شاید تیتر این متن در نظر اول به چشمتان اغراق و یا تحریک امیز بیاید، اما کمی تامل نشان خواهد داد که حقیقت عجیب (و غم انگیزی) در این جمله نهفته است.
اصل مسئله از اینجا سر چشمه میگیرد که رهبران جمهوری اسلامی به دلیل محدودیتهائی که چارچوبه ایدئولوژیک آن حکومت بر آنان حاکم گردانده است، از انجام دو رفتار بسیار اساسی در اداره کشور معذورند : ۱) احترام به افکار و خواستهای عمومی، بخصوص در زمینه هائی که مربوط به حقوق و حیطه فردی، و یا دسترسی به لذتهای مادی، ذهنی و جسمی میباشد؛ و ۲) احترام به سنتها و تاریخ مردم ایران، بخصوص آن دسته از سنتها که از یک سو متعلق و یا مربوط به جامعه ایران قبل از اسلام و از سوی دیگر مرتبط با شادی و ابراز احساساتی به جز غم و سوگواری در مکانهای عمومی میباشند.
واقعیت این است که این محدودیتهای ایدئولوژیک رهبران جمهوری اسلامی را در محل بسیار شکننده ای در رابطه با مردم قرار داده است، و در صورتی که آنان در دراز مدت قادر به رها کردن سیستم سیاسی حاکم از قید زنجیر های سنگین ایدئولوژی نباشند، این شکنندگی بدون شک پاشنهٔ آشیل اصلی حکومت خواهد گشت.
یکی از نمونه های عملی این نقطه ضعف حکومت اسلامی در این واقعیت منعکس است که در طی سالهای اخیر هر بار که مقام مسئولی در دولت امریکا از مردم ایران تحسین، و یا از تاریخ و فرهنگ و سنتهای ایرانیان به خوبی یاد کرده است، سیلی از مقایسه ها بین برخورد و صحبتهای انها و موضع گیری های دولتمردان جمهوری اسلامی در میان مردم به راه افتاده است.
آخرین نمونهٔ واضح این وضعیت پیام نوروزی آقای اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده است که یکی از شایع ترین عکس العمل های ایرانیان به آن عبارت بوده است از مقایسهٔ احترام موجود در سخنان اوباما نسبت به مردم و سنتهای ایرانی با مخالفتهای بیشمار سران جمهوری اسلامی باافکار و خواسته های جوانان و بخصوص با انجام سنتهای کهن فارسی مثل چهارشنبه سوری، سیزده بدر و حتی خود نوروز .
در سایت «بالاترین»، مثلا، نه تنها لینک مربوط به پیام آقای اوباما به سرعت تبدیل به یکی از پر رای ترین لینکهای اخیر سایت گردید، بلکه پر رای ترین نظر زیر آن لینک با این جمله شروع میشد که «دمـش گرم خیلی قشنگ حرف زد این نشون میده فرق ما با اونا رو ...». و دومین نظر پر طرفدار زیر همان لینک نیز از این قرار بود: «خدا وكيلي از پيغام هاي خامنه ايي و احمدي نژاد خيلي خيلي بهتر است»، و بالاخره سومین نظر بسیار پر رای میگفت: «ای کاش اوباما رئیس جمهور ما بود».
به عبارت دیگر، اگر من برای دولت امریکا کار میکردم کافی بود نگاه سریعی به عکس العمل های مردم کوچه و بازار ایران به سخنان اخیر آقای اوباما بیاندازم تا در صدر گزارش خودم بنویسم «میخواهید با جمهوری اسلامی مبارزه کنید؟ به مردم و سنتهای ایرانی احترام بگذارید!». بسیار بعید است که تیزهوشان دولت جمهوری اسلامی از درک این نکته عاجز باشند، اما اینجاست که پارادوکس اساسی منطق ایدئولوژیکی که در عبارت «جمهوری اسلامی» نهفته است اجتناب ناپذیری خود را به وضوح تمام عیان میکند: «جمهوری اسلامی» یعنی حکومتی که میخواهد امور مادی روزمره مردم رابه نمایندگی از آن مردم (جمهور) اداره کند، اما در عین حال به یک چارچوبه غیر مادی (اسلام) وفادار بماند که با ارضای بسیاری از ان «امور» تضاد اساسی دارد. به عقیده من تنها چاره دراز مدت برای سیستم جمهوری اسلامی دستیابی به نوعی استحاله تکاملی است که در نتیجه آن پارادوکس مهم فوق از حیطهٔ عملی و کاربردی هویت نظام خارج و به حیطه گفتمانی و روائی آن محدود گردد.
