۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

آن روز خوبی که قرار است بیاید


امروز آهنگ «یه روز خوب میاد» را شنیدم، از خواننده رپ ایرانی، «سروش لشکری» که با اسم «هیچکس» میخواند. بار اول که اهنگ را شنیدم، حدود یک دقیقه ای گوش کردم و گذشتم. اما عصر که برگشتم به بالاترین دیدم پرشده از لینکهائی در مورد این آهنگ، لینکهائی که اغلب تعداد زیادی هم رای آورده بودند، و حتی یک موضوع داغ هم براش درست شده بود.

اگر من یک چیز را خوب یاد گرفته باشم این است که برای درست شناختن جامعه باید دنبال تمام مدل های قبلی ذهنی را کنار گذاشت در مورد اینکه چه چیزی مهم است و نمادین و چه چیزی بی اهمیت و غیر نمادین، فقط باید دنبال خلایق رفت:‌ هرچه آنها دوست داشتن، همان مهم است و پر معنی و نمادی است عمیق، اگرچه هرچه دوست نداشتند الزاما بی اهمیت و بی معنی نیست...

این بود که وقتی دیدم اینقدر پر طرفدار هست روشن بود که باید تجدید نظر کنم در سلیقه ام. برگشتم و چند بار آهنگ را گوش کردم به این امید که بتوانم باهاش ارتباط برقرار کنم، و واقعیت هم این است که به چند بار احتیاج نبود، همان بار اول کافی بود که متوجه بشوم چرا بچه ها اینقدر دوستش دارند.

«هیچکس» با این آخرین آهنگش به نظر میرسه عمیقترین و غم انگیز ترین جنبه های ناگفته و ناگفتنی زندگی جوان ایرانی امروز را به کلام موسیقایی آورده باشد. تیتر آهنگ، یعنی «یه روز خوب میاد»، در نظر اول در بارهٔ امید هست وخیلی از بچه هائی هم که درباره اش کامنت گذاشته اند [مثلا زیر این لینک را ببینید] از همین نوشته اند که بله واقعا به امید احتیاج داشتند و این آهنگ به آنها امید داده است. اما در عین حال کامنت های دیگری را هم میشود دید که از این گفته اند که چطور با شنیدن این آهنگ اشک به چشمشان آمده است.

نه، نمیشود گفت این آهنگ امیدی درش نیست، اما آن «امیدی» که این آهنگ میدهد یک امید معمولی نیست. بگذارید به جای تفسیر و تعبیر چند خط از شعرش را نقل کنم. بعد از اینکه چند بار از روز خوبی که خواهد آمد میخواند، و بعد از اینکه اصرار میکند که «پیش خودت شاید فکر کنی دیوونم / ولی یه روز خوب میاد، اینو می‌دونم»، موسیقی که دارد در اوج هیجان میراند، ناگهان آرام و عمیق میشود و «هیچکی» میگه:
راستی! وقتی یه روز خوب میاد،
شاید از ما چیزی نمونه جز خوبیا.
نا امن و خراب نیست همه چی امن و امان،
کرما هم غلغلکمون میدن می شیم شادروان.
آسمون، به به چه قشنگه
کنار قبر، سبزه، چمنه
امید، بله، اما امیدی که آنطرف قبر چمباتمه زده نشسته. روز خوب آمده، و سبز و سبزه پیروز شده اند، اما چه روشنی است این که آنطرف تاریکی است، و چه سبزه های غم انگیزی، که بر گور رسته اند.

شاید دردناک ترین نکته برای من که من را هم از همان گروهی کرد که با شنیدن آهنگ گریه کرده اند، واقعیت مهیبی است که در سایه روشن همین چند سطر خوابیده. راستش را بگویم، آنقدر ترس در من هست که بعضی وقتها با خودم میگویم چکار دارم میکنم، چرا مینویسم، به چه دلی میتوانم بچه های خوب کشورم را به این راه بی برگشت هل بدهم؟ از چهارشنبه سوری مثلا میترسم. دو سه هفته ای میشود از روزی که آخرین متن راجع به چهارشنبه سوری را نوشتم، اما چند روزی است که ترس برم داشته که بچه هایمان را این نامردها راحت میتوانند بکشند و هراس برم داشته که نکند این کفتارها سور چهارشنبه مان را به سوگ تبدیل کنند، و دیگر ننوشته ام.

هرچه فکرش را میکنم میبینم امکان اینکه اینها حکومت را بدون حمام خون از دست بدهند خیلی کم است، و شاید بچه هایمان هم در جائی از ذهنشان همین را خوب میدانند. شاید آنها هم خوب میدانند که آن روز سبز خوب بی انصاف که هی صدا میکند بیا، بیا، رفته آنطرف یک قبر نشسته. از خودم هیچ خوشم نمیآید که اینها را مینویسم، اما اگر ننویسم هم از خودم ناراحت میشوم که چرا نگفتی. چکار باید بکنم؟ چکار باید بکنیم؟ چرا این ملت ما اینقدر مظلوم است، این بچه های ما چرا باید در چنگ اینها اینطور مظلوم باشند و خودشان هم ندانند که چقدر خوبند و چقدر مظلومند و چقدر پاکند. چرا، چرا؟




«یه روز خوب میاد»، از «هیچکس»


4 نظرات:

Anonymous گفت...

امروز جمهوریه اسلامی را به اتس می کسیم

Anonymous گفت...

شمام اشک منو در آوردي.

خلیل گفت...

کدام رژیم است که حکومت را دو دستی تقدیم مخالفان کند؟

علی بابا گفت...

صادق جان، مدتهاست منتظر مطالب جدید و جالب شما در بالاترین و وبلاگ هستم ولی بنظر میاد خیلی گرفتار هستید وفرصت انتشار مطالب جدید را ندارید! امیدوارم که سلامت باشید.

ارسال یک نظر