را از دست بدهیم همان روز عاشورا اگر استراتژی مشخصی داشتیم می توانستیم حکومت را کله پا کنیم
2- اعتصاب که دوستان هم به آن اشاره داشتند
3- آگاهی بخشی به توده های مردم
4- آگاه کردن خارجیها
به هر حال مهمترین استراتژی ما برای اینکه به دنیا نشان دهیم هنوز جنبشمان زنده است و چه هواسته هایی دارد این است که به مناسبتهای مختلف در خیابانها باشیم برای این ماه 28 مرداد به مناسبت کودتای ننگین 28 مرداد خوب است

Anonymous گفت...

من با دوستانی که به شما انتقاد کردند که شواهدی که آوردید از نتیجه گیری شما حمایت نمیکنه موافقم. درسته! همه قبول دارند که حکومت ایران یک حکومت توتالیتر ایدئولوژیکه. اما اینکه چطور قابل تغییره موضوع بحث ماست.به من بگید اگه نظریه مقبول جامعه شناسی وجود داره مبنی بر اینکه با حمله نظامی میشه دموکراسی رو در جوامع نهادینه کرد. حمله نظامی کلیه زیرساختها رو از بین میبره و مردم رو بدون توجه به اینکه دموکراسی خواه یا دیکتاتورمآب هستند میکشه. و اتفاقن بذر نفرت و بنیاد گرایی رو پراکنده میکنه. مخصوصن در شرایط کشوری مثل ایران که اولن زمینه اصلاحات و پذیرش در فرهنگ جامعه ش هست و خیلی با مثلن افغانستان فرق میکنه. ثانین همسایگانی داره که فقط بخاطر قدرت خیلی تمایل دارند که کشوری ضعیف و بی خاصیت بشه و به قول معروف از نقشه جغرافیا محو بشه. و ثالثن استعداد عجیبی برای تجزیه طلبی قومی داره که همه منتظرند که حکومت مرکزی ضعیف بشه.
من معتقدم این طور حمایتها از جنگ طلبی علیه ایران صرفن ناشی از بی صبری هست برای رسیدن به تغییری که باید به مرور رخ بده. هنوز هیچ حرکت منسجمی از درون برای تغییر صورت نگرفته و نشانه های ضعف حکومت با همین تحریمهای آبکی ظاهر شده. به تغییر لحن سیاستمداران نگاه کنید. همه از تحریمها میترسند. ساده ترین و نپخته ترین صورت نافرمانی مدنی و اعتراض اجتماعی اومدن به خیابونه. صبر کنید و از اعتراضات داخلی حمایت کنید. راهش تفنگ گرفتن به سمت مردم خود نیست!! فراموش نکنید که در صورتیکه جنگ بشه این بسیجیها نیستند که به جبهه میرن. جوانان همین مملکتند که به زور اعزام میشن تا کشته بشن. جنگ با عراق رو که یادتون نرفته احتمالن!!

Human گفت...

تغییرات در حکومت،حال به نام تغییر جمهوری اسلامی مستلزم یک اتحاد حداقلی بین توده مردمه،
متاسفانه باید قبول کنیم که درصد بالایی از هموطنان به حکومت بی اعتنا هستند و تنها در گیر مشکلات روزمره شان هستم بدون اینکه بخواهند این مشکلات رو ریشه یابی کنند.
من با نظر نویسنده موافقم که این جامعه ی ضعیف لا اقل به این زودی ها نمی تواند جمهوری اسلامی رو از پای در آورد.
انقدری که آمریکا به فکر منافع خودش هست بسیاری از مردم ایران هم به فکر منافع شخصی خودشون هستن و بسیار منفعت طلب
با جامعه کنونی ما به حداقل خواست ها هم هنخواهیم رسید چه برسه به سرنگونی رژیم(حال به هر شکل)

hossein گفت...

همین الان وضعیت حکومت قابل مقایسه با دهه ۶۰ نیست میزان ناکارامدی اجتمایی و اقتصادی هم که در چند سال گذشته خیلی بیشتر شده به نظر میاد همین الان مشابه سالهای آخر شوروی تو سراشیبی هستش اگر چه شیب کمتر از دلخواه ما باشه .در ضمن مساله فقط رفتن این حکومت نیست حتمن گروه های دیگه هم در آینده برای ایجاد ی دیکتاتوری تلاش میکنن(مثل غیر مذهبی پوپولیست مثلالان چاوز) اگر ملت مشارکت برای گرفتن حقه خودش رو یاد نگیره هر بر که ی دیکتاتوری بر قرار شد باید منتظر ی حمله خارجی باشیم؟!قانون اساسی هم در نهایت فقط یه کاغذه اگر فرهنگ نهادینه نشه و ملت خودش یک سری تجربیات رو به دست نیاره از کجا معلوم که بهتر از افغانستان سرمون بیاد که الان دنبال مذاکره با طالبان افتادن؟

ورتیگونه گفت...

صادق جان، در فرندفید با دوستی در مورد نوشته​ات بحث می​کردیم، این دوست منتقد بود که اگر بپذیریم رژیم اسلامی موفق به تخدیر شهروندان و تبدیل آن به توده شده، این فرض در تضاد با این قرار می​گیرد که مردم تخدیر شده مخالف رژیم و خواهان سقوطش باشند. پاسخی که به این دوست دادم رو اینجا می​ذارم تا نظر تو هم بدونم،
« آرنت توی این کتاب میاد و سه نمونه حکومت توتالیتر رو باهم قیاس می‌کنه و این طور استدلال می‌کنه که هرسه این نمونه‌ها دقیقاً بر اساس یک الگو رفتار می‌کنن (حرفی که تا اینجا با کمی اغماض قابل قبوله) و اشتباهی که آرنت می‌کنه اینجاست که، یهودی ستیری رو اساس ایدئولوژیک هرسه این حکومت ها می‌دونه که محور انتقادات به این کتاب از جمله انتقاد جرج لوکاچ بهش هست. البته این بخش ماجرا ربطی به بحث ما نداره. اما به نظر من یک اشتباه دیگه هم اتفاق میوفته و اون اینکه بروز جنگ عمر دو نمونه اول رو به شکل مصنوعی کوتاه می‌کنه و نمونه سوم مدت بسیار بیشتری عمر می‌کنه. اون قسمت نقل قول آرنت در مورد اون دو نمونه اول به نظر من کاملاً درسته. مردم آلمان و عمده مردم ایتالیا تحت تاثیر سیستم پروپاگاندای حکومتشون تخدیر شده بودند و درکنار این بخش،‌ارعاب هم با قدرت زیاد وجود داشت. اما در شوروی با گذشت زمان با اینکه پروپاگاندا با تمام قدرت ادامه داشت اما حتی خود حزب کمونیست هم از اینکه میزان تاثیر پذیری مردم از این تبلیغات هر روز کم و کمتر میشه آگاه بود و به همین دلیل قدرت سیستم سرکوب و ارعاب خود رو بیشتر و بیشتر تقویت می‌کرد (روش‌های ارعاب مورد استفاده در شوروی در کتاب آرنت خیلی خوب تشریح شده). می‌خوام بگم که برخلاف آلمان که اکثریت مردمانش تا آخرین ماه‌های جنگ طرفدار سقوط رژیمشون نبودن، در شوروی این خواست وجود داشت و چیزی که این خواست رو مخفی نگه می‌داشت میزان پایبندی به آرمان‌های حزب کمونیست در نتیجه تبلیغات مرتبط به اون نبود بلکه شیوه ارعاب موجود در اونجا بود. در حقفیقت قدرت تخدیر و پروپاگاندا بیشتر در جهت به دست گرفتن قدرت استفاده میشه و بعد از تسلط، این ارعاب هست که نقش اصلی رو به عهده می‌گیره. حتی فکر می‌کنم اگر نظام نازی هم فرصت ادامه داشت اون هم کم کم به ارعاب بیشتر و بیشتر رو می‌اورد. در مورد خودمون هم من فکر می‌کنم خیلی بیش از اونکه بر تخدیر مردم توسط هیاهوی تبلیغاتی نظام باید تاکید بشه بر ارعاب‌گری نظام هست که باید تمرکز کرد. من اگه جای صادق این رو نوشته بودم کمتر بر این قدرت تخدیر تاکید می‌کردم.»

Sadeq Rahimi گفت...

ورتیگونهٔ عزیز، با تشکر فراوان و مجدد از نظرات، مشارکت و فیدبک شما. البته در کامنت آخریتان چند نکته گنجانده اید که شاید جا و فرصت بحث یکی دو تای اولش اینجا یا لااقل الان نباشد، اما در زمینه نکته اصلی صحبتتان در مورد دو بعد پروپاگاندا و ارعاب، اول عرض میکنم که من با صحبت شما و پاسخی که به دوستتان داده اید کاملا موافق هستم، که آنچه در ایران امروز در حال اتفاق است با به قول شما تخدیر فرق دارد، و اتفاقا دقیقا به همین دلیل هم است که قانع شده ام که امکان موفقیت یک جنبش اجتماعی، بخصوص جنبش اجتماعی مبتنی بر عدم خشونت، بدون کمک و پشتیبانی جهان خارج بسیار ناچیز و شاید تا سالها غیر ممکن باشد -سالهائی که بدون شک در طی آن کشور از لحاظ فرهنگی، روانی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره شدیدا تخریب شده خواهد بود.

ضمنا از لحاظ تئوریک هم به نظرم حرفی که شما زده اید (در مورد ترتیب استفاده از تبلیغ و تخدیر و ارعاب و تهدید) به دیدگاه خود آرنت بسیار نزدیک است، که من هم موافق هستم.

از سوی دیگر، شاید بشود آنچه که در سی سال گذشته در ایران بوده را به عنوان کارکرد و حاصل تخدیر ایدئولوژیک و تبلیغ سیاسی و اجتماعی دید، اما دقیقا مسئله برای من اینجاست که آن دوره به پایان رسیده است و اکنون با ورود این دار و دستهٔ جدید که به طوری اصولی با قبلی ها چه در عملکرد و چه در جهانبینی متفاوت هستند کلا وضع عوض شده است (البته این را هم بگویم که قبلا هم بعید نبود که اگر یک جنبش اجتماعی مثلا شروع میشد، با متزلزل شدن بیشتر سیستم جمهوری اسلامی گروههائی مشابه با اینها پوسته جمهوری را از درون میشکافتند و ظهور میکردند و قدرت را به دست میگرفتند، کما اینکه ظهور خود اینها را هم به احتمال زیاد میتوان در واقع نشانه و نتیجه ای دانست از محرز شدن افول و شکست پروژه جمهوری اسلامی در فرم سیاسی و سیویل آن). اما در هر حال نکته این که اینها فاز و مرحله جدیدی هستند که بسیار متفاوتند با آنچه تا کنون داشته ایم، اینها حتی حالت «تخدیر» را هم (اگر بشود اسمش را این گذاشت، به نظرم «فلج» کلمه بهتری باشد) با تزریق خشونت و رعب به تن جامعه ایجاد (induce) میکنند، و نه از طریق تبلیغ و منحرف ساختن و فریب دادن افکار عمومی.

یعنی دقیقا یکی از تجلیات این تفاوت اینها با آنچه قبلا بوده همین است که شما فرموده اید، و آرنت هم خیلی خوب به آن اشاره کرده است، یعنی استفاده ممتد، بی انقطاع، بی مهابا و عملا «بی انتها» یا «بی حد و مرز» از خشونت و زور عریان، یا آنچه که ما ارعاب (terror) مینامیم، برای «قانع» کردن مردم به همراهی و موافقت با آنها یا لااقل سکوت و dissociation ذهنی (که یکی از عکس العمل های بسیار معمول هست در قربانیان ترور، مثل بچه هائی که مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند یا پدر و مادرشان در مقابلشان به قتل میرسند و غیره).

البته این به این مفهوم نیست که اینها دست از پروپاگاندا برداشته اند یا بردارند، به هیچ وجه، بخصوص که دنیا هم حاضر است و چیزها را دارد نگاه میکند و تا این حد با آنها مخالف است، پس اینها نیاز شدیدی به حفظ ظاهر دارند، هرچند که شدیدا مشکل و غیر ممکن است برایشان این کار (و بی شک به محض اینکه احساس کنند نیازی ندارند آن را متوقف خواهند کرد، مثلا اگر بمب اتمی به دست بیاورند). اتفاقا آرندت هم یک نکته جالبی را اشاره میکند جائی، که میگوید تنها وقتی که احساس کنند تسلط آنها «کامل» و نهائی شده است آنوقت است که پروپاگاندا را کنار میگذارند، یا به عبارت دیگر «رودربایستی» را کنار میگذارند و احتیاجی به دروغ نمیبینند، و مثال اردوگاههای نازی را میزند که آنجا دیگر تبلیغی برای کسی نبود، که معادلش البته جائی مثل کهریزک یا خیلی بازداشتگاههای دیگر است که تمام پرده ها کنار میرود و طبیعت واقعی خودشان را نشان میدهند.

به هر حال ورتیگونهٔ گرامی پس جواب کوتاه من این است که بله، با شما و پاسختان به دوستتان کاملا موافق هستم. و ضمنا خودم متوجه نبودم که از متنم این برداشت میشود که بر ارعاب تاکید کافی نشده است، چون فکر میکردم بسیار بیشتر از آنکه تخدیر و تبلیغات را مطرح کرده باشم همین ترور و مرکزی شدن آن را در نظر داشتم.

Reza گفت...

متاسفانه در این تحلیل بدبینانه شریک ام.
من علومِ سیاسی نخونده ام اما اجمالاً چیزی که در خصوصِ سرنوشت حکومت های توتالیتر (که حکومتِ ایران هم دگردیسیِ کامل از نظامِ سلطانی به نظام توتالیتر رو شروع کرده است، اگر که موافقت نداشته باشیم که این دگردیسی هم اینک به پایان رسیده) می فهمم اینه که در دو حال حکومت های توتالیتر سرنگون شده اند:
یکم. در صورتی که در راس حاکمیت نیروهایِ رفورمیست قدرت بگیرند و شکافی در نظامِ تصمیم گیری به وجود بیاد، و رفورمیست ها با سرکوبِ آزادی های مردم مخالفت کنند و در اعمالِ زور به مردم توسطِ جناحِ وفادار به نظام سنگ اندازی کنند. در این صورت، جنبشِ مردمیِ مسالمت آمیز و یا حرکت هایِ اعتراضیِ کوچک تر تواناییِ این رو داره تا حکومت را تا فروپاشیِ نهایی فرسوده کنه. شوروی جزءِ این دسته قرار می گیره؛ گورباچف و تیمش آمد و شکاف افتاد در راس هیاتِ حاکمه.
دوم. حمله ی نظامیِ خارجی تمام عیار. آلمان نازی و ایتالیای فاشیست و عراق صدام حسین جز این دسته قرار دارند.
مثال های دیگه ای از نظام های سرکوب گر وجود داره که با حمله ی نظامی خارجی فرونپاشیده اند: اسپانیایِ فرانکو، آرژانتینِ نظامی ها، شیلیِ پینوشه. حکومتِ اسپانیایِ فرانکو قائم به فرانکو بود، بعد از مرگش تشکیلات صاحب قدرتی که حکومت رو با همان سطح از سرکوب ادامه بده وجود نداشت. آرژانتین و شیلی هم هر اندازه که سرکوبگر بوده باشند، توتالیتر (تمامیت خواه) نبودند؛ به همه ی جنبه های زندگیِ مردم مداخله نمی کردند، آمادگی اون رو نداشتند تا بر هر قیمتی مردم رو سرکوب کنند.
وضعیت کشوری مثلِ کره شمالی که نظام توتالیتر داره، هیچ گونه شکافی در نظامِ تصمیم گیری اش به وجود نیومده و لیبرال ها به هیات حاکمه نفوذ نکرده اند و مساله ی جانشینیِ رئیسِ دولت اندیشیده شده است و پیش از مرگ رهبر کنونی مقامِ رهبرِ آینده قطعی می شود متاسفانه می تواند الی الابد دوام بیابد، چرا که چیزی نیست که موازنه ی نیروی فیزیکی بین مردم و حکومت بر هم بزنه.
وضعیتِ ایران ما متاسفانه داره کاملاً با وضعیتِ کره شمالی یکسان میشه. یک حزبِ متشکل داریم به نامِ حزبِ سپاه پاسداران، نظامیان و شبه نظامین برای سرکوبِ فیزیکی معترضان در خیابان به وفور در اختیار حکومت هست، رسانه ها در انحصارِ حکومت است، جانشینِ بعدیِ رهبر هم پیش از مرگِ او توسطِ حزبِ حاکم (سپاه) تعیین خواهد شد، نیروهایِ رفورمیستی که در روزِ واقعه با استفاده از قوه ی قهریه علیه معترضانِ خیابانی مخالفت کنند دیگر جایی در بنده ی نظام تصمیم گیری ندارند و نخواهند داشت (دیگر حتی خاتمی ای هم نخواهد بود که شورای امنیتِ ملی را ریاست کند)، همه ی مخالفانِ تمامیت خواهی در خودِ جناحِ اصولگرا هم سروریِ سپاه رو پذیرفته اند، نگاه کنید به برادرانِ لاریجانی که مطابق با الزاماتِ فعالیت سیاسی در دوره ی سلطه ی سپاه سیاست ورزی می کنند، دیگرانی هم که مخالف اند و اون قدر انعطاف ندارند که الزاماتِ دوره ی جدید رو بپذیرند سکوت و گوشه گیری اختیار کرده اند.
در تحلیلِ کلان هم، نیرویِ مذهب در اختیار حکومته؛ با تغییراتی که در اقتصادِ حوزه افتاده، دینِ غیردولتی بسیار نحیف تر و بی زور تر از اون شده که بخواهد به کارِ مخالفان حکومت بیاد، نیروی ناسیونالیسم هم در اختیار حکومت قرار داره و با حمله ی نظامیِ اسرائیل ظرفِ چند سالِ آینده بیش از امروز وسیله ی توجیه حفظِ قدرت در دستانِ حاکمان کنونی خواهد بود. نیروی دموکراسی خواهی هم با تضعیفِ هر ساله ی طبقه ی متوسط کم جان تر خواهد شد؛ دولتِ نفتی مانعِ خصوصی شدن نهایی اقتصاده، حکومت راهِ انزوا رو برگزیده و بدبختانه مسیر حاکمانِ چین رو بر نخواهد گزید که درها رو باز کردند و آزاد شدن و باز شدن اقتصاد تهدیدی برای حاکمیتِ سیاسی شون نبود و تهدیدی برای نظامیانی که از رانتِ اقتصادِ بسته سود می بردند نبود برای این که همچین نظامیانی نداشتند، ورود نظامیان به عرصه ی اقتصاد هم همه ی تتمه ی امنیت سرمایه گذاری رو برای بخشِ خصوصیِ مستقل از حکومت از بین می بره؛ اقتصادِ بخشِ خصوصی که تحت فشار قرار بگیره، طبقه ی متوسط نحیف تر میشه، و صدایِ دموکراسی خواهی کوتاه تر).
متاسفانه من سازوکاری رو در شرایطِ کنونیِ داخل کشور نمی بینم که موازنه ی قوای موجود رو تهدید کنه.

Reza گفت...

چیزی که به نام تحلیل کلان نوشتم اون آخر برگرفته بود از فرید زکریا.

ورتیگونه گفت...

صادق عزیز، ممنون از پاسخت، با سطر سطر کامنتت موافقم به خصوص این جمله که به نظرم خیلی خوب ماهیت این موجودات رو به تصویر می‌کشه: «اینها حتی حالت «تخدیر» را هم (اگر بشود اسمش را این گذاشت، به نظرم «فلج» کلمه بهتری باشد) با تزریق خشونت و رعب به تن جامعه ایجاد (induce) میکنند، و نه از طریق تبلیغ و منحرف ساختن و فریب دادن افکار عمومی.»
بهترین آرزوها

خلیل گفت...

سلام، ایران، آلمان نیست. آلمان کشوری بود پیشرفته و همطراز دشمنان حکومتش . وقتی هم که هیتلر سقوط کرد، بازهم جزو گروه کشورهایی بود که جهان بینشان تقسیم شد. ایران کشوری در حد افغانستان و عراق است که حمله ی خارجی اگر حکومتش را عوض کند، مردمش را عوض نمی کند. و این حکومت با همه ی بدی اش، می شود امام حسین دیگری روی دستان مردم. سی سال صبر کرده ای، ده سال دیگر هم صبر کن و ببین چه می شود. اگر در اروپا دولت های محلی بر علیه حاکمیت پاپ مبارزه کردند، اینجا مردم بر علیه حاکمیت مذهب مبارزه می کنند؛ حتا مذهبیون!. توی این یکسال اخیر، جمهوری اسلامی از نصف هم کمتر شده است و به همین دلیل هم از محدود کردن ها باید برای ماندگاری استفاده کند. این محدودیت ها شامل خودشان و خانواده شان هم می شود و خواهی دید که چگونه بساطشان جمع می شود. همانطور که برای مبارزه با شاه، خمینی ای پیدا شد، برای مبارزه با این حکومت هم رهبری با اندیشه ای منسجم و راه و رسمی آشنا و قابل قبول برای مردم پیدا خواهد شد. مبارزه به صبر و تحمل نیاز است.

Talented Moron گفت...

رضای عزیز٬
درست است که هدف سیستم فعلی ایران٬ رسیدن به موقعیت کره‌ی شمالی و بیمه کردن بقای حکومت است٬ اما ایران با کره‌ی شمالی تفاوت های بسیار دارد. مهمترین دلیل لینکه کره‌ی شمالی به لحاظ موقعیت ژئوپولتیکی اهمیت بسیار کمتری از ایران دارد. اسرائیل٬ آمریکا و به تبع آنها دنیا٬ اجازه‌ی ظهور یک قدرت اتمی یهودی ستیز را٬ آن هم درست زیر گوش اسرائیل نخواهند داد. مگر اینکه معتقد به تئوری توطئه باشیم و فکر کنیم این حکومت خودش ماهیت اسرائیلی دارد که من با آن موافق نیستم. رهبر کره‌ی شمالی٬ اگر به موقع کنیاک هنسی اش را دریافت کند و خرج و مخارج دستگاهش تامین شود٬ مشکلی برای هیچ کس ایجاد نخواهد کرد. اما سیستم ولی فقیه٬ واقعا باور کرده که نماینده‌ی خداوند و امام غائبش بر روی زمین است و وظیفه دارد با کافران به جهاد پرداخته و آنان را به درک واصل کند. در مقام مثال٬ کره‌ی شمالی مثل یک معتاد مافنگی است که در گوشه ای نشسته و چرت می زند و اگر دو سه روزی یکبار٬ یک حب تریاک به او برسد٬ به چرت زدنش ادامه خواهد داد٬ اما سیستم ولی فقیه٬ لات گردنکشی است که نفس کش می طلبد و راه را بر مردمان بی دفاع می بندد و قلدری می کند. بالطبع اهالی محل ممکن است با معتاد مافنگی به شکلی کنار بیایند٬ هر چند از او خوششان نیاید٬ اما لات نفس کش طلب را به هر شکلی که شده از سر راه برخواهند داشت چرا که زندگی همگان را مختل خواهد کرد.

Anonymous گفت...

حکوت توتالیتر بدون حمایت حمایت نسبتا وسیع مردم ـ مثل حمایت ایرانی ها از رژیم در اوایل بوجود آمدنش ـ امکان پذیر نیست. آرنت ودیگران هم به این موضوع واقفند. رژیم می تواند تا مدت نسبتا طولانی با سرکوب به حیاتش ادامه بدهد ولی بی تردید بدون حمایت مردمی. مگر فراموش کرده ای که رژیم بطرف سقوط اقتصادی پیش می رود؟ آرزویِ شرم آلود حمله به ایران هم نه اخلاقی و نه به نفع دمکراسی در ایران است. با حمله نظامی باید منتظر از هم گسیختگی کشور بود ...

Anonymous گفت...

بالایی
یادم رفت بگویم ررژیم توتالیتر بوده ولی به تناسب ریزش حمایت مردمی، از توانایی اش در این زمینه کاسته شده. بی شک رژیم به سمت خطرناکی می رود ولی این سمت بصورت عینی توتالیتاریسم نیست گرچه گفتمان رژیم بیش از پیش توتالیتاریستی شده. احمدی نژاد وبقیه لات و لوتها لاف زیاد میزنند ...

Reza گفت...

دوستِ بااستعداد عزیز،
این که امریکا و اسرائیل اجازه ی ظهورِ یک حکومتِ اتمیِ معارض رد در خاور میانه نمی دهند، مایه ی خوشبینی نسبت به آینده ی مردم ایران نیست، برای این که اجازه ندادنِ آنها منجر به حمله ی نظامی قبل از دستیابیِ حکومتِ ایران به بمب اتم خواهد شد و بدبختانه نه سرنگونیِ کاملِ حکومت. تا اونجا که اخبار و تحلیل ها رو پیگیری کردم چنین حمله ای به احتمال زیاد ظرفِ دو سال آینده واقع خواهد شد.
با تحلیلت از رفتارِ حکومتگرانِ ایران کاملاً مخالف ام. اتفاقاً آخوندها و سردارانِ حاکمِ کنونی تنها به فکرِ حفظِ موقعیتِ قدرتِ سیاسی و به واسطه ی اون منافعِ اقتصادیِ خودشون هستند و نه معارضه جوییِ بی خود با دنیا. اگر امریکا یا اسرائیل به اونها تضمینِ امنیتی بدهند حاضر اند برنامه ی اتمی رو مثل لیبی رها کنند، ولی چون چنین معامله ای به واسطه ی محذوریت هایی که شعارهایِ خودشون برایِ خودشون به وجود آورده راهِ آلترناتیو رو برگزیدند که همون بحران آفرینی است. در شرایطِ کنونی بحران آفرینیِ بین المللی برایِ حکومتِ ایران وسیله ای برای حفظ قدرت در داخلِ کشور شده است.
صفتِ "مطلقه" در "ولایتِ مطلقه ی فقیه" چیزی جز این نیست که حاکم اسلامی برای حفظ قدرت اجازه ی مطلق برایِ هر اقدامی رو از جمله نقضِ اصولِ دین رو داره. قدرت برای اینها مهمه.  

Human گفت...

خلیل جون بیشتر تاریخ بخون
آلمان اون زمانی که شما راجع بهش صحبت میکنی جنده ی اروپا بود.

خلیل گفت...

سلام به همه و هیومن. جنده ی اروپا یعنی چه؟ این چه جور تحلیل کردن است؟ جنده به همه میده، اما آلمان می خواست ترتیب همه را بده؛ هم تو جنگ اول و هم تو جنگ دوم.

ارسال یک نظر