اصل مسئله از اینجا سر چشمه میگیرد که رهبران جمهوری اسلامی به دلیل محدودیتهائی که چارچوبه ایدئولوژیک آن حکومت بر آنان حاکم گردانده است، از انجام دو رفتار بسیار اساسی در اداره کشور معذورند : ۱) احترام به افکار و خواستهای عمومی، بخصوص در زمینه هائی که مربوط به حقوق و حیطه فردی، و یا دسترسی به لذتهای مادی، ذهنی و جسمی میباشد؛ و ۲) احترام به سنتها و تاریخ مردم ایران، بخصوص آن دسته از سنتها که از یک سو متعلق و یا مربوط به جامعه ایران قبل از اسلام و از سوی دیگر مرتبط با شادی و ابراز احساساتی به جز غم و سوگواری در مکانهای عمومی میباشند.
واقعیت این است که این محدودیتهای ایدئولوژیک رهبران جمهوری اسلامی را در محل بسیار شکننده ای در رابطه با مردم قرار داده است، و در صورتی که آنان در دراز مدت قادر به رها کردن سیستم سیاسی حاکم از قید زنجیر های سنگین ایدئولوژی نباشند، این شکنندگی بدون شک پاشنهٔ آشیل اصلی حکومت خواهد گشت.
یکی از نمونه های عملی این نقطه ضعف حکومت اسلامی در این واقعیت منعکس است که در طی سالهای اخیر هر بار که مقام مسئولی در دولت امریکا از مردم ایران تحسین، و یا از تاریخ و فرهنگ و سنتهای ایرانیان به خوبی یاد کرده است، سیلی از مقایسه ها بین برخورد و صحبتهای انها و موضع گیری های دولتمردان جمهوری اسلامی در میان مردم به راه افتاده است.
آخرین نمونهٔ واضح این وضعیت پیام نوروزی آقای اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده است که یکی از شایع ترین عکس العمل های ایرانیان به آن عبارت بوده است از مقایسهٔ احترام موجود در سخنان اوباما نسبت به مردم و سنتهای ایرانی با مخالفتهای بیشمار سران جمهوری اسلامی باافکار و خواسته های جوانان و بخصوص با انجام سنتهای کهن فارسی مثل چهارشنبه سوری، سیزده بدر و حتی خود نوروز .
در سایت «بالاترین»، مثلا، نه تنها لینک مربوط به پیام آقای اوباما به سرعت تبدیل به یکی از پر رای ترین لینکهای اخیر سایت گردید، بلکه پر رای ترین نظر زیر آن لینک با این جمله شروع میشد که «دمـش گرم خیلی قشنگ حرف زد این نشون میده فرق ما با اونا رو ...». و دومین نظر پر طرفدار زیر همان لینک نیز از این قرار بود: «خدا وكيلي از پيغام هاي خامنه ايي و احمدي نژاد خيلي خيلي بهتر است»، و بالاخره سومین نظر بسیار پر رای میگفت: «ای کاش اوباما رئیس جمهور ما بود».
به عبارت دیگر، اگر من برای دولت امریکا کار میکردم کافی بود نگاه سریعی به عکس العمل های مردم کوچه و بازار ایران به سخنان اخیر آقای اوباما بیاندازم تا در صدر گزارش خودم بنویسم «میخواهید با جمهوری اسلامی مبارزه کنید؟ به مردم و سنتهای ایرانی احترام بگذارید!». بسیار بعید است که تیزهوشان دولت جمهوری اسلامی از درک این نکته عاجز باشند، اما اینجاست که پارادوکس اساسی منطق ایدئولوژیکی که در عبارت «جمهوری اسلامی» نهفته است اجتناب ناپذیری خود را به وضوح تمام عیان میکند: «جمهوری اسلامی» یعنی حکومتی که میخواهد امور مادی روزمره مردم رابه نمایندگی از آن مردم (جمهور) اداره کند، اما در عین حال به یک چارچوبه غیر مادی (اسلام) وفادار بماند که با ارضای بسیاری از ان «امور» تضاد اساسی دارد. به عقیده من تنها چاره دراز مدت برای سیستم جمهوری اسلامی دستیابی به نوعی استحاله تکاملی است که در نتیجه آن پارادوکس مهم فوق از حیطهٔ عملی و کاربردی هویت نظام خارج و به حیطه گفتمانی و روائی آن محدود گردد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